کلمه جو
صفحه اصلی

نوکانتی گرایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] Neo-Kantianism؛ این اصطلاح را می توان به هر فلسفه یا نظریه اجتماعی ای اطلاق کرد که در پی بسط و بازنگری روش های تحلیلی کانت است، یا به مسائلی پاسخ می دهد که ایمانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) مطرح کرد، مثلاً در معرفت شناسی و اخلاق.
دقیق ترین مصداق این اصطلاح نهضتی فلسفی در آلمان و پیش از جنگ جهانی اول است. این نهضت شامل دو مکتب عمده بود که در ماربورگ و هایدلبرگ مستقر بودند، مکتب هایدلبرگ به دلیل تاثیری که بر ماکس وبر داشت، حائز اهمیت است. جامعه شناسان دیگری همچون گئورگ زیمل و امیل دورکم، هر چند که صریحاً خود را نوکانتی معرفی نمی کردند، سعی داشتند با یافتن پیش شرط هایی در جامعه که شبیه قواعد پیشینی کانت باشد، علم جامعه شناسی را بنا کنند.
بازگشت به نظریه های کانت
نهضت بازگشت به نظریه های کانت در دهه ی ۱۸۶۰ واکنشی به کاستی های آشکار فلسفه ایده باوری و ماده باوری بعد از کانت بود. این نهضت تلاشی برای تجدید بنای فلسفه بود، ولی نه با تقلید کورکورانه از کانت بلکه با تفسیر دوباره ی اندیشه های او در پرتو نقدهایی که از جانب نسل های قبل مطرح شده بود. مکاتب نوکانتی همان قدر که بر اساس آنچه از کانت اخذ می کنند شناخته می شوند، بر اساس مخالفت با بعضی جنبه های فلسفه کانت نیز مشخص می شوند.هابرمان کوئن (۱۹۱۸-۱۸۴۲) و پل ناتورپ (۱۹۲۴-۱۸۵۴) چهره های اصلی مکتب ماربورگ بودند. کارهای آن ها حول محور معرفت شناسی و خصوصاً تعیین قلمرو موضوعی تک تک علوم طبیعی می گشت. اما این کار مستلزم دور شدن از تحلیل استعلایی کانت و حرکت به سمت تدوین منطق عام بود. پژوهش استعلایی متضمن روشن ساختن پیش شرط های ضروری امکان تجربه است. از نظر کانت، قواعد پیشینی نحوه ترکیب حسیات و ابژه های تجربه را تعیین می کردند. از این رو فقط هنگامی که حسی سوبژکتیو به صورت مشروع تحت مقوله ها و جزئی های پیشینی (مطابق شاکله های کانت) در می آید به امری عینی تبدیل می شود، و فقط به این ترتیب است که ذهن به معرفتی عینی درباره واقعیت دست می یابد. بنابراین، تحلیل استعلایی بر پایه این پیش فرض انجام می گیرد که قواعد پیشینی در تجربه به نحو ضروری به کار بسته می شوند. با این حال، منطق صوری یا عام مورد نظر کوئن و ناتورپ مستقل از تجربه تشریح می شود. این منطق ها در واقع روش شناسی هایی است برای مفهوم پردازی موضوعات علوم خاص و بنابراین قابل اطلاق به تجربه به طور کلی نیست. به علاوه، این منطق ها به صورت قواعد پیشینی و ضروری عرضه نمی شود بلکه مطلوب پنداشته می شود. و این به معنای «وظیفه ی پایان ناپذیر» کامل ساختن تعریف حیطه ی موضوع علمی است، تا وقتی که تفکر مفهومی بر شی ء فی نفسه منطبق شود.
نقد عقل عملی کانت
نمایندگان اصلی مکتب هایدلبرگ (یا مکتب بادن) ویلهلم ویندلبانت (۱۹۱۵-۱۸۴۸) و هاینریش ریکارت (۱۹۳۶-۱۸۶۳) بودند. آن ها با اولویت دادن به نقد عقل عملی کانت تحلیلی درباره شکل گیری معرفت مبتنی بر ارزش ها ارائه کردند. ویندلبانت می گفت همه احکام، در منطق، اخلاق و زیبایی شناسی، تحت هدایت پیش فرض فاعل شناسا درباره ارزش های جهان شمول حقیقت، خیر و زیبایی است. خود این ارزش ها را نمی توان ثابت کرد چون بنا به استدلال کانت، آن ها فراتر از حوزه قضاوت عقل نظری اند. بنابراین فاعل شناسای تجربی نیست که ارزش ها را خلق می کند چون ارزش ها توسط آگاهی استعلایی در ورای همه آگاهی های تجربی قرار گرفته اند. در این جا تقسیم بندی کانتی بین عقل عملی و نظری رعایت شده، اما از آن لحاظ که ارزش ها به پیش شرط استعلایی عقل نظری تبدیل شده اند، تغییر کرده است.
تمرکز مکتب هایدلبرگ
...


کلمات دیگر: