کلمه جو
صفحه اصلی

عاقله

فارسی به انگلیسی

of ripe years, elderly, wise

of ripe years, elderly


فرهنگ اسم ها

اسم: عاقله (دختر) (عربی) (تلفظ: āqele) (فارسی: عاقِله) (انگلیسی: aghele)
معنی: مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد، ( مؤنث عاقل )، زنِ عاقل، عاقل، زنِ عاقل عاقل

(تلفظ: āqele) (عربی) (مؤنث عاقل) ، زنِ عاقل . ← عاقل .


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث عاقل جمع عاقلات عواقل . ۲ - زن مشاطه. ۳ - ( اسم ) خویشان و نزدیکان قتال ( غیر مکلف به علت سفاهت یا عدم بلوغ و غیره ) که دیه مقتول را بین ایشان قسمت کنند . توضیح اصطلاح دیت ( دیه ) بر عاقله است به همین معنی است : چون بر حق و روز آجله است گر خطایی شد دیت بر عاقله است ( مثنوی ) ولی غالبا آن را به اشتباه استعمال کنند و عاقله را به معنی عاقل و خردمند می پندارند و های بعد از لام را با هایی اشتباه می کنند که در گفتار عامیانه برای معارفه آورند و فی المثل گویند : راستست که فلان خطا کرده اما شما باید عفوش کنید که دیه با عاقله است . ۴ - قوه ای که به سبب آن انسان درک معانی مجرده جزئیه کند .

فرهنگ معین

(ق لِ ) [ ع . عاقلة ] ۱ - (اِفا. ) مؤنث عاقل . ۲ - زن آرایشگر. ۳ - (اِ. ) خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می شود.

لغت نامه دهخدا

( عاقلة ) عاقلة. [ ق ِ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث عاقل. ج ، عاقلات و عَواقل. رجوع به عاقل شود. || زن مشاطه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || عاقلة الرجل ؛ خویشان و نزدیکان مرد کشنده غیر مکلف ( بخاطر سفاهت یا عدم بلوغ و غیره ) که دیت بر ایشان قسمت کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( از مهذب الاسماء ) :
خون بهای جرم نفس قاتله
هست بر حملش دیت برعاقله.
مولوی.
|| در تداول عامه عاقله زن زنی است نه پیر و نه جوان بل میان سال. || قوه عاقله ؛ قوتی است از قوای نفس ناطقه که قوت ملکیه نیز گویند و گاه بر نفس ناطقه نیز اطلاق شود. چنانکه در شرح هدایة الحکمه در فصل حیوان است که : و قوای دراکه عبارت از نفس و آلات نفس است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). شیخ الرئیس آرد: و هر نفس انسانی را قوتی هست و آن عقل نظری است و این قوت در اول کار عقل هیولائی است و او عقلی است به قوت نه به فعل یعنی که صورت معقولات در نفس به قوت است نه به فعل پس هر آینه حاجت باشد به چیزی تا این صورت را از حد قوت به حد فعل آرد و آن چیز همچنین اگر بقوت باشد بضرورت او را حاجت باشد نیز به چیزی دیگر که در او صور معقولات به فعل باشد پس نفس مردم چون از قوت به فعل آید در او صور معقولات به چیزی آید که وی عقل باشد به فعل و صور معقولات در او موجود باشد و این جوهری است که وی را عقل فعال خوانند. ( رساله نفس صص 64 - 65 ) :
گفتم مقام عاقله نفس است بیگمان
گفتا مقام نفس حیات است بی مگر.
ناصرخسرو.
چون عقل و جان عزیز و غریب است لاجرم
جاندار عقل و عاقله جان شناسمش.
خاقانی.
بجان عاقله کائنات یعنی تو
که کائنات قشورست و حضرت تو لباب.
خاقانی.

عاقلة. [ ق ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث عاقل . ج ، عاقلات و عَواقل . رجوع به عاقل شود. || زن مشاطه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عاقلة الرجل ؛ خویشان و نزدیکان مرد کشنده ٔ غیر مکلف (بخاطر سفاهت یا عدم بلوغ و غیره ) که دیت بر ایشان قسمت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء) :
خون بهای جرم نفس قاتله
هست بر حملش دیت برعاقله .

مولوی .


|| در تداول عامه عاقله زن زنی است نه پیر و نه جوان بل میان سال . || قوه ٔ عاقله ؛ قوتی است از قوای نفس ناطقه که قوت ملکیه نیز گویند و گاه بر نفس ناطقه نیز اطلاق شود. چنانکه در شرح هدایة الحکمه در فصل حیوان است که : و قوای دراکه عبارت از نفس و آلات نفس است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). شیخ الرئیس آرد: و هر نفس انسانی را قوتی هست و آن عقل نظری است و این قوت در اول کار عقل هیولائی است و او عقلی است به قوت نه به فعل یعنی که صورت معقولات در نفس به قوت است نه به فعل پس هر آینه حاجت باشد به چیزی تا این صورت را از حد قوت به حد فعل آرد و آن چیز همچنین اگر بقوت باشد بضرورت او را حاجت باشد نیز به چیزی دیگر که در او صور معقولات به فعل باشد پس نفس مردم چون از قوت به فعل آید در او صور معقولات به چیزی آید که وی عقل باشد به فعل و صور معقولات در او موجود باشد و این جوهری است که وی را عقل فعال خوانند. (رساله ٔ نفس صص 64 - 65) :
گفتم مقام عاقله نفس است بیگمان
گفتا مقام نفس حیات است بی مگر.

ناصرخسرو.


چون عقل و جان عزیز و غریب است لاجرم
جاندار عقل و عاقله ٔ جان شناسمش .

خاقانی .


بجان عاقله ٔ کائنات یعنی تو
که کائنات قشورست و حضرت تو لباب .

خاقانی .



فرهنگ عمید

۱. عاقل (زن ).
۲. (اسم ) (فقه ) خویشان و نزدیکان قاتلِ غیر مکلف به سبب سفاهت یا علت دیگر که خون بهای مقتول بر عهدۀ آنان است: خون بهای جرم نَفْس قاتله / هست بر حلمش دیَت بر عاقله (مولوی: ۷۵۷ ).
۳. [قدیمی] قوۀ عقل.

دانشنامه آزاد فارسی

عاقِله
(یا: عَصَبِه) در اصطلاح فقه اسلامی و حقوق، بستگان نَسَبی ذکورِ قاتلِ مجنون یا نابالغ که پرداخت دیه برعهدۀ آنان است. در قتل عمد، که به وسیلۀ بَیّنه یا قَسامه و یا علم قاضی ثابت شود، و در جراحت و زیادتر از آن، همچنین در جنایات عمد و شبیه عمدِ نابالغ و دیوانه، پرداخت دیه برعهدۀ عاقله است. چنانچه قتل یا جرح غیر عمدی با قسامه یا اقرار قاتل و یا خودداری کردن او از سوگند اثبات شود، دیه برعهدۀ عاقله نیست و مجرم باید پرداخت کند. دیه به ترتیب طبقات ارث بر عاقله توزیع می شود. کسی که با عقد ضمان جریره دیۀ جنایت دیگری را برعهده گرفته نیز عاقله است. مسئولیت عاقله صرفاً پرداخت دیه است و در مواردی که ارش تعیین می شود عاقله مسئولیتی در پرداخت آن نخواهد داشت. کلمۀ عاقله یادگار دوران جاهلیت اعراب است، زیرا عقل به معنی بستن زانوی شتر است و عقال زانوبند شتر را گویند. در جاهلیت که دیه غالباً به شتر بود قاتل یا کسان او را مجبور می کردند که شتران را ببرند و بر در خانۀ ورثۀ مقتول بخوابانند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عاقله، مونّث عاقل از مادّۀ عقل است که در زبان عربی به معنای منع، حفظ و بستن می باشد.عاقله در لغت به معنی نگهدارنده و مواظبت کننده است.
در اصطلاح فقهی، نزدیکان و خویشاوندان شخصی هستند که مرتکب قتل غیر عمد و جرح مخصوص می شود که بایستی دیه آن قتل و جرح را بپردازند. در رابطه با مفهوم عاقله که چرا خویشاوندان نزدیک شخص جانی یا قاتل را عاقله نام گذاری کرده اند چند احتمال وجود دارد:
۱- عقل به معنای «منع» است و خویشاوندان نزدیک قاتل با پرداخت دیه حائل و مانع بین جانی و اولیای دم مقتول یا مجروح می شوند.
۲- عقل به معنای «حفظ کردن» آمده است و عاقله به کسانی گفته می شود که با پرداخت دیه، خاطی را از قصاص یا تعزیر حفظ می کنند.
۳- عقل به معنای «بستن» آمده و خویشان جانی، شترها را به عنوان دیه نزد اولیای دم برده و عقال می کنند یعنی زانوان آن ها را می بندند و یا این که با پرداخت دیه، زبان اولیای دم را از تقاضای قصاص و غیره می بندند.

خویشانی که شرعاً عاقله نامیده می­شوند؛ به ترتیب تقدم عبارتند از:
۱- خویشان پدر و مادری.
۲- خویشان پدری.

در اصطلاح حقوق
و در اصطلاح طبق مادۀ ۳۰۷ قانون مجازات اسلامی عبارت است از «بستگان ذکور نسبی پدر و مادری یا پدری به ترتیب طبقات ارث به طوری که همه کسانی که حین الفوت می توانند ارث ببرند به صورت مساوی عهده دار پرداخت دیه خواهند بود» .


شرائط تحقق ضمان عاقله
۱- عاقله باید بستگان پدر و مادری باشد پس بستگان مادری از دایرۀ عاقله خارجند.
۲- عاقله باید مرد باشد.
۳- عاقله باید بالغ باشد پس صغیر جزء عاقله نیست.
۴- عاقله باید عاقل باشد پس مجنون جزء عاقله نیست.
۵- عاقله باید هنگام سر رسید اقساط دی ه، دارا باشد پس معسر عاقله محسوب نمی شود.
۶- قتل خطاء محض با بینه، قسامه و علم قاضی ثابت گردد، اگر با اقرار جانی یا نکول او از قسم یا نکول او از قسامه ثابت شود، عاقله ضامن نیست.
۷- در دیه جراحت، دیه بالاتر از موضحه باشد پس دیه جنایت پائین تر از موضحه بر عهدۀ جانی است.
۸- در مورد جنایتهای خطائی که شخص بر خودش وارد آورد و اتلاف مالی که به طور خطاء محض حاصل می شود عاقله ضامن نمی باشد.


حدود مسؤولیت عاقله
...

پیشنهاد کاربران

کسی که سر پرستی طفل یا مجنون را برعهده دارد


�در خرابات فنا عاقله ایجادیم� کسی میدونه یعنی چی؟


کلمات دیگر: