[ویکی فقه] فیلسوفان اسلامی (و بسیاری از فیلسوفان غیر
مسلمان ) معتقدند که" علم " و آگاهی به
جهان واقعی ممکن است و دست کم برخی از تصورات و تصدیقات انسان، حقیقتا با واقعیت مطابقت دارد. در واقع فیلسوفان مسلمان ، با بدیهی دانستن (یعنی بی نیاز از تعریف و اثبات دانستن) گروهی از ادراکات و علوم انسان، مطابقت آنها را با جهان واقع پذیرفته اند و مطابقت یا عدم مطابقت دیگر ادراکات (یعنی ادراکات نظری یا غیر بدیهی) را با واقعیت، از طریق بررسی اینکه: این ادراکات (نظری یا غیر بدیهی) به ادراکات بدیهی باز می گردد یا خیر، اثبات می کنند بدین ترتیب، در
فلسفه اسلامی علم و ادراک انسان، راهی به واقعیت دارد و میتواند واقعیت را (نه بطور کامل بلکه تا آنجا که توانای یها و محدودیتهای
انسان اجازه می دهد) بشناسد.
مخالفان مطابقت علم انسان با واقع
در مقابل فیلسوفان که معتقد به امکان علم به جهان واقع، کسانی اند که می گویند انسان به واقعیت، علم و آگاهی ندارد و در مورد هر چیزی تنها
شک دارد؛ به بیان دیگر انسان نمی تواند مطابقت ادراکات خود را با واقعیت بطور قطعی دریابد ولذا در هر موردی، در مطابقت یا عدم مطابقت درک خود با واقع، شک دارد. این گروه که "
شکاکان " نامیده می شوند (و مرام و مکتب آنان، " شکگرایی " و "شکاکیت" نامیده می شود)، خود دو دسته اند:۱) کسانی که علم به جهان واقع و ادراک واقعیت را بطور کلی غیر ممکن میدانند؛ این دسته از شکاکان، "
سوفسطائیان " نام دارند و نام مکتب فکری آنان، "سفسطه" یا "سوفسطاییگری" است.۲) کسانی که "علم و آگاهی به خود" یا "آگاهی به خود و انسانهای دیگر" را می پذیرند و تنها "علم و آگاهی به جهان خارج از خود" یا "به جهان خارج از انسان" را نمی پذیرند. این افراد، می گویند که ما می دانیم که خودمان هستیم و در درون خود دارای ادراکاتی هستیم اما نسبت به واقعیات دیگر نظیر واقعیات فیزیکی جهان شک داریم و به آنها علم و آگاهی قطعی نداریم. این دسته ـ که روشن است که خود دو گروه اند ـ نام خاصی ندارند و تنها با نام "شکاک" شناخته می شوند. (از آنجا که این نوشتار تنها به سفسطه اختصاص دارد، در اینجا به بحث در مورد گروه دوم نمی پردازیم.) سفسطه برای
انکار کلی علم و آگاهی انسان به واقعیت و شک در همه امور، در بدیهی ترین گزاره یعنی گزاره «
اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است» نیز باید شک کند و نباید یقینی بودن آن را بپذیرد؛ زیرا گزاره مزبور به این معناست که: «محال است یک چیز هم موجود باشد و هم معدوم (اجتماع نقیضین محال است) و محال است که یک چیز نه موجود باشد و نه معدوم (ارتفاع نقیضین محال است)» و شخص سوفسطایی، اگر مطابقت یقینی این گزاره را با واقعیت می پذیرد، مجبور است قبول کند که یا ادعای خودش (که هیچ علم قطعی به واقعیت ممکن نیست) درست و مطابق واقع است یا نقیض ادعای خودش (که علم به واقعیت ممکن است) درست است و محال است که هم ادعای خودش درست باشد و هم نقیض آن ولذا باید بپذیرد که: "دستکم در این مورد، یا خودش به واقعیت علم پیدا کرده یا طرف مقابلش" که در این صورت، به امکان تحقق علم به واقعیت
اعتراف کرده است؛ در حالیکه این مطلب مخالف ادعای خود اوست که نمی توان هیچ علمی به واقعیت داشت
اختلاف در تعریف سفسطه
برخی از فیلسوفان با توجه به مطالب یاد شده، سفسطه را به " انکار یقینی بودن گزاره فوق (یعنی محال بودن ارتفاع و اجتماع نقیضین) " تعریف کرده اند. البته کسانی که این گزاره را انکار می کنند و در نتیجه همه علوم و آگاهی های انسان را نیز رد می کنند، گاهی از روی عناد و
لجاجت با حق و حقیقت این کار را انجام می دهند و گاهی به علت ضعف فکری و ندانستن شیوه دستیابی به علم یقینی (مطابق با واقع)؛ نوع پاسخ گویی و برخورد علمی با این دو گروه، متفاوت است و برخی از فیلسوفان عقیده دارند که اصطلاح "سوفسطایی" مخصوص گروه اول است و واژه "سفسطه" تنها به گرایش اول گفته می شود.
رد دیدگاه سوفسطائیان
...