مترادف دجال : دروغ باف، دروغ زن، کذاب
دجال
مترادف دجال : دروغ باف، دروغ زن، کذاب
فارسی به انگلیسی
the Impostor, epithet of the Islamic Antichrist
مترادف و متضاد
دجال
دروغباف، دروغزن، کذاب
فرهنگ فارسی
مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد.
آب زر، آب طلا، کذاب، بسیاردروغگووفریب دهنده
۱ - ( صفت ) بسیار دروغگو کذاب دروغ باف . ۲ - فریب دهنده تلبیس کننده .
گوهر شمشیر
آب زر، آب طلا، کذاب، بسیاردروغگووفریب دهنده
۱ - ( صفت ) بسیار دروغگو کذاب دروغ باف . ۲ - فریب دهنده تلبیس کننده .
گوهر شمشیر
فرهنگ معین
(دَ جّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بسیار دروغگو. ۲ - فریب دهنده . ۳ - شخصی که می گویند پیش از حضور مهدی موعود پیدا می شود و بسیاری از مردم فریبش را می خورند.
لغت نامه دهخدا
دجال. [ دَج ْ جا ] ( ع اِ ) سرگین. ( منتهی الارب ).
دجال. [ دَج ْ جا ] ( ع اِ ) گوهر شمشیر. ( از منتهی الارب ). || گروه بزرگ. ( منتهی الارب ). || زر. ( منتهی الارب ). || آب زر. ( منتهی الارب ). || ( ص ) فریبنده و تلبیس کننده و دروغگوی. ( از منتهی الارب ).
دجال. [ دَج ْ جا ] ( اِخ ) ابوالبشر پهلوان یزدی. رجوع به پهلوان یزدی شود.
دجال. [ دَج ْ جا / دَ جا ] ( اِخ ) مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد کنیت او ابویوسف است. رأس الکفر. ( منتهی الارب ). مطموس العین. ( منتهی الارب ). مسیح کذاب که در آخر زمان آید. نام مردی از یهود که در آخر امت اسلام بیرون آید و دعوی کند. صاحب منتهی الارب گوید: اشتقاقش از: دجل البعیر؛ اندودن به قطران عم جسمه بالهناء لانه یعم الارض است ، یا از دجل بمعنی کذب و احرق و جامع و قطع نواحی الارض سیراً، و از تدجیل ، غطی و طلی بالذهب لتمویهه بالباطل او من الدجال لذهب او لمائه لان الکنوز تتبعه او من الدجال الفرندالسیف ، او من الدجالة للرفقه العظیمه ، او من الدجال للسرجین لانة ینجس وجه الارض ، او من دجل الناس للقاطهم لانهم یتبعونه. دجال در روایات اسلامی شخصی است که پیش از ظهور مهدی موعود ( امام قائم ) یا مقارن اوایل عهد او ظهور می کند و در دوره چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور و کفر می سازد تا مهدی او را دفع کند و دنیا را دوباره از عدل و داد پر کند. ظهور او مانند ظهور سفیانی و دابةالارض یکی از علائم آخرالزمان شمرده شده است. در باب نام اصلی و محل اقامت و محل ظهور وی اقوال مختلف است. گویند مردی است یک چشم که از مادری یهودی به دنیا آمده است و در جزیره ای به صخره ای بسته شده ، در آخرالزمان در هنگام عروض یک قحطی شدید در حالیکه بر درازگوشی سوار است و همراه خویش آب و نان فراوان دارد از خراسان یا کوفه یا محله یهودیه اصفهان ظهور و ادعای خدایی می کند و بسبب عجایب و خوارق بسیار که با او هست ، بسیاری به او می گروند. سرانجام بدست عیسی مسیح یاپس از ظهور مهدی بدست وی کشته می شود. دجال کمابیش مطابق مسیح کاذب یا ضدمسیح است در روایات یهود و نصاری ، که پیدا شدن او و مبارزه مهدی و مسیح با او تجسم فکر مبارزه نهائی بین خیر و شر و غلبه نهایی یزدان بر اهریمن است و ظاهراً از ادیان ایرانی وارد عقایدیهود شده است. ( از دایرةالمعارف فارسی ). در قاموس کتاب مقدس آمده است که : این کلمه در جایی دیگر جز در رساله یوحنا یافت نمی شود و مقصود ازو کسی است که بامسیح مقاومت و ضدیت می نماید و مدعی آن باشد که خود او در جای مسیح میباشد و در رساله اول یوحنا می گوید«و هر روحی که عیسی مجسم شده را انکار کند از خدا نیست اینست روح دجال که شنیده اید که او می آید و الان هم در جهانست «و نیز می گوید»: دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند و آن دجال است که پدر و پسر را انکار می کند». ( قاموس کتاب مقدس ) :
دجال. [ دَج ْ جا ] ( ع اِ ) گوهر شمشیر. ( از منتهی الارب ). || گروه بزرگ. ( منتهی الارب ). || زر. ( منتهی الارب ). || آب زر. ( منتهی الارب ). || ( ص ) فریبنده و تلبیس کننده و دروغگوی. ( از منتهی الارب ).
دجال. [ دَج ْ جا ] ( اِخ ) ابوالبشر پهلوان یزدی. رجوع به پهلوان یزدی شود.
دجال. [ دَج ْ جا / دَ جا ] ( اِخ ) مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد کنیت او ابویوسف است. رأس الکفر. ( منتهی الارب ). مطموس العین. ( منتهی الارب ). مسیح کذاب که در آخر زمان آید. نام مردی از یهود که در آخر امت اسلام بیرون آید و دعوی کند. صاحب منتهی الارب گوید: اشتقاقش از: دجل البعیر؛ اندودن به قطران عم جسمه بالهناء لانه یعم الارض است ، یا از دجل بمعنی کذب و احرق و جامع و قطع نواحی الارض سیراً، و از تدجیل ، غطی و طلی بالذهب لتمویهه بالباطل او من الدجال لذهب او لمائه لان الکنوز تتبعه او من الدجال الفرندالسیف ، او من الدجالة للرفقه العظیمه ، او من الدجال للسرجین لانة ینجس وجه الارض ، او من دجل الناس للقاطهم لانهم یتبعونه. دجال در روایات اسلامی شخصی است که پیش از ظهور مهدی موعود ( امام قائم ) یا مقارن اوایل عهد او ظهور می کند و در دوره چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور و کفر می سازد تا مهدی او را دفع کند و دنیا را دوباره از عدل و داد پر کند. ظهور او مانند ظهور سفیانی و دابةالارض یکی از علائم آخرالزمان شمرده شده است. در باب نام اصلی و محل اقامت و محل ظهور وی اقوال مختلف است. گویند مردی است یک چشم که از مادری یهودی به دنیا آمده است و در جزیره ای به صخره ای بسته شده ، در آخرالزمان در هنگام عروض یک قحطی شدید در حالیکه بر درازگوشی سوار است و همراه خویش آب و نان فراوان دارد از خراسان یا کوفه یا محله یهودیه اصفهان ظهور و ادعای خدایی می کند و بسبب عجایب و خوارق بسیار که با او هست ، بسیاری به او می گروند. سرانجام بدست عیسی مسیح یاپس از ظهور مهدی بدست وی کشته می شود. دجال کمابیش مطابق مسیح کاذب یا ضدمسیح است در روایات یهود و نصاری ، که پیدا شدن او و مبارزه مهدی و مسیح با او تجسم فکر مبارزه نهائی بین خیر و شر و غلبه نهایی یزدان بر اهریمن است و ظاهراً از ادیان ایرانی وارد عقایدیهود شده است. ( از دایرةالمعارف فارسی ). در قاموس کتاب مقدس آمده است که : این کلمه در جایی دیگر جز در رساله یوحنا یافت نمی شود و مقصود ازو کسی است که بامسیح مقاومت و ضدیت می نماید و مدعی آن باشد که خود او در جای مسیح میباشد و در رساله اول یوحنا می گوید«و هر روحی که عیسی مجسم شده را انکار کند از خدا نیست اینست روح دجال که شنیده اید که او می آید و الان هم در جهانست «و نیز می گوید»: دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند و آن دجال است که پدر و پسر را انکار می کند». ( قاموس کتاب مقدس ) :
دجال . [ دَج ْ جا ] (اِخ ) ابوالبشر پهلوان یزدی . رجوع به پهلوان یزدی شود.
دجال . [ دَج ْ جا ] (ع اِ) سرگین . (منتهی الارب ).
دجال . [ دَج ْ جا ] (ع اِ) گوهر شمشیر. (از منتهی الارب ). || گروه بزرگ . (منتهی الارب ). || زر. (منتهی الارب ). || آب زر. (منتهی الارب ). || (ص ) فریبنده و تلبیس کننده و دروغگوی . (از منتهی الارب ).
دجال . [ دَج ْ جا / دَ جا ] (اِخ ) مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد کنیت او ابویوسف است . رأس الکفر. (منتهی الارب ). مطموس العین . (منتهی الارب ). مسیح کذاب که در آخر زمان آید. نام مردی از یهود که در آخر امت اسلام بیرون آید و دعوی کند. صاحب منتهی الارب گوید: اشتقاقش از: دجل البعیر؛ اندودن به قطران عم جسمه بالهناء لانه یعم الارض است ، یا از دجل بمعنی کذب و احرق و جامع و قطع نواحی الارض سیراً، و از تدجیل ، غطی و طلی بالذهب لتمویهه بالباطل او من الدجال لذهب او لمائه لان الکنوز تتبعه او من الدجال الفرندالسیف ، او من الدجالة للرفقه العظیمه ، او من الدجال للسرجین لانة ینجس وجه الارض ، او من دجل الناس للقاطهم لانهم یتبعونه . دجال در روایات اسلامی شخصی است که پیش از ظهور مهدی موعود (امام قائم ) یا مقارن اوایل عهد او ظهور می کند و در دوره ٔ چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور و کفر می سازد تا مهدی او را دفع کند و دنیا را دوباره از عدل و داد پر کند. ظهور او مانند ظهور سفیانی و دابةالارض یکی از علائم آخرالزمان شمرده شده است . در باب نام اصلی و محل اقامت و محل ظهور وی اقوال مختلف است . گویند مردی است یک چشم که از مادری یهودی به دنیا آمده است و در جزیره ای به صخره ای بسته شده ، در آخرالزمان در هنگام عروض یک قحطی شدید در حالیکه بر درازگوشی سوار است و همراه خویش آب و نان فراوان دارد از خراسان یا کوفه یا محله ٔ یهودیه ٔ اصفهان ظهور و ادعای خدایی می کند و بسبب عجایب و خوارق بسیار که با او هست ، بسیاری به او می گروند. سرانجام بدست عیسی مسیح یاپس از ظهور مهدی بدست وی کشته می شود. دجال کمابیش مطابق مسیح کاذب یا ضدمسیح است در روایات یهود و نصاری ، که پیدا شدن او و مبارزه ٔ مهدی و مسیح با او تجسم فکر مبارزه نهائی بین خیر و شر و غلبه ٔ نهایی یزدان بر اهریمن است و ظاهراً از ادیان ایرانی وارد عقایدیهود شده است . (از دایرةالمعارف فارسی ). در قاموس کتاب مقدس آمده است که : این کلمه در جایی دیگر جز در رساله ٔ یوحنا یافت نمی شود و مقصود ازو کسی است که بامسیح مقاومت و ضدیت می نماید و مدعی آن باشد که خود او در جای مسیح میباشد و در رساله ٔ اول یوحنا می گوید«و هر روحی که عیسی مجسم شده را انکار کند از خدا نیست اینست روح دجال که شنیده اید که او می آید و الان هم در جهانست «و نیز می گوید»: دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند و آن دجال است که پدر و پسر را انکار می کند». (قاموس کتاب مقدس ) :
قصه ٔ دجال پرفریب شنودی
گوش چه داری چو عامه سوی فسانه .
دجال چیست عالم و شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اویست بی ریب .
آن مرد که او کتب فتاوی و حیل ساخت
بر صورت ابدال بد و سیرت دجال .
بر منبر حق شدست دجال
خامش بنشین به زیر منبر.
اوم رهانید ز دجال کور
حکمت را دلش که قارنست .
ای امتی که ملعون دجال کر کرد
گوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب .
مهدی که بیند آتش شمشیر شاه گوید
دجال را به توده ٔ خاکستری ندارم .
شاه جهان مهدی ظفر یعنی شبان دادگر
ایام دجال دگر گرگ سترون پرورد.
نوک پیکانها چو در همخانه ٔ عیسی رسید
چرخ ترساجامه را دجال اعور ساختند.
چون خاتم ار نه دیده ٔ دجال داشتی
پس زان نگین لعل مسیحا چه خواستی .
اسکندر آمد و در یأجوج درگرفت
عیسی رسیدو نوبت دجال درگذشت .
عیسی دورانم و این کور شد دجال من
قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور.
دویدند بر طبل کامد نفیر
چو بر طبل دجال برنا و پیر.
او به سر دجال یک چشم لعین
ای خدا فریاد رس نعم المعین .
چنان رسند و روند اهل بدعت از نظرش
که از مسیحا دجال وز علی شیطان .
کجاست صوفی دجال فعل ملحدکیش
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
آخر ظلم عدو بود اول انصاف تو
رایت مهدی پس از دجال گردد مشتهر.
به حق گویا شو از باطل خمش باش
چو عیسی نبی دجال کش باش .
بکش دجال خود مهدی خویشی .
رجوع به امتاع الاسماع ص 489 و مجمل التواریخ و القصص ص 219 و تاریخ سیستان ص 15 و عیون الاخبارج 1 ص 204 و البیان والتبیین ج 1 ص 304 و ج 2 ص 28 و از سعدی تا جامی ص 404 و نزهة القلوب مستوفی مقاله ٔ سوم ص 50 و دیوان حافظ چ قزوینی ص 242 و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 266 و 268 شود.
- خر دجال ؛ درازگوشی که دجال بر آن نشیند چون بیرون آید:
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالحست یا خر دجال .
قصه ٔ دجال پرفریب شنودی
گوش چه داری چو عامه سوی فسانه .
ناصرخسرو.
دجال چیست عالم و شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اویست بی ریب .
ناصرخسرو.
آن مرد که او کتب فتاوی و حیل ساخت
بر صورت ابدال بد و سیرت دجال .
ناصرخسرو.
بر منبر حق شدست دجال
خامش بنشین به زیر منبر.
ناصرخسرو.
اوم رهانید ز دجال کور
حکمت را دلش که قارنست .
ناصرخسرو.
ای امتی که ملعون دجال کر کرد
گوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب .
ناصرخسرو.
مهدی که بیند آتش شمشیر شاه گوید
دجال را به توده ٔ خاکستری ندارم .
خاقانی .
شاه جهان مهدی ظفر یعنی شبان دادگر
ایام دجال دگر گرگ سترون پرورد.
خاقانی .
نوک پیکانها چو در همخانه ٔ عیسی رسید
چرخ ترساجامه را دجال اعور ساختند.
خاقانی .
چون خاتم ار نه دیده ٔ دجال داشتی
پس زان نگین لعل مسیحا چه خواستی .
خاقانی .
اسکندر آمد و در یأجوج درگرفت
عیسی رسیدو نوبت دجال درگذشت .
خاقانی .
عیسی دورانم و این کور شد دجال من
قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور.
خاقانی .
دویدند بر طبل کامد نفیر
چو بر طبل دجال برنا و پیر.
نظامی .
او به سر دجال یک چشم لعین
ای خدا فریاد رس نعم المعین .
مولوی .
چنان رسند و روند اهل بدعت از نظرش
که از مسیحا دجال وز علی شیطان .
سعدی .
کجاست صوفی دجال فعل ملحدکیش
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
حافظ.
آخر ظلم عدو بود اول انصاف تو
رایت مهدی پس از دجال گردد مشتهر.
سلمان ساوجی .
به حق گویا شو از باطل خمش باش
چو عیسی نبی دجال کش باش .
پوریای ولی .
بکش دجال خود مهدی خویشی .
پوریای ولی .
رجوع به امتاع الاسماع ص 489 و مجمل التواریخ و القصص ص 219 و تاریخ سیستان ص 15 و عیون الاخبارج 1 ص 204 و البیان والتبیین ج 1 ص 304 و ج 2 ص 28 و از سعدی تا جامی ص 404 و نزهة القلوب مستوفی مقاله ٔ سوم ص 50 و دیوان حافظ چ قزوینی ص 242 و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 266 و 268 شود.
- خر دجال ؛ درازگوشی که دجال بر آن نشیند چون بیرون آید:
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالحست یا خر دجال .
سعدی .
فرهنگ عمید
۱. شخص کذابی که می گویند در آخرالزمان پیش از مهدی موعود پیدا می شود و بسیاری از مردم فریب می خورند و دور او جمع می شوند: دویدند بر طبل کآمد نفیر / چو بر طبل دجال برنا و پیر (نظامی۶: ۱۱۳۲ ).
۲. (صفت ) [مجاز] کذاب، بسیار دروغ گو و فریب دهنده.
۳. [قدیمی] آب زر، آب طلا که با آن روی چیزی را بپوشانند.
۲. (صفت ) [مجاز] کذاب، بسیار دروغ گو و فریب دهنده.
۳. [قدیمی] آب زر، آب طلا که با آن روی چیزی را بپوشانند.
دانشنامه عمومی
مسیح دروغین (به عربی: المسیح الدجال) که به اختصار با نام دجال نیز شناخته می شود، یک شخصیت شیطانی در فرجام شناسی اسلامی است که به باور مسلمانان در زمانی در آینده پیش از یوم القیامة (روز رستاخیز) وانمود می کند که مسیح است (یعنی مسیحا). باور مسلمانان به دجال در فرجام شناسی اسلامی با باور مسیحیان به ضد مسیح در فرجام شناسی مسیحی (en) و باور یهودیان به آرمیلوس (en) در فرجام شناسی یهودی قرون وسطی قابل قیاس است.
دجّال در نگاه احادیث فریقین؛ نماد و سمبل یا شخص معین؟
کتاب عدل منتظر –گفتار دهم –نوشته داوود الهامی صص ۱۸۷–۱۸۳
دجال در احادیث اسلامی به باور مسلمانان سنی و شیعه موجودی ست که چشم راستش کور است و مانند حبه انگور برآمده است. در باور شیعیان بر اساس حدیثی از علی بن ابی طالب چشم سالم دجال به وسط پیشانی اش آمده است؛ در جلو و عقب کاروان دجال کوه هایی از دود حرکت می کنند که مردم در قحطی های سخت انتظار غذا در آن کوه ها را دارند؛ همه رودخانه هایی که در مسیر دجال قرار می گیرند خشک می شوند و مطابق این حدیث او با صدایی بلند مردم را صدا می کند که «ای دوستان من به سمت من بیایید، من ارباب شما هستم که به شما دست و پا و غذا داده ام».
در روایات شیعه دجال در آخرالزمان و پیش از قیام مهدی از خراسان ظهور می کند و او با انجام کارهای شگفت انگیز و معجزاتی جمع زیادی از مردم را می فریبد. دجال در اورشلیم ادعای خدایی می کند و سرانجام پس از حکمرانی به مدت چهل روز یا چهل سال به دست عیسی مسیح یا مهدی یا هر دوی آن ها کشته می شود.
عبارت «ضد مسیح» در عهد جدید پنج بار در نامه یکم یوحنا و نامه دوم یوحنا آمده است، یک بار به صورت جمع و چهار بار به صورت منفرد.
دجّال در نگاه احادیث فریقین؛ نماد و سمبل یا شخص معین؟
کتاب عدل منتظر –گفتار دهم –نوشته داوود الهامی صص ۱۸۷–۱۸۳
دجال در احادیث اسلامی به باور مسلمانان سنی و شیعه موجودی ست که چشم راستش کور است و مانند حبه انگور برآمده است. در باور شیعیان بر اساس حدیثی از علی بن ابی طالب چشم سالم دجال به وسط پیشانی اش آمده است؛ در جلو و عقب کاروان دجال کوه هایی از دود حرکت می کنند که مردم در قحطی های سخت انتظار غذا در آن کوه ها را دارند؛ همه رودخانه هایی که در مسیر دجال قرار می گیرند خشک می شوند و مطابق این حدیث او با صدایی بلند مردم را صدا می کند که «ای دوستان من به سمت من بیایید، من ارباب شما هستم که به شما دست و پا و غذا داده ام».
در روایات شیعه دجال در آخرالزمان و پیش از قیام مهدی از خراسان ظهور می کند و او با انجام کارهای شگفت انگیز و معجزاتی جمع زیادی از مردم را می فریبد. دجال در اورشلیم ادعای خدایی می کند و سرانجام پس از حکمرانی به مدت چهل روز یا چهل سال به دست عیسی مسیح یا مهدی یا هر دوی آن ها کشته می شود.
عبارت «ضد مسیح» در عهد جدید پنج بار در نامه یکم یوحنا و نامه دوم یوحنا آمده است، یک بار به صورت جمع و چهار بار به صورت منفرد.
wiki: فریدریش نیچه در سال ۱۸۹۵. گرچه این کتاب در سال ۱۸۸۸ نوشته شد اما محتوای بحث برانگیز آن باعث شد انتشار آن همراه با اینک انسان به تأخیر بیفتد. عنوان آلمانی کتاب در زبان انگلیسی را می توان به «ضد مسیح» و «ضد مسیحی» ترجمه کرد. با توجه به محتوای این کتاب، هر دو معنا را می توان از آن برداشت نمود.
The Antichrist, full text and audio.
Free audiobook from لیبری واکس (اچ. ال منکن translation)
ترجمهٔ این کتاب به فارسی در سال ۱۳۷۶ انتشار یافت و چاپ چهارم آن نیز در سال ۱۳۹۸ چاپ و پخش شده است.
The Antichrist, full text and audio.
Free audiobook from لیبری واکس (اچ. ال منکن translation)
ترجمهٔ این کتاب به فارسی در سال ۱۳۷۶ انتشار یافت و چاپ چهارم آن نیز در سال ۱۳۹۸ چاپ و پخش شده است.
wiki: دجال (نیچه)
دانشنامه آزاد فارسی
دَجّال
در روایت های اسلامی، به ویژه شیعی، شخصی که پیش از ظهور مهدی موعود (عج)، یا همزمان با اوایل عهد او ظهور می کند و پیداشدن او یکی از نشانه های آخرالزمان است. گویند که دجال مردی یک چشم از مادری یهودی است، که تا قبل از ظهورش در جزیره ای به خرسنگی بسته شده است و چون آخرالزمان نزدیک شود، جهان دچار قحط و غلای شدید می گردد، آنگاه دجال که بر درازگوشی (خردجال) سوار است، و آب و نان فراوان به همراه دارد، از خراسان یا کوفه یا محلۀ یهودیۀ اصفهان بیرون می آید و ادعای خدایی می کند و مردمی کثیر به او می گروند. دجال به روایتی ۴۰ روز و به روایتی دیگر ۴۰ سال در دنیا کفر و ظلم و جور را می گستراند و جهان را به فساد و تباهی می کشاند؛ آنگاه به دست عیسی مسیح، یا پس از ظهور مهدی، در پایان غیبت کبری به دست او کشته می شود. معادل دجال در الهیات مسیحی، ضد مسیح، یا مسیح کاذب (آنتی کریست) است، که ظهور وی مقدمۀ بازگشت مسیح خواهد بود و مسیح بر وی چیره خواهد شد. در تاریخ اروپا، نرون، امپراتور روم و در عصر متأخرتر ناپلئون را مسیحای دروغین خوانده اند. نیز ← ضد_مسیح
در روایت های اسلامی، به ویژه شیعی، شخصی که پیش از ظهور مهدی موعود (عج)، یا همزمان با اوایل عهد او ظهور می کند و پیداشدن او یکی از نشانه های آخرالزمان است. گویند که دجال مردی یک چشم از مادری یهودی است، که تا قبل از ظهورش در جزیره ای به خرسنگی بسته شده است و چون آخرالزمان نزدیک شود، جهان دچار قحط و غلای شدید می گردد، آنگاه دجال که بر درازگوشی (خردجال) سوار است، و آب و نان فراوان به همراه دارد، از خراسان یا کوفه یا محلۀ یهودیۀ اصفهان بیرون می آید و ادعای خدایی می کند و مردمی کثیر به او می گروند. دجال به روایتی ۴۰ روز و به روایتی دیگر ۴۰ سال در دنیا کفر و ظلم و جور را می گستراند و جهان را به فساد و تباهی می کشاند؛ آنگاه به دست عیسی مسیح، یا پس از ظهور مهدی، در پایان غیبت کبری به دست او کشته می شود. معادل دجال در الهیات مسیحی، ضد مسیح، یا مسیح کاذب (آنتی کریست) است، که ظهور وی مقدمۀ بازگشت مسیح خواهد بود و مسیح بر وی چیره خواهد شد. در تاریخ اروپا، نرون، امپراتور روم و در عصر متأخرتر ناپلئون را مسیحای دروغین خوانده اند. نیز ← ضد_مسیح
wikijoo: دجال
نقل قول ها
دجال (نیچه). دجال یا ضد مسیح (به آلمانی: Der Antichrist) کتابی است از فریدریش نیچه در سال ۱۸۹۵. گرچه این کتاب در سال ۱۸۸۸ نوشته شد اما محتوای بحث برانگیز آن باعث شد انتشار آن همراه با اینک انسان به تأخیر بیفتد.
• «روحانی با سختگیری و وسواس حتی تا سر حد باج های ریز و درشتی که باید به او پرداخت (خوشمزه ترین بخش های گوشت را فراموش نکنید، زیرا جناب روحانی فقط استیک میل می فرمایند)، پیش رفت و خلاصه برای همیشه هر آنچه را می خواست به قالب اراده ای خداوند درآورد… از این زمان به بعد همه ای امور زندگی چنان تنظیم شد که وجود روحانی همه جا اجتناب ناپذیر شد.»• «در کلّ پدیده های طبیعی زندگی، زمان تولد، ازدواج، بیماری و مرگ، تا چه رسد به مراسم قربانی (یعنی سر غذا)، روحانی سخن می گوید و سر و کله ای این انگل مقدس پیدا می شود تا آن مراسم را غیرطبیعی سازد یا به اصطلاح خودش تقدس بخشد، زیرا باید دانست که هر رسم اخلاقی، هر نهاد طبیعی (دولت، قانون، ازدواج، پرستاری از بیماران و یاری فقیران)، یعنی نیاز برخاسته از غریزه زندگی، خلاصه هر آنچه خود ارزشمند است، با این انگل وارگی روحانی (یا نظم اخلاقی جهان) از اساس بی ارزش و ضّد ارزش می شود و در نهایت باید آن را تحریم کرد. این چنین برای اعطای این ارزش ها نیاز به قدرتی است که طبیعت را نفی کند و خود نخستین ارزش را پدیدآورد…»• «روحانی طبیعت را بی ارزش می کند و تقدس آن را از بین می برد و حیاتش تنها بسته به همین کار است.»• «نافرمانبرداری از خدا، یعنی مخالفت با روحانی و قانون حال دیگر گناه نامیده می شود و راه آشتی مجدد با خدا بسیار ارزان و تضمین شده است، یعنی روحانی است که امکان رستگاری را فراهم می کند… اگر از جنبه ای روانشناسی بنگریم، در هر جامعه ای که بر پایه روحانیون شکل گرفته باشد، وجود گناه امری ضروری است.»• «آنان اهرم قدرت هستند و از گناه، گذران زندگی می کنند و ارتکاب گناه امری لازم برای آنان است … والاترین اصل در این زمینه چنین است: خدا هر را که کفاره دهد، می بخشاید. به بیان ساده چنین می شود: آن کسی را می بخشد که تسلیم کشیشان باشد.»• «بی شک امروزه همگان می دانند که متاله، روحانی، پاپ با هر جمله ای که بیان می کند، نه تنها مرتکب خطا می شود، بلکه دروغ می گویید و دیگر آزادی آن را ندارد که از سر، بی گناهی، و ناآگاهی، دروغ گویید.»• «حتی روحانی نیز چون همگان می داند که دیگر خدایی، گناهکاری و رستگار کننده ای وجود ندارد و اراده آزاد، نظم اخلاقی جهان جز دروغی بیش نیست و جدیت و غلبه ای ژرف عقل بر خویشتن به هیچ کس اجازه نمی دهد که ناآگاه باقی بماند … تمام مفاهیم کلیسا را به گونه ای دریافته اند که هست، یعنی همان تحریف هایی شرورانه که برای بی ارزش ساختن ارزش های طبیعی و طبیعت مطرح می گردد.»• «فرد روحانی را نیز به درستی شناخته اند، یعنی همان خطرناک ترین گونه انگل و آن عنکبوت سمی واقعی زندگی … خود می دانیم و وجدان ما نیز امروزه آگاه است که اصلاً آن خیال پردازی های هراس انگیز روحانی و کلیسا چه ارزشی دارد و به چه دردی می خورد و با آن ها به آن حالت ننگ آور برای بشر رسیده اند و از مشاهدهِ آن ها احساس تنفر می کنیم.• «مفاهیم جهان آخرت، روز قیامت، نامیرایی روح، حتی خود روح، همگی ابزار شکنجه و نمونه ای از خشونت هایی است که به برکت آن ها روحانی به سروری می رسد و سرور می ماند … هر کسی از این نکته آگاه است و با این حال تمام امور به همان روال گذشته است.»• «اگر اهمیت زندگی را نه به زندگی، بلکه به آخرت (یعنی به هیچ) حواله دهیم، اصلاً دیگر از زندگی اهمیت آن را گرفته ایم.»• «آن دروغ بزرگ در باب نامیرایی فرد، هر خرد، هر سرشت نهفته در غریزه را نابود می سازد و هر آنچه در غریزه ای نیک خواهانه، یاری رساندن به زندگی و تضمین گر آینده است، از آن زمان به بعد تنها تردید برمی انگیزد. چنین شیوه ای زندگی که هیچ مفهومی ندارد، بدل به مفهوم زندگی می شود … دیگر حسن یاری رسانی، سپاس از نیاکان و اجداد، همکاری، اعتماد و یاری رساندن به رفاه همگانی و توجه به آنچه فایده ای دارد؟ (تنها یک امر ضروری است) ...»• «این که هر کس چون روحی نامیرا با دیگری برابر باشد، این که در بین تمام موجودات، (تقدس) هر فرد اهمیتی یابد، این که آن خشک اندیشان کم شمار و نیمه دیوانگان بتوانند تصور کنند که به خاطر آنان قوانین طبیعت پیوسته زیر پا گذشته می شود. چنین زیاده روی در خود ستایی تا سر حد بی نهایت و بی شرمی را نمی توان به کفایت با تحقیر رسوا کرد.• «این خواست بنیادین برای به کارگیری مفاهیم، نمادها و اشاره هایی که روحانی با رفتار خود در پی اثبات آن ها است، نفی غریزه ای هر گونه رفتار دیگر و هر نگرش دیگر به ارزش ها و سود مندی نه تنها بر گرفته از سنت ، بلکه موروثی است و این ویژگی موروثی چون سرشت بر فرد تأثیر می گذارد.»• «تمام بشریت، حتی برترین اندیشمندن عالی ترین دوره ها (به استثنا یکی که شاید هیولایی بوده باشد) دستخوش این فریب شده اند. انجیل را چون کتاب بی گناهی خوانده اند … و هیچ اشاره ای به این نکته نکرده اند که با آن استادانه نمایشی را ترتیب داده اند.»• «بی شک اگر می توانستیم حتی گذرا، تمام این خشک اندیشان و قدیسان دروغی را بنگریم، سر آخر و دقیقاً به این دلیل که من هیچ کتابی را بدون مشاهده آن اشاره ها نمی خوانم، دیگر کار آنان تمام بود… برای من تحمل آن حالت خاص باز بودن چشمان ناممکن است. خوشبختانه این کتاب ها برای بیشتر مردم صرفاً ارزش ادبی دارد. اما نباید دستخوش خطا شد. آنان می گویند: (داوری نکنید !) ولی هر کسی را که با آنان مخالفت ورزد، به جهنّم می فرستند.»• «با داوری خدا، خود داوری می کنند، با شکوهمندی خدا، خویشتن را شکوهمند می پندارند، با مطالبه ای فضیلت هایی که خود قادر به دستیابی به آن هستند و حتی بیش از فضیلت هایی که برای مطرح ماندن خویش به آنها نیاز دارند، به مبارزه بر سر فضیلت ها و نبرد بر سر حاکمیت فضیلت تظاهر می کنند.»• «می گویند: ما زندگی می کنیم و می میریم و خود را فدای نیکی می سازیم (حقیقت، نور، ملکوت خدا)، ولی در حقیقت آنان کاری را می کنند که جز آن نمی توانند انجام دهند. چون بزدلان دست و پای خود را جمع می کنند، گوشه ای می نشینند و در سایه ها چون سایه ای به زندگی خود ادامه می دهند و این چنین وظیفه ای را مطرح می سازند، یعنی فروتنی را رسالت زندگی خود و دلیلی برای پرهیزگاری می دانند … اه، عجب شیوه ای فروتنانه، شرم آگین و پر شفقتی برای اثبات این فریب دارند! می گویند: (فضیلت تنها شاهدی بر صحت ادعای ماست)»• «برای دروغگویی باید قادر بود حقیت امور را دریافت. اما انسان که قادر به چنین کاری نیست و از این رو روحانی تنها بیانگر کلام الهی است. این قیاس روحانی مابانه تنها اندیشه ای یهودی / مسیحی نیست، حق دروغ و هوشمندی و (وحی) از ویژگی های خاص گونه ای روحانی است و تفاوتی نمی کند که روحانی فاسد باشد یا ملحد (ملحدان تمام کسانی اند که به زندگی پاسخ مثبت می دهند و خدا از دیدگاه آنان تجلی دیگر همان پاسخ مثبت به همه ای امور است). قانون، اراده خدا، کتاب مقدس، الهام، همه و همه بیانی دیگر برای آن شرایطی است که روحانی با آن ها به قدرت دست می یازد و قدرت خویش را حفظ می کند. این مفاهیم را در کنه وجود همه ای نظام های روحانی ان و ساختارهای حاکم روحانی و فیلسوفان روحانی مسلک می توان یافت. دروغ مقدس در نزد کنفسیوس کتاب قانون مانو و (...) کلیسای مسیحی مشترک است و حتی در آثار افلاطون هم از قلم نمی افتد. (حقیقت این جاست): این یعنی هر جا که چنین بانگی بر آید، روحانی لاجرم دروغ سراید …»
• «روحانی با سختگیری و وسواس حتی تا سر حد باج های ریز و درشتی که باید به او پرداخت (خوشمزه ترین بخش های گوشت را فراموش نکنید، زیرا جناب روحانی فقط استیک میل می فرمایند)، پیش رفت و خلاصه برای همیشه هر آنچه را می خواست به قالب اراده ای خداوند درآورد… از این زمان به بعد همه ای امور زندگی چنان تنظیم شد که وجود روحانی همه جا اجتناب ناپذیر شد.»• «در کلّ پدیده های طبیعی زندگی، زمان تولد، ازدواج، بیماری و مرگ، تا چه رسد به مراسم قربانی (یعنی سر غذا)، روحانی سخن می گوید و سر و کله ای این انگل مقدس پیدا می شود تا آن مراسم را غیرطبیعی سازد یا به اصطلاح خودش تقدس بخشد، زیرا باید دانست که هر رسم اخلاقی، هر نهاد طبیعی (دولت، قانون، ازدواج، پرستاری از بیماران و یاری فقیران)، یعنی نیاز برخاسته از غریزه زندگی، خلاصه هر آنچه خود ارزشمند است، با این انگل وارگی روحانی (یا نظم اخلاقی جهان) از اساس بی ارزش و ضّد ارزش می شود و در نهایت باید آن را تحریم کرد. این چنین برای اعطای این ارزش ها نیاز به قدرتی است که طبیعت را نفی کند و خود نخستین ارزش را پدیدآورد…»• «روحانی طبیعت را بی ارزش می کند و تقدس آن را از بین می برد و حیاتش تنها بسته به همین کار است.»• «نافرمانبرداری از خدا، یعنی مخالفت با روحانی و قانون حال دیگر گناه نامیده می شود و راه آشتی مجدد با خدا بسیار ارزان و تضمین شده است، یعنی روحانی است که امکان رستگاری را فراهم می کند… اگر از جنبه ای روانشناسی بنگریم، در هر جامعه ای که بر پایه روحانیون شکل گرفته باشد، وجود گناه امری ضروری است.»• «آنان اهرم قدرت هستند و از گناه، گذران زندگی می کنند و ارتکاب گناه امری لازم برای آنان است … والاترین اصل در این زمینه چنین است: خدا هر را که کفاره دهد، می بخشاید. به بیان ساده چنین می شود: آن کسی را می بخشد که تسلیم کشیشان باشد.»• «بی شک امروزه همگان می دانند که متاله، روحانی، پاپ با هر جمله ای که بیان می کند، نه تنها مرتکب خطا می شود، بلکه دروغ می گویید و دیگر آزادی آن را ندارد که از سر، بی گناهی، و ناآگاهی، دروغ گویید.»• «حتی روحانی نیز چون همگان می داند که دیگر خدایی، گناهکاری و رستگار کننده ای وجود ندارد و اراده آزاد، نظم اخلاقی جهان جز دروغی بیش نیست و جدیت و غلبه ای ژرف عقل بر خویشتن به هیچ کس اجازه نمی دهد که ناآگاه باقی بماند … تمام مفاهیم کلیسا را به گونه ای دریافته اند که هست، یعنی همان تحریف هایی شرورانه که برای بی ارزش ساختن ارزش های طبیعی و طبیعت مطرح می گردد.»• «فرد روحانی را نیز به درستی شناخته اند، یعنی همان خطرناک ترین گونه انگل و آن عنکبوت سمی واقعی زندگی … خود می دانیم و وجدان ما نیز امروزه آگاه است که اصلاً آن خیال پردازی های هراس انگیز روحانی و کلیسا چه ارزشی دارد و به چه دردی می خورد و با آن ها به آن حالت ننگ آور برای بشر رسیده اند و از مشاهدهِ آن ها احساس تنفر می کنیم.• «مفاهیم جهان آخرت، روز قیامت، نامیرایی روح، حتی خود روح، همگی ابزار شکنجه و نمونه ای از خشونت هایی است که به برکت آن ها روحانی به سروری می رسد و سرور می ماند … هر کسی از این نکته آگاه است و با این حال تمام امور به همان روال گذشته است.»• «اگر اهمیت زندگی را نه به زندگی، بلکه به آخرت (یعنی به هیچ) حواله دهیم، اصلاً دیگر از زندگی اهمیت آن را گرفته ایم.»• «آن دروغ بزرگ در باب نامیرایی فرد، هر خرد، هر سرشت نهفته در غریزه را نابود می سازد و هر آنچه در غریزه ای نیک خواهانه، یاری رساندن به زندگی و تضمین گر آینده است، از آن زمان به بعد تنها تردید برمی انگیزد. چنین شیوه ای زندگی که هیچ مفهومی ندارد، بدل به مفهوم زندگی می شود … دیگر حسن یاری رسانی، سپاس از نیاکان و اجداد، همکاری، اعتماد و یاری رساندن به رفاه همگانی و توجه به آنچه فایده ای دارد؟ (تنها یک امر ضروری است) ...»• «این که هر کس چون روحی نامیرا با دیگری برابر باشد، این که در بین تمام موجودات، (تقدس) هر فرد اهمیتی یابد، این که آن خشک اندیشان کم شمار و نیمه دیوانگان بتوانند تصور کنند که به خاطر آنان قوانین طبیعت پیوسته زیر پا گذشته می شود. چنین زیاده روی در خود ستایی تا سر حد بی نهایت و بی شرمی را نمی توان به کفایت با تحقیر رسوا کرد.• «این خواست بنیادین برای به کارگیری مفاهیم، نمادها و اشاره هایی که روحانی با رفتار خود در پی اثبات آن ها است، نفی غریزه ای هر گونه رفتار دیگر و هر نگرش دیگر به ارزش ها و سود مندی نه تنها بر گرفته از سنت ، بلکه موروثی است و این ویژگی موروثی چون سرشت بر فرد تأثیر می گذارد.»• «تمام بشریت، حتی برترین اندیشمندن عالی ترین دوره ها (به استثنا یکی که شاید هیولایی بوده باشد) دستخوش این فریب شده اند. انجیل را چون کتاب بی گناهی خوانده اند … و هیچ اشاره ای به این نکته نکرده اند که با آن استادانه نمایشی را ترتیب داده اند.»• «بی شک اگر می توانستیم حتی گذرا، تمام این خشک اندیشان و قدیسان دروغی را بنگریم، سر آخر و دقیقاً به این دلیل که من هیچ کتابی را بدون مشاهده آن اشاره ها نمی خوانم، دیگر کار آنان تمام بود… برای من تحمل آن حالت خاص باز بودن چشمان ناممکن است. خوشبختانه این کتاب ها برای بیشتر مردم صرفاً ارزش ادبی دارد. اما نباید دستخوش خطا شد. آنان می گویند: (داوری نکنید !) ولی هر کسی را که با آنان مخالفت ورزد، به جهنّم می فرستند.»• «با داوری خدا، خود داوری می کنند، با شکوهمندی خدا، خویشتن را شکوهمند می پندارند، با مطالبه ای فضیلت هایی که خود قادر به دستیابی به آن هستند و حتی بیش از فضیلت هایی که برای مطرح ماندن خویش به آنها نیاز دارند، به مبارزه بر سر فضیلت ها و نبرد بر سر حاکمیت فضیلت تظاهر می کنند.»• «می گویند: ما زندگی می کنیم و می میریم و خود را فدای نیکی می سازیم (حقیقت، نور، ملکوت خدا)، ولی در حقیقت آنان کاری را می کنند که جز آن نمی توانند انجام دهند. چون بزدلان دست و پای خود را جمع می کنند، گوشه ای می نشینند و در سایه ها چون سایه ای به زندگی خود ادامه می دهند و این چنین وظیفه ای را مطرح می سازند، یعنی فروتنی را رسالت زندگی خود و دلیلی برای پرهیزگاری می دانند … اه، عجب شیوه ای فروتنانه، شرم آگین و پر شفقتی برای اثبات این فریب دارند! می گویند: (فضیلت تنها شاهدی بر صحت ادعای ماست)»• «برای دروغگویی باید قادر بود حقیت امور را دریافت. اما انسان که قادر به چنین کاری نیست و از این رو روحانی تنها بیانگر کلام الهی است. این قیاس روحانی مابانه تنها اندیشه ای یهودی / مسیحی نیست، حق دروغ و هوشمندی و (وحی) از ویژگی های خاص گونه ای روحانی است و تفاوتی نمی کند که روحانی فاسد باشد یا ملحد (ملحدان تمام کسانی اند که به زندگی پاسخ مثبت می دهند و خدا از دیدگاه آنان تجلی دیگر همان پاسخ مثبت به همه ای امور است). قانون، اراده خدا، کتاب مقدس، الهام، همه و همه بیانی دیگر برای آن شرایطی است که روحانی با آن ها به قدرت دست می یازد و قدرت خویش را حفظ می کند. این مفاهیم را در کنه وجود همه ای نظام های روحانی ان و ساختارهای حاکم روحانی و فیلسوفان روحانی مسلک می توان یافت. دروغ مقدس در نزد کنفسیوس کتاب قانون مانو و (...) کلیسای مسیحی مشترک است و حتی در آثار افلاطون هم از قلم نمی افتد. (حقیقت این جاست): این یعنی هر جا که چنین بانگی بر آید، روحانی لاجرم دروغ سراید …»
wikiquote: دجال_(نیچه)
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] دجال؛ شخص یا موجودی است که در پاره ای روایات، از دشمنان بزرگ امام مهدی(عج) شمرده شده است. در روایات آمده که دجال هنگام سختی و قحطی ظهور می کند و جمعی را فریب داده و به سوی خود می کشاند و سرانجام به دست حضرت مهدی(ع) از میان می رود.
دجال در زبان عربی از ریشه «دجل» به معنای بسیار دروغگو و حیله گر است.
واژۀ دجال در زبان عِبری و در آموزه های یهود به معنی «دشمن خدا» است که از ترکیب دو واژه «دج» یعنی دشمن، ضد و «ال» یعنی خدا، پدید می آید. (در زبان عبری «ال» و «ایل» به معنی خداست، مثل اسرائیل به معنی دوست خدا، یا به تفسیر یهودیان به معنای غلبه کننده بر خدا)
دجال در زبان عربی از ریشه «دجل» به معنای بسیار دروغگو و حیله گر است.
واژۀ دجال در زبان عِبری و در آموزه های یهود به معنی «دشمن خدا» است که از ترکیب دو واژه «دج» یعنی دشمن، ضد و «ال» یعنی خدا، پدید می آید. (در زبان عبری «ال» و «ایل» به معنی خداست، مثل اسرائیل به معنی دوست خدا، یا به تفسیر یهودیان به معنای غلبه کننده بر خدا)
wikishia: دجال
[ویکی فقه] دجال (حدیث). دجال، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و از الفاظ ذمّ راوی می باشد.
یکی از الفاظ ذمّ، اصطلاح «دجال» است.
مرتبه دجال
دانشمندان علوم حدیث الفاظ جرح و ذم راویان را بر اساس معیار و ملاک هایی دسته بندی کرده و هر دسته را در یک مرتبه قرار داده اند و در اینکه لفظ "دجال" از کدام مرتبه است؟ برخی گفته اند: از مرتبه دوم جرح است؛ برخی دیگر گفته اند: از مرتبه ششم جرح است.لازم به ذکر است که اگر در کلام محدثان تفاوت فاحشی در مرتبه برخی از الفاظ جرح ملاحظه می شود از باب مثال برخی "دجال" را از مرتبه دوم و برخی از مرتبه ششم دانسته اند به دلیل اختلاف در شیوه کار است چون بعضی مراتب را به صورت صعودی و بعضی دیگر به صورت نزولی بیان داشته اند.
نکته
چنان چه شخصی به "دجال" وصف شد نقل روایت وی جایز نیست مگر این که هدف از نقل، بیان حال و نقد وی باشد.
لکنوی، محمد عبدالحی، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، ص۱۰۹.
...
یکی از الفاظ ذمّ، اصطلاح «دجال» است.
مرتبه دجال
دانشمندان علوم حدیث الفاظ جرح و ذم راویان را بر اساس معیار و ملاک هایی دسته بندی کرده و هر دسته را در یک مرتبه قرار داده اند و در اینکه لفظ "دجال" از کدام مرتبه است؟ برخی گفته اند: از مرتبه دوم جرح است؛ برخی دیگر گفته اند: از مرتبه ششم جرح است.لازم به ذکر است که اگر در کلام محدثان تفاوت فاحشی در مرتبه برخی از الفاظ جرح ملاحظه می شود از باب مثال برخی "دجال" را از مرتبه دوم و برخی از مرتبه ششم دانسته اند به دلیل اختلاف در شیوه کار است چون بعضی مراتب را به صورت صعودی و بعضی دیگر به صورت نزولی بیان داشته اند.
نکته
چنان چه شخصی به "دجال" وصف شد نقل روایت وی جایز نیست مگر این که هدف از نقل، بیان حال و نقد وی باشد.
لکنوی، محمد عبدالحی، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، ص۱۰۹.
...
wikifeqh: دجال_(حدیث)
پیشنهاد کاربران
1. دجال از ریشه «دجل » به معنای دروغگوی حیله گر است . با توجه به معنای لغوی «دجال » ، مقصود از آن نام شخص معینی نیست; بلکه هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با تمسک به انواع اسباب حیله گری و نیرنگ در صدد فریب مردم باشد، دجال است .
2 . دجال، کنایه از کفر جهانی و سیطره فرهنگ مادی بر همه جهان است .
2 . دجال، کنایه از کفر جهانی و سیطره فرهنگ مادی بر همه جهان است .
دجال ذهن نادرست یعنى همان "من ذهنی" می باشد که جلوى خرد الهی و خرد زندگی شخص را می گیرد و دجال اسم چیزى یا شخصی نمی باشد بلکه ذهن بیمار می باشد وهر کسی که فریب من ذهنی یا دجال را بخورد آرامشش کم می شود
دجال به معنی دزد دین ، کس یا کسانی که در ظاهر در لباس دین الهی و دیانت هستند و خود را اصلاح کننده می خوانند و در باطن بر علیه دین الهی اقدام می کنند و هنگامی که احساس کنند که از این راه قدرت زیادی به دست آورده اند و مردم فریب خورده اند و از دین الهی دور شده اند باطن ضد دین الهی خود را به مرور آشکار می کنند و چون بسیاری از مردم را فریب داده اند لذا مردم دوری از دین را باعث پیشرفت خود و دین را موجب عقب ماندگی خود می دانند. و در این زمان است که دجال به هدف خود یعنی سوار شدن بر مردم و سو استفاده از آنها می رسد
دجال همین گوشیهای امروزه هستندکه درقسمت بالای صفحه یک چشم هم دارد وهمواره سبب گمراهی بسیاری ازمردم میشود
در پارسی " ددسار " ، نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
دجال مخفف دنیای دیجیتال امروز هست. واینکه میگن یک چشم دارد واقعا درسته. همین تلویزیون. گوشی. کامپیوتر. که ما روز وشب با اون سروکار داریم ودنیای دیجیتاله که مارو بازی میده.
گویند دجال در اصفهان ظهور میکند نیم افکارش اسلامی و نم دیگر کفر و فریب کاری است . وقتی جوج از چین و ماجوج همراش از روس به دلایل معینی مشترکا وارد ایران میشوند ساز و برگ های جنگ از عراق و ایران و سوریه شروع میشود و این این است جنگ سوم جهانی که یک سوم دنیا کشته میشود
دجال= Dajjal = Anticrist = ضد مسیح =ضد خدا = مسیح دروغین
《 پارسی را پاس بِداریم》
دَجّال
واژه ای پارسی وَ اَرَبیده است:
دَجال : دَج - آل
دَج = دُش به مینه یِ بَد ، بَز ( بِزِه ) ، پاد ، ضِدّ ، زَد
دُش مانَندِ : دُشمَن ، دُشنام ، دُشخیم ( دُژخیم ) ، دُشوار
بَرابَر با - dis دَر لاتین وَ اِنگِلیسی
آل = خُدا ، خُداوَند
بازگَرد : آل = نامِ پَری ( جِنّ ) که دَر هِنگام زایِمان آشکار میشَوَد.
آل = یا آله یا سیمُرغ ، یِکی اَز نام هایِ ایزَدان دَر زَبان وَ فَرهَنگ سَکایی ( سُغدی )
آلبُرز< اَلبُرز = ایزَدِ بُزُرگ/ بُزُرگوار ( = اللّه اَکبَر )
آلوَند < اَلوَند = نامیده به آل بِسَنجید با دُروجوَند/ دُروغوَند
دَجّال = دُشّال = ضِدِّ خُدا
دَجّال
واژه ای پارسی وَ اَرَبیده است:
دَجال : دَج - آل
دَج = دُش به مینه یِ بَد ، بَز ( بِزِه ) ، پاد ، ضِدّ ، زَد
دُش مانَندِ : دُشمَن ، دُشنام ، دُشخیم ( دُژخیم ) ، دُشوار
بَرابَر با - dis دَر لاتین وَ اِنگِلیسی
آل = خُدا ، خُداوَند
بازگَرد : آل = نامِ پَری ( جِنّ ) که دَر هِنگام زایِمان آشکار میشَوَد.
آل = یا آله یا سیمُرغ ، یِکی اَز نام هایِ ایزَدان دَر زَبان وَ فَرهَنگ سَکایی ( سُغدی )
آلبُرز< اَلبُرز = ایزَدِ بُزُرگ/ بُزُرگوار ( = اللّه اَکبَر )
آلوَند < اَلوَند = نامیده به آل بِسَنجید با دُروجوَند/ دُروغوَند
دَجّال = دُشّال = ضِدِّ خُدا
کلمات دیگر: