لُهراسپ (به اوستایی: آئوروت اَسپَ) در اساطیر ایران، از پادشاهان کیانی است. کیخسرو پیش از مرگ، او را به پادشاهی
ایران برگزید.
تفویض تاج وتخت به لهراسپ با اعتراض پهلوانان و بزرگان به ویژه
زال روبه رو شد ولی بالاخره با دلایلی که کیخسرو آورد بر این انتخاب، گردن نهادند. به استناد برخی گزارش های شاهنامه، در اصل بلخ کشور لهراسپ است. حدود قلمرو لهراسپ این گونه در شاهنامه ترسیم می گردد:
فردوسی. «اندر ستایش شاه محمود» شاهنامه ص ۹۷ بیت ۱۰ به بعد.
بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. ۹۵
یوزف مارکوارت خاورشناس سرشناس آلمانی (در کتاب شهرهای ایران ترجمه احمد تفضلی ص۸۴)
همچنین لهراسب فرزند ارزان فرزند منوش فرزند کیپیشین فرزند
کیقبادکیخسرو چون از کار
افراسیاب و توران فارغ گشته بود سال ها بر نیمی از
آسیا فرمان راند تا به سن شصت سالگی رسید. دغدغهٔ کیخسرو یک چیز بود که آن را نمی توانست بین سران و نام داران افشا کند، به همین سبب می خواست از عالم غیب به او الهام گردد؛ که عاقبت به واسطهٔ
سروش راه به او نشان داده شد. کیخسرو بعد از پنج هفته دعا و نیایش شبانه روزی، در کاخ را گشود و نام آوران از جمله زال، رستم، طوس،
گودرز و دیگران در جلسه ای مهم گرد کیخسرو جمع شدند تا وصیت او را بشنوند. هر گوشه ای از کشور بزرگ ایران به نام سرداری ثبت و لاک ومهر شد تا اینکه نوبت ایران و تاج وتخت اش رسید که بسیار حساسیت برانگیز بود. آنگاه کیخسرو فردی نه چندان نام آور به نام لهراسپ را احضار در حضور جمع تاج وتخت ایران را به او تفویض نمود. این امر با اعتراض حضار مواجه شد. زال پیر سخنگو و نمایده جمع برخاست و چنین گفت:
در ظاهر، کیخسرو با ادله و براهین، همه را قانع نمود تا پادشاهی لهراسپ بر ایران (بلخ) را بپذیرند، اما زال که عادت داشت شاهان ایران با دست او تفویض گردند تلویحاً موضوع را پذیرفت. در ادامهٔ ماجرا در شاهنامه این زال و
رستم است که دشمن شماره یک لهراسپ،
گشتاسپ و
اسفندیار هستند. فرجام کار ایران و زابل همان نبرد معروف میان رستم و اسفندیار است در نبرد این دو پهلوان عاقبت اسفندیار مقتول و رستم مجروح می شود.