مترادف حدث : تازه، نو ، برنا، نوباوه، نوجوان، نوخاسته ، غایط، فضله، نجاست، مبطل، باطل کننده
متضاد حدث : کهنه، پیر
accident, event, phenomenon
رويداد , اتفاق , پيشامد , نوجوان , در خور جواني , ويژه نو جوانان
صفت ≠ کهنه
تازه، نو
۱. تازه، نو ≠ کهنه
۲. برنا، نوباوه، نوجوان، نوخاسته ≠ پیر
۳. غایط، فضله، نجاست
۴. مبطل، باطلکننده
حدث . [ ح َ دُ / دِ ] (ع ص ). مرد بسیارسخن . پرسخن . || خوش سخن . (منتهی الارب ).
حدث . [ ح َ دَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: دژی است حصین میان ملطیه و سمیساط و مرعش . از مرزهاست ، و آنرا «حمراء» نیز نامند چون خاک آن سرخ میباشد و دژ آن بر کوهی است بنام «اُحَیدِب » و چون حسن بن قحطبه بدان مرزها بجنگ رسید و دشمن را شکست داد و نزد مهدی خلیفه بازگشت ازفوائد ساختن دژ طرسوس بدو اطلاع داد، پس خلیفه دستورداد آن دژ را در حدث به سال 162 هَ . ق . بساختند. در کتاب احمدبن یحیی آرد که : حصن حدث در روزگار عمر بدست حبیب بن مسلمه ٔ فهری از طرف عیاض بن غنم فتح شد و معاویه او را بر آن گمارد. و بنوامیه باب حدث را باب السلامة مینامیدند برای تفأل . در وجه تسمیه ٔ آن برخی گویند: چون برای مسلمانان در آن جا حادثه ٔ سخت رخ داد، و برخی گویند هنگام فتح ، مسلمانان با یک جوان (حدث ) روبرو شدند و با او سخت جنگیدند. باری در زمان مروان بن محمد، رومیان ، ملطیه و حدث را بازستدند و مردم آنجا را آواره کردند، و به سال 161 هَ . ق . میخائیل به مرعش حمله کرد و مهدی عباسی ، حسن بن قحطبه را بدانجا گسیل داشت و او دشمن را شکست داد و چنان بر ایشان تسلط یافت که تصویر وی در کنائس خویش نصب کردند، و در بازگشت به مهدی پیشنهاد کرد تا حدث و طرسوس را بسازد، و این بنا با خشت بود و علی بن سلیمان را بر آن برگمارد، و پس از مرگ مهدی ، موسی الهادی جای وی نشست و علی بن سلیمان را عزل کرد، و جزیره و قنسرین به محمدبن ابراهیم عباسی داد. علی بن سلیمان چهار هزار مرد در این شهر نگاه میداشت ، پس محمدبن ابراهیم دو هزار تن دیگر از سمیساط و شمیشاط و کیسوم و دلوک و دعبان بدانجا آورد، و عطاء ایشان را «چهل » قرار داد. واقدی گفته است : در آن سال که حدث ساخته شد باران بسیار بارید و بناهای سست و سور شهر ویران گردید و مسلمانان متواری شدند و رومیان بازگشتند و در آن سکنی گزیدند. پس موسی الهادی چند دسته بدانجا گسیل داد و هیچیک کاری از پیش نبردند، وچون هارون بتخت نشست رومیان را بیرون راند و لشکریان مسلمان در آن جای داد، و دیگر از این شهر در تاریخ خبری نیست تا روزگار سیف الدوله حمدان که رومیان آنجا را ویران کردند و سیف الدوله در 343 هَ . ق . دمشق (سردار روم ) را شکست داد. و متنبی درباره ٔ آن گوید:
هل الحدث الحمراءُتعرف لونها
و تعلم ای الساقیین الغمائم
بناها فأعلی و القنا یقرع القنا
و موج المنایا حولها متلاطم
طریدة دهر ساقها فرددتها
علی الدین بالهندی و الانف راغم
تفیت اللیالی کل شی ٔ أخذته
و هن لما یأخذن منک غوارم .
أبوالحسین بن کوچک نحوی ، هنگامی که ملک روم برای ویران کردن حدث آمده و سیف الدوله ایشان را برای دومین بار شکست داده است ، گوید:
رام هدم الاسلام بالحدث المؤ -
ذِن بنیانها بهدم الضلال
نکلت عنک منه نفس ضعیف
سلبته القوی رؤس العوالی
فتوقی الحمام بالنفس و الما -
ل و باع المقام بالارتحال
ترک الطیر و الوحوش سغاباً
بین تلک السهول و الأجبال
و لکم وقعة قریت عفاةالطَْ -
َ-طیر فیها جماجم الأبطال .
رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود. و حدیثه مصغر آن است . رجوع به حدیثه شود.
حدث . [ ح ِ ] (ع ص ) حَدِث . (منتهی الارب ). همسخن : حدث ملوک ؛ صاحب حدیث پادشاهان . قصه گوی و هم سخن آنان . هوحدث الملوک اذاکان صاحب حدیثهم و سمیرهم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). حدث نساء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)؛ آنکه با زنان بسیارسخن باشد.
سنائی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .