کلمه جو
صفحه اصلی

ورع


مترادف ورع : اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد

متضاد ورع : ناپارسایی

برابر پارسی : پرهیزکاری، پارسایی

فارسی به انگلیسی

continence, piety, self-restraint

مترادف و متضاد

اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد ≠ ناپارسایی


فرهنگ فارسی

دوری کردن ازگناه، پرهیزکاری، پارسایی
( اسم ) ۱ - پرهیزگاری تقوی پارسایی : هیچ کس از افراد عالم زهد و اطواد جهان ورع شعر را انکار نکرده اند. یا ارباب ورع . پرهیزگاران پارسایان : تبرک بمجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است . یا اهل ورع . ارباب ورع : ... که بعضی بهر کس از ایم. اهل ورع و ارباب خاندانهای قدیم و حق داران همین دولتخانه ارزانی فرموده است ... ۲ - اجتناب ازشبهات ازترس وقوع در محرمات
بد دل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن سست و ضعیف شدن

فرهنگ معین

(وَ رَ ) [ ع . ] (اِمص . ) پرهیزگاری ، پارسایی .

لغت نامه دهخدا

ورع . [ وَ رِ ] (ع ص ) پرهیزگار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پارسا. باورع . خویشتن دار. پارسای . (نصاب ). || بددل . || خرد و حقیر. کوچک . || سست . || بی خیر و بی فایده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ترسو و جبان . (ناظم الاطباء).


ورع . [ وَ ] (ع مص ) وَرَع . وَراعَة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به وراعة شود.


ورع . [ وَ رَ ] (ع مص ) وراعة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پرهیزگار شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). رجوع به وراعة شود. || (اِمص ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تقوی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رِعَة. (منتهی الارب ). زهد. (ناظم الاطباء). ریعه . (منتهی الارب ). خویشتن داری . (دهار). گویند ورع ترک منهیات است و تقوی ترک شبهات است و عکس آن را نیز گفته اند و در تعریفات آمده : ورع اجتناب کردن از شبهات است از ترس وقوع در محرمات و گفته اند ورع ملازمت اعمال نیکو و پسندیده است و گفته اند ورع ترک همه ٔ شبهات است و ترک کلام ها و کارهایی است که برای انسان بیهوده است . (از اقرب الموارد). ورع عبارت از آن است که نفس را اعمال پسندیده ملازمت نماید وفتور و قصور راه ندهد. (نفایس الفنون ) :
ولیکن اولیا را غیر از این است
مر ایشان را ورع عین الیقین است .

ناصرخسرو.


گر شما را طاعتست و زهدو تقوی و ورع
باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست .

عطار.


مرائی که چندین ورع مینمود
چو دیدند هیچش در انبان نبود.

سعدی .


|| (ص ) بددل ترسنده . (منتهی الارب ). جبان . بددل . (ناظم الاطباء). جبان . (اقرب الموارد). ترسو. || خرد ضعیف و بی خیر و فایده . (اقرب الموارد). صغیر و ضعیف که فایده ای در آن نباشد. (ناظم الاطباء).

ورع . [ وُ / وُ رُ ] (ع مص ) بددل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن . || سست و ضعیف شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


ورع. [ وَ ] ( ع مص ) وَرَع. وَراعَة. وَروع. وُروع. پرهیزگار گردیدن و بازایستادن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به وراعة شود.

ورع. [ وَ رَ ] ( ع مص ) وراعة. وَروع. وُروع. پرهیزگار گردیدن و بازایستادن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پرهیزگار شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادربیهقی ). رجوع به وراعة شود. || ( اِمص ) پرهیزگاری. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). تقوی. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رِعَة. ( منتهی الارب ). زهد. ( ناظم الاطباء ). ریعه. ( منتهی الارب ). خویشتن داری. ( دهار ). گویند ورع ترک منهیات است و تقوی ترک شبهات است و عکس آن را نیز گفته اند و در تعریفات آمده : ورع اجتناب کردن از شبهات است از ترس وقوع در محرمات و گفته اند ورع ملازمت اعمال نیکو و پسندیده است و گفته اند ورع ترک همه شبهات است و ترک کلام ها و کارهایی است که برای انسان بیهوده است. ( از اقرب الموارد ). ورع عبارت از آن است که نفس را اعمال پسندیده ملازمت نماید وفتور و قصور راه ندهد. ( نفایس الفنون ) :
ولیکن اولیا را غیر از این است
مر ایشان را ورع عین الیقین است.
ناصرخسرو.
گر شما را طاعتست و زهدو تقوی و ورع
باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست.
عطار.
مرائی که چندین ورع مینمود
چو دیدند هیچش در انبان نبود.
سعدی.
|| ( ص ) بددل ترسنده. ( منتهی الارب ). جبان. بددل. ( ناظم الاطباء ). جبان. ( اقرب الموارد ). ترسو. || خرد ضعیف و بی خیر و فایده. ( اقرب الموارد ). صغیر و ضعیف که فایده ای در آن نباشد. ( ناظم الاطباء ).

ورع. [ وَ رِ ] ( ع ص ) پرهیزگار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). پارسا. باورع. خویشتن دار. پارسای. ( نصاب ). || بددل. || خرد و حقیر. کوچک. || سست. || بی خیر و بی فایده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ترسو و جبان. ( ناظم الاطباء ).

ورع. [ وُ / وُ رُ ] ( ع مص ) بددل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن. || سست و ضعیف شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. دوری کردن از گناه، پرهیزکاری، پارسایی.
۲. (تصوف ) دوری کردن از شبهات از ترس ارتکاب محرّمات.
پرهیزکار، پارسا.

۱. دوری کردن از گناه؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.
۲. (تصوف) دوری کردن از شبهات از ترس ارتکاب محرّمات.


پرهیزکار؛ پارسا.


دانشنامه عمومی

پرهیز از چیزی


دانشنامه آزاد فارسی

وَرَع
در اصطلاح عارفان، اجتناب از هر امر شبهه ناک از بیم وقوع در محرّمات و نیز قناعت به حلال اندک و حفظ نفس از افتادن در ورطه منهیات. از این رو، محرّمات شرعی، تنها بخشی از این موارد قابل احتراز را تشکیل می دهد. چه، هر آنچه عقل انسان نیز، حتی حکم به مکروه بودن آن کند، در نظر اینان، همچون محرّمات شرعی قابل اجتناب است. کمال ورع آن است که آدمی از هر آنچه که وی را از خداوند دور کند، بپرهیزد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] وَرَعْ به معنای پرهیزکاری و پارسایی، حالتی در وجود انسان است که به نگه داری کامل نفس و ترس از لغزش منجر می شود. ورع مقامی بالاتر از مقام تقوا است که در آن انسان از شبهات و حتی کارهای حلالی که ممکن است به گناه منجر شود، اجتناب می کند. علمای شیعه برای ورع مراتبی از جمله ورع توبه کنندگان، ورع صالحین، ورع متقین و ورع سالکان قرار داده اند. در روایات برای ورع، آثاری مانند تثبیت ایمان، حفظ انسان از محرمات، کمک به اهل بیت(ع) با ورع و رسیدن به برترین مقام یقین ذکر شده است.
ورع را نگه داشتن خود از محرمات، دوری از گناه، پرهیزکاری و پارسایی، و اجتناب از شبهات از ترس ارتکاب محرمات معنا کرده اند. در روایات، ورع را پرهیز از انجام محرمات و اجتناب از شبهات دانسته اند؛ بنابراین ورع را می توان به نگه داری کامل، حفظ نفس و هراسان بودن از لغزش ها، یا سخت گیری بر نفس برای بزرگ داشت حق، تعریف کرد.
ورع و تقوا در کتب لغت هم معنا و مترادف قرار داده شده اند؛ ولی با توجه به تعریف ورع در روایات و مراتب و درجاتی که برای آن ذکر شده، تقوا را مرتبه اول ورع که اجتناب از محرمات و انجام واجبات است، دانسته اند. ورع در تفسیر بیان المعانی، مقامی بالاتر از مقام تقوا معرفی شده که برای رسیدن به آن مقام، نه تنها باید از گناهان اجتناب کرد؛ بلکه باید از شبهات و کارهای حلالی که ممکن است به ایجاد زمینه گناه کمک کند، دوری نمود.

جدول کلمات

پرهیزکاری

پیشنهاد کاربران

بنام خدا
باسلام، ورع به معنی تقوی الهی وپرهیزگاری میباشد. و در لاهوت برتری از ان کسی هست که در ناسوت خدا ترس بوده و تقوی الهی داشته است.
با او باش نه با اوباش.
متقلب همیشه متغلب نیست.
پس چه بهتر که راه راست را برویم هر چند که پستی و بلندی داشته باشد. تقوی الهی را سر لوحه زندگیمان قرار دهیم . وایاک نعبدو ایاک نستعین. در تفسیر سوره حمد امده است که خداوند متعال این سوره را با بنده خودش نصف کرده و بر خود وظیفه میداند که زمانی بنده اش کمک طلبید او را استعانت نماید. تفسیر نمونه
ایت الله مکارم شیرازی مد الله طول عمره.
با تشکر.

بنام خدا
باسلام و عرض ادب خدمت مدیریت محترم و تمامی کار کنان وفرهیختگان دیکشنری بسیار راهبردی و چند بعدی از نظر ترجمه لغت یا عبارت در زبانهای بسیار مهم و مورد نیاز و سایر موارد تخصصی ازجمله طب ، ادبیات، مهندسی وغیره. و انشاالله در اینده نزدیک شاهد گسترش این واژهنامه در خصوص برخی از زبانهای دیگر و زبانهای باستانی که مورد علاقه خیلی از دوستان فرهیخته میباشد از جمله لاتین و یونانی باستان که کمبود انها به شدت احساس میشود و زبانهای ایران باستان که غربیها حدود دویست سال کم و بیش این زبانها را باز خوانی کرده ولی نیاز به تجدید نظر انها توسط دانشمندان عریز خودمان و زبان اسپرانتو که در خصوص ان روزنامه نیز در غرب منتشر میشود و حقی برخی دیکشنری های نایاب و اورجینال خارجی در این خصوص را واجد هستم و بدون هیچ مضایقه ای در صورت صلاحدید و فرمایش مسو لین ابادیس در اولین فرصت خدمتشان ایفاد مینمایم و در پایان عرض کنم که ابادیس موجب شده که اکثریت هموطنان از خرید دیکشنری و اتلاف وقت در خصوص یافتن یک لغت اسوده و با تغییر صفحه کلید در زبانهای مهم دنیا که شش مورد ان را یونسکو برگزیده و همگی در این سامانه هستند و به امید خدا شاهد پیشرفت سریع و روز افزون این سامانه خواهیم بود. با تشکر حقیر بهمن عنایتی از تبریز.

ودر خصوص معنی لغت ورع اینکه به معنی تقوی میباشدو در لاهوت تنها عامل برتری فردی بر فرد دیگری هست و انکس که تقوی الهی پیشه سازد سعادت ناسوتی و لاهوتی را دارا خواهد بود چون اگر انسان با خدا باشد او نیز در تمامی مشکلات پشتیبان وی خواهد بود.
با او باش نه با اوباش.
با سپاس مجدد. مستدام باشید.

پرهیز از گناه

بنام خدا
با سلام، ورع به معنی تقوی میباشد و تنها عامل برتر بودن نزد خدا تقوی الهی هست.
با تشکر.

با توجه به ایات تخفیفی قرآن مانند ایه ( لا تسئلو عن اشیاء ان تبد لکم تسوئکم _نپرسید از چیز هایی که اگر برایتان اشکار گردد اندوهگین میشوید ) و روایات معتبر ، گاهی ورع به معنای همان تقوا که ترک محرمات است میباشد و در معنی دوم یعنی آسانگیری و در دین و لحاظ نمودن هرچه که یقین به وجوب و حرمت ان نداریم در بین مباهات و نهایتا مستحبات و مکروهات و احکام اسلام از این پنج تا که به احکام خَمس معروف است خارج نیست و معنا کردن ورع به معنای سختگیری در دین اسان اسلام ناب، کار بت پرستان صوفیه یا همان عرفای منسوب به اسلامی است که اصلا خداوند را نمیپرستند و ذات حقتعالی را معبود ورب العالمین نمیدانند !_معنای ترک شبهات یا همان ورع به اصطلاح دوم به معنای دست از پا خطا نکردن و خود را در بند توهمات و هزاران شبهه مهلک زندانی کردن نیست بلکه به معنای اهمیت ندادن به هر کاری است که یقین به جزو واجبات و محرمات بودن انها نداریم در قران در ذیل ایه فوق الذکر میفرماید خدا از انها گذشت کرده است !!! .
#فاجعه نفوذ وسلطنت صوفیه در لباس مقدس روحانیت در حد مرجع تقلید!!!! . . . .


کلمات دیگر: