کلمه جو
صفحه اصلی

رجم


مترادف رجم : سنگسار، دشنام، فحش، ناسزا، نفرین، رانش، طرد

فارسی به انگلیسی

stoning to death

مترادف و متضاد

۱. سنگسار
۲. دشنام، فحش، ناسزا، نفرین
۳. رانش، طرد


فرهنگ فارسی

سنگ زدن، سنگسارکردن، دشنام دادن، نفرین کردن
۱ - ( مصدر ) سنگسار کردن با سنگ زدن ۲ - فحش دادن دشنام گفتن . ۳ - نفرین کردن . ۴ - طرد کردن راندن . ۵ - از روی ظن و گمان سخن گفتن . یا رجم سخن بگمان سخن گفتن .
کوهی است به اجا نام کوهی واقع در اجا یکی از دو کوه طی و کسی نتواند ببالای آن صعود کند .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - سنگسار کردن . ۲ - دشنام دادن . ۳ - طرد کردن ، راندن .

لغت نامه دهخدا

رجم . [ رَ ] (ع مص ) سنگسار کردن . (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (منتهی الارب )(آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ) :
طرفداران کوه آهنین چنگ
به رجم حاسدش برداشته سنگ .

نظامی .


|| سنگ زدن . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). زدن کسی را به سنگ . (ناظم الاطباء). || فحش ودشنام دادن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دشنام دادن . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نفرین کردن . (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). || لعنت کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به فاحشه نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب ). || نشاندار ساختن و سنگ نهادن بر گور. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاندار ساختن گور را یا سنگها نهادن بر آن . (منتهی الارب ). نشان گذاشتن بر قبر. (از اقرب الموارد). || کُشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || تند و تیز رفتن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تیز و تند رفتن . (منتهی الارب ). || بگمان سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به پندار سخن گفتن . (تاج المصادربیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). || جدایی کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جدایی کردن از کسی . (از اقرب الموارد). || انداختن و پرتاب کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). انداختن . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). بینداختن . (مصادراللغة زوزنی ). || راندن و دور کردن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرد کردن . (از اقرب الموارد). راندن . (ازغیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ).

رجم . [ رَ ج َ ] (اِخ ) کوهی است به اَجَاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی واقع در اَجَاء یکی از دو کوه طی و کسی نتواند به بالای آن صعود کند. (از معجم البلدان ).


رجم . [ رَ ج َ ] (ع اِ) رَجْم . برادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَجْم شود. || چاه . || تنور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جای فراخ گرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). گور. یقال : «غُیِّب َ المیت فی الرجم ». ج ، رِجام . (از اقرب الموارد). || برادران . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برادران . واحد آن رَجْم یا رَجَم است . قاله کراع البغوی و فی القاموس و لاادری کیف هو قلت هوجمعٌ علی صورة المفرد کالخشب قاله ابوحیان . (منتهی الارب ). برادران . واحد آن رَجْم یا رَجَم است . (آنندراج ). || (اِخ ) نام کوهی . (ناظم الاطباء).


رجم . [ رُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ رُجْمَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رجمة شود. || ج ِ رُجُم . (منتهی الارب ).


رجم . [ رُ ج ُ ] (ع اِ) شعله هایی که بدان دیورا رانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سنگهای کلان که بر گور نهند تا مانند خرپشته شود. (ناظم الاطباء). سنگهایی که بر گور نهند و گویند نشانه ای است که بر قبر نصب شود، مفرد، رَجْم . (از اقرب الموارد). سنگهای کلان است که بر گور نهند تاخرپشته شود. ج ، رُجَم و رِجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منه فی وصیته : لاترجموا قبری ؛ ای لاتجعلوا علیه الرجم . اراد ان لایسنم قبره و یروی بالتخفیف و الصحیح انه مشدد. (منتهی الارب ). علامت یا سنگی که بر روی قبر نصب شود. (از المنجد). || علامت . نشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه در آسمان ظاهر شود گویی ستارگانی است که فرومی افتند. (از المنجد). آن ستاره که انداخته شود به دیوان . (مهذب الاسماء). آن ستاره که انداخته شود. (از اقرب الموارد).


رجم. [ رَ ] ( ع مص ) سنگسار کردن. ( از اقرب الموارد ) ( ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51 ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادراللغة زوزنی ) :
طرفداران کوه آهنین چنگ
به رجم حاسدش برداشته سنگ.
نظامی.
|| سنگ زدن. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ). زدن کسی را به سنگ. ( ناظم الاطباء ). || فحش ودشنام دادن کسی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دشنام دادن. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نفرین کردن. ( ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51 ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادراللغة زوزنی ). || لعنت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به فاحشه نسبت کردن کسی را. ( منتهی الارب ). || نشاندار ساختن و سنگ نهادن بر گور. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نشاندار ساختن گور را یا سنگها نهادن بر آن. ( منتهی الارب ). نشان گذاشتن بر قبر. ( از اقرب الموارد ). || کُشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || تند و تیز رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). تیز و تند رفتن. ( منتهی الارب ). || بگمان سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). به پندار سخن گفتن. ( تاج المصادربیهقی ) ( مصادراللغة زوزنی ). || جدایی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جدایی کردن از کسی. ( از اقرب الموارد ). || انداختن و پرتاب کردن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). انداختن. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). بینداختن. ( مصادراللغة زوزنی ). || راندن و دور کردن. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طرد کردن. ( از اقرب الموارد ). راندن. ( ازغیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ).

رجم. [ رَ ] ( ع اِ ) امری که حقیقت آن معلوم نشود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و قولهم : صار رجماً؛ یعنی آگاه نشد بر حقیقت امر آن. ( ناظم الاطباء ).
- رجم بالغیب ؛ از روی گمان و ظن و بدون برهان. ( ناظم الاطباء ).
|| خلیل. || ندیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || عیب. || دشنام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سنگسار. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ). سنگباران. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || راندگی. ( ناظم الاطباء ). || برادر. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به رَجَم شود. || اسم چیزی که بدان پرتاب کنند. ج ، رُجوم. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || لعنت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || غیب. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). || جدایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

رجم . [ رَ ] (ع اِ) امری که حقیقت آن معلوم نشود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و قولهم : صار رجماً؛ یعنی آگاه نشد بر حقیقت امر آن . (ناظم الاطباء).
- رجم بالغیب ؛ از روی گمان و ظن و بدون برهان . (ناظم الاطباء).
|| خلیل . || ندیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || عیب . || دشنام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سنگسار. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا). سنگباران . (یادداشت مرحوم دهخدا). || راندگی . (ناظم الاطباء). || برادر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رَجَم شود. || اسم چیزی که بدان پرتاب کنند. ج ، رُجوم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || لعنت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غیب . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || جدایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. (فقه ) سنگسار کردن همسرداری که مرتکب زنا شده.
۲. [قدیمی] پرتاب کردن سنگ، سنگ زدن.
۳. [قدیمی، مجاز] فحش دادن، دشنام دادن.

دانشنامه آزاد فارسی

رَجْم
سنگ افکندن در جمرات، یا سنگسارکردن زانی یا زانیه تا آن که بمیرد یا فرار کند. رجم حد زنای مُحصِنه است (← زنا). این حکم در قرآن نیامده، بلکه پیامبر (ص) به آن اقدام کرده است. ولی عمر معتقد بود که رجم در قرآن آمده لکن تلاوت آن نسخ شده است. نخستین بار گویا پیغمبر (ص) در سال چهارم هجری در مورد یک زن و مرد یهودی از اهل خیبر، فرمان به رجم داد. فقیهان اسلامی در شرعیت رجم اجماع دارند. گویا خوارج، بعضی معتزله، و ابن عربی به آن عقیده نداشتند. از سایر ادیان، یهودیان نیز به رجم عمل می کردند. برخی عقیده دارند زانی و زانیه محصنه، علاوه بر رجم، تازیانه هم باید بخورند؛ زن را تا سینه و مرد را تا کمر، حین رجم، در خاک فرو می کنند. اما به عقیده برخی، مانند مالک و ابوحنیفه، این کار لازم نیست. کسی که سنگسار می شود اگر فرار کند، بازگردانده نمی شود جز آن که زنای او با بیّنه ثابت شده باشد. کراهت دارد کسی که برگردن او حدّی ثابت است، به سنگ زدن بپردازد. انکار بعد از اقرار، اثر ندارد جز در حد رجم و اعدام. در این دو مورد اگر فرد انکار کند، حد ساقط خواهد شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رجم به فتح راء یکی از حدود الهی به معنای سنگسار کردن است
رَجْم به سنگسار کردن میگویند.
محل بحث رجم در فقه
جایگاه اصلی عنوان یاد شده باب حدود است؛ لیکن از آن به مناسبت در برخی بابهای دیگر نظیر طهارت و شهادات نیز سخن گفته اند.رجم از حدودی است که در شرع مقدّس برای ارتکاب برخی جرایم مقرر گردیده است.
اسباب رجم
زنا کاری مردِ دارای همسر یا کنیز و نیز زن شوهردار با وجود شرایط آن- علاوه بر صد ضربه تازیانه- موجب ثبوت حدّ رجم است. از برخی قدما ثبوت حدّ رجم در مساحقه و تفخیذ نیز نقل شده است؛ لیکن مشهور قائل به عدم ثبوت آن اند. در جرم لواط حاکم شرع در نحوه کشتن مجرم بین چند راه مخیّر است که یکی از آنها رجم است.
شرایط ثبوت رجم
...

[ویکی الکتاب] معنی رَجِیمٌ: رجم شده و طرد شده (رجم : سنگباران کردن کسی )
تکرار در قرآن: ۱۴(بار)
سنگ زدن. سنگسار کردن «رَجَمَهُ رَجْماً: رَماهُ بِالحِجارَةِ» (اقرب) آن را قتل گفته و گوید اصل آن سنگ زدن است. راغب می‏گوید: رجام به معنی سنگ‏ها و رجم زدن با سنگ و مرجوم به معنی سنگ زده است. . یعنی اگر عشیره تو نبود تو را سنگ‏ها می‏کشتیم بعضی‏ها آن را فحش و شتم گفته‏اند. نظیر این جمله در سوره مریم آیه 46. درباره گفتگوی آزر با ابراهیم و نیز در آیه 18 یس و 20 کهف آمده است و ظاهراً در گذشته این سخن درباره مطلق قتل و کشتن در زیر سنگباران بکار می‏رفته است. *. این سخن قول موسی است در مقابل فرعونیان و ظاهرش همان سنگ زدن و قتل است. راغب می‏گوید: رجم بطور استعاره بر نسبت گمان و توهّم و فحش و طرد اطلاق می‏شود. احتمال دارد که مراد همان نسبت باشد یعنی به خدا پناه بردم که مرا بدروغ نسبت بدهید بعضی گفته‏اند مراد شتم است (مجمع). *. رجیم از اوصاف شیطاتن و جمعاً شش بار در قرآن آمده است و آن به معنی مرجوم و رانده شده است. راغب آن را مطرود از خیرات و از منازل ملائک و طبرسی مطرود از آسمان و زده شده با شهاب‏ها و از بعضی مرجوم به لعنت نقل کرده است. * . از راغب نقل شد که رجم به طور استعاره بر ظنّ اطلاق می‏گردد در صحاح آمده: رجم آنست که شخص روی گمان سخن گوید. در اقرب گوید: «الرجم ان یتکلم بالظن» یعنی از روی گمان و خیال می‏گویند که پنج نفر بودند ششمی سگشان بود.

گویش مازنی

/rajom/ هر چیز مستقیم و شکیل

هر چیز مستقیم و شکیل


پیشنهاد کاربران

سنگ زدن


کلمات دیگر: