کلمه جو
صفحه اصلی

تمتام

لغت نامه دهخدا

تمتام. [ ت َ ] ( ع ص ) سخن تاناک و یا میم ناک گوینده و کسی که سخن او به حنک درخورد یا گنگلاج که سخن وی به فهم ناید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه زبانش با تاء گردد. ( مهذب الاسماء ). کسی که در کلام تای فوقانی بسیار تلفظ کند به هندی توتلا گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
بر شخص ظفر جوی فتد لرزه مفلوج
بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام.
مسعودسعد.
تا وصف او تمیمه من شد به جنب من
تمتام ناتمام سخن بود بوتمام.
خاقانی.

فرهنگ عمید

کسی که با شتاب سخن گوید و سخنش فهمیده نشود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به فرد ناتوان از ادای حرف «تا» یا تبدیل کننده آن به حرفی دیگر یا تکرار کننده «تا» هنگام تلفظ آن را تَمتام گویند و از آن به مناسبت در باب صلات یاد شده است.
بر تمتام، یعنی کسی که از ادای حرف «تا» در قرائت نماز عاجز است یا آن را به حرفی دیگر تبدیل می‏نماید، قرائت به مقدار امکان واجب است و واجب نیست نماز را به جماعت بخواند.
حکم تَمتام در امامت جماعت
بنابر قول مشهور امامت تمتام برای غیر همانند خود جایز نیست.
برخی قائل به کراهت شده‏اند.
در صورتی که تمتام قادر بر ادای حرف «تا» ـ هرچند به تکرار ـ باشد امامتش صحیح است؛ هرچند بنا به گفته جمعی برای غیر همانند خود کراهت دارد؛ بلکه برخی قائل به عدم جواز آن شده‏اند.



کلمات دیگر: