کلمه جو
صفحه اصلی

جوین

فارسی به انگلیسی

made of barley, oaten, made of bariey

made of bariey


oaten


فرهنگ فارسی

جو، چیزی که ازجودرست شده باشد
( صفت ) منسوب به جو آنچه که از جو سازند نان جوین .
دهی است جزو دهستان اختر پشت کوه بخش فیروز کوه شهرستان دماوند دارای ۳۵٠ تن سکنه .

فرهنگ معین

(جَ یا جُ ) (ص نسب . ) منسوب به جو، آنچه که از جو سازند: نان جوین .

لغت نامه دهخدا

جوین . [ ج َ / ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جو.آنچه که از جو سازند: نان جوین . (فرهنگ فارسی معین ). نان جو و آرد جو. (انجمن آرای ناصری ) :
بسا کسا که بره هست و ترّه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر.

رودکی .


منم روی از جهان در گوشه کرده
کفی پست جوین را توشه کرده .

نظامی .


جوینی که از سعی بازو خورم
به از میده بر خوان اهل کرم .

سعدی (بوستان ).


ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است .

سعدی .



جوین . [ ج ُ وِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان اختر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند دارای 350 تن سکنه . آثاری از قلعه ٔ خرابه ٔ کافر و بنای امامزاده معصوم از آثار باستانی آن بشمار میرود. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.


جوین .[ ج ُ وَ ] (اِخ ) روستایی است به خراسان . (منتهی الارب ). ناحیه ایست از توابع خواف و آنرا چهارصد قریه بودو هر قریه را قناتی و قنات مشرف است بر قرای مذکور و همه آبادان بوده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).


جوین. [ ج َ / ج ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به جو.آنچه که از جو سازند: نان جوین. ( فرهنگ فارسی معین ). نان جو و آرد جو. ( انجمن آرای ناصری ) :
بسا کسا که بره هست و ترّه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر.
رودکی.
منم روی از جهان در گوشه کرده
کفی پست جوین را توشه کرده.
نظامی.
جوینی که از سعی بازو خورم
به از میده بر خوان اهل کرم.
سعدی ( بوستان ).
ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است.
سعدی.

جوین. [ ج ُ وَ ] ( اِخ ) ناحیه ایست بزرگ از نواحی نیشابور میان نیشابور و بسطام مشتمل بر یکصدوهشتادونه قریه. ( ریحانة ج 1 ص 290 ).

جوین. [ ج ُ وَ ] ( اِخ ) معرب گویان ( Guyan )، ولایت و ناحیه ٔقدیم بین جاجرم و سبزوار جزء بخش جغتای از شهرستان سبزوار است. بنابه نقل یاقوت حموی سابقاً مشتمل بر 189 قریه بوده است. مرکزش سابقاً آزادوار و بعداً فریومد و امروزه نقاب است. ( از دائرة المعارف فارسی ).

جوین.[ ج ُ وَ ] ( اِخ ) روستایی است به خراسان. ( منتهی الارب ). ناحیه ایست از توابع خواف و آنرا چهارصد قریه بودو هر قریه را قناتی و قنات مشرف است بر قرای مذکور و همه آبادان بوده. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ).

جوین. [ ج ُ وَ ] ( اِخ ) دهی است به سرخس. ( منتهی الارب ). ابوالمعالی محمدبن حسن جوینی سرخسی از این ده است. ( معجم البلدان ج 4 ص 297 ).

جوین. [ ج ُ وَ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان دشتابی بخش بویین شهرستان قزوین دارای 287 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.

جوین. [ ج ُ وِ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان اختر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند دارای 350 تن سکنه. آثاری از قلعه خرابه کافر و بنای امامزاده معصوم از آثار باستانی آن بشمار میرود. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.

جوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) دهی است به سرخس . (منتهی الارب ). ابوالمعالی محمدبن حسن جوینی سرخسی از این ده است . (معجم البلدان ج 4 ص 297).


جوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان دشتابی بخش بویین شهرستان قزوین دارای 287 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.


جوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) معرب گویان (Guyan)، ولایت و ناحیه ٔقدیم بین جاجرم و سبزوار جزء بخش جغتای از شهرستان سبزوار است . بنابه نقل یاقوت حموی سابقاً مشتمل بر 189 قریه بوده است . مرکزش سابقاً آزادوار و بعداً فریومد و امروزه نقاب است . (از دائرة المعارف فارسی ).


جوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) ناحیه ایست بزرگ از نواحی نیشابور میان نیشابور و بسطام مشتمل بر یکصدوهشتادونه قریه . (ریحانة ج 1 ص 290).


فرهنگ عمید

۱. چیزی که از جو تهیه شده باشد.
۲. (اسم ) نان جو، جوینه: جوینی که از سعی بازو خورم / بِه از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱: ۱۴۹ ).

دانشنامه عمومی

جوین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ولایت جوین، یکی از ولایت های ربع نیشابور در خراسان بزرگ
شهرستان جوین، یکی از شهرستان های استان خراسان رضوی ایران
جوین (بوئین زهرا)، روستایی در شهرستان بوئین زهرا استان قزوین ایران
جوین (سرخه)، روستایی در شهرستان سرخه استان سمنان ایران
ولسوالی لاش و جُوَین، یکی از ولسوالی های ولایت فَراه افغانستان

دانشنامه آزاد فارسی

جوئَن (Joan)
(یا: پاپ جوئن۱) در افسانه های انگلستان، نام زنی که خود را به صورت مرد درآورد و با عنوان جان هشتم۲ در ۸۵۵م پاپ شد. بلوندل۳ در ۱۶۴۷ در مقالۀ «ایضاح یک مسئله۴» از وجود این افسانه پرده برداشت. براساس این افسانه، او دختر مبلّغی مذهبی بود و در کلن۵ آلمان تحصیل کرد و در آن جا عاشق راهبی شد و در لباس مردانه همراه او به آتن رفت، و سپس به ایتالیا آمد و مدرسه ای در رم تأسیس کرد، سپس به جامعۀ کشیشان پیوست و سرانجام به مقام پاپی رسید و مدت ۲۵ ماه در این مقام باقی ماند تا آن که در یکی از مراسم مذهبی دچار درد زایمان شد و وضع حمل کرد و هویت او آشکار شد و مردم او را سنگسار کردند.
Pope JoanJohn VIIIBlondelEclaircissement de la Question/Clarification of the questionCologne


کلمات دیگر: