کلمه جو
صفحه اصلی

تفویض


مترادف تفویض : تسلیم، نقل وانتقال، واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن، اختیار

متضاد تفویض : جبر

برابر پارسی : سپردن، واگذار کردن، واگذاری

فارسی به انگلیسی

devolution, resignation


devolution, resignation, cession, handing over, abdication, submission

handing over, abdication, submission, resignation


فارسی به عربی

استثمار , استقالة

عربی به فارسی

اجازه , اختيار , سند عندالمطالبه , گواهي کردن , تضمين کردن , گواهي , حکم


مترادف و متضاد

تسلیم، نقل‌وانتقال، واگذاری ≠ جبر


submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

conferment (اسم)
اعطاء، تفویض

delivery (اسم)
رهایی، تسلیم، تفویض، تحویل

investiture (اسم)
تفویض، سرمایه گذاری، اعطای نشان

سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن


اختیار


۱. تسلیم، نقلوانتقال، واگذاری
۲. سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن
۳. اختیار ≠ جبر


فرهنگ فارسی

واگذاری اختیار عمل یا مسئولیت تصمیم‌گیری در موردی خاص به فرد یا نهاد دیگر


واگذارکردن، کاری رابه کسی واگذاشتن یاسپردن
۱ -( مصدر ) سپردنواگذاشتن وا گذارکردن ( کاری بکسی ).۲ - ( اسم ) واگذاری.جمع : تفویضات . ۳ - مسلکی که پیروان آن معتقدند خدا بانسان آزادی و اختیار داده و هر کس در اعمال خود قادر و مختار است اختیار مقابل جبر .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) واگذار کردن ، سپردن .

لغت نامه دهخدا

تفویض. [ ت َ ] ( ع مص ) کار با کسی گذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). کار به کسی بازگذاشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بازگذاشتن کار بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از صراح اللغة ). حاکم گردانیدن کسی را در امری. ( از اقرب الموارد ). سپردن و بازگذاشتن کار خود به کسی یا بخدا. ( غیاث اللغات ). واگذاری وتسلیم. سپردگی. ( ناظم الاطباء ). اختیار مقابل جبر.
- تفویض بخدا ؛توکل بخدا و پناه بخدا. ( ناظم الاطباء ). تسلیم بخدا.رجوع به تفویض کردن شود.
|| زن دادن بی دست پیمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. واگذار کردن، کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن.
۲. (تصوف ) واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است.
۳. (فلسفه ) = اختیار

دانشنامه عمومی

واگذار کردن


تفویض، اختصاص دادن و انتقال مسئولیت یا قدرت (اختیار) به یک فرد دیگر، برای انجام فعالیت های مشخص است. معمولاً اختیار یا قدرت، از رئیس یا مدیر، به یک زیردست، منتقل می شود. تفویض، یکی از مفاهیم کلیدی مدیریت و رهبری است. فردی که انجام کاری را به دیگری تفویض یا محول می کند، دربارهٔ پیامد و نتیجهٔ کار محول شده، پاسخگو و مسئول خواهد بود. تفویض اختیار به فرد زیردست یا شخصی که در ردهٔ پایین تر از مدیر قرار دارد، قدرت تصمیم گیری می دهد و تصمیم گیری را از سطح سازمانی و مدیریتی، به سطحی پایین تر منتقل می نماید. متضاد و مخالف تفویض اختیار صحیح و به جا، مدیریت میکرو است. به طور کلی، تفویض اختیار و قدرت تصمیم گیری، کار مفید و ارزشمندی است که می تواند در زمان و هزینه صرفه جویی کند. از سوی دیگر، تفویض اختیار نامناسب و نادرست، در هر دو طرف تفویض (مدیر و زیردست) به حس ناامیدی، ناکارآمدی، درماندگی و سردرگمی منجر می شود. برخی از کارکنان ممکن است تفویض اختیار را نپسندند و آن را خسته کننده و سنگین بدانند. تفویض اختیار مؤثر، نیازمند انتخاب فرد مناسب برای انتقال اختیار و قدرت تصمیم گیری، اعتماد و باور به آن فرد و دیگر کارکنان، و نیز ارائهٔ منابع و پشتیبانی لازم به فرد مورد نظر و کارکنان دیگر است. تفویض اختیار و قدرت، واگذاری اختیار و قدرت تصمیم گیری به فردی در ردهٔ پایین تر سازمان است و برای انجام درست آن، لازم است اختیار، قدرت و کارهایی که واگذار خواهند شد، دقیقاً مشخص گردند؛ فرد، افراد یا بخشی که کار و مسئولیت را برعهده می گیرد، تعیین شود و نسبت به توجیه و تفهیم مسئولیت و الزام به پاسخگویی به فرد یا افراد مورد نظر، اقدام گردد. مدیران مختلف، بسته به شخصیت و سلیقهٔ خود، ممکن است به تفویض اختیار بسیار مایل باشند یا آن را اصلاً نپسندند یا در میانهٔ این پیوستار (طیف) قرار گیرند. در برخی از موارد، در صورت عدم تمایل مدیر به تفویض اختیار، ممکن است سازمان دچار بحران گردد.
تعریف تفویض اختیار چیست؟. متمم. بازبینی شده در تاریخ ۳۱ مارس ۲۰۱۹

دانشنامه آزاد فارسی

تَفویض
(در لغت به معنی واگذارکردن کاری به کسی) در اصطلاح کلام، واگذاشتن افعال ارادی انسان از سوی خدا به انسان. تفویض در این معنا نظریۀ معتزله است و معتزله را به همین سبب مفوِّضه می نامند.تفویض در معانی غیرمشهور هم به کار رفته است: الف. بر طبق دیدگاه غُلات شیعه، آفرینش و تدبیر جهان به حضرت محمد (ص) و علی (ع) واگذار شده است. به غلات هم مُفوِّضه می گویند؛ ب. برطبق نظریه زنادقه تفویض عبارت است از اِباحه، یعنی مباح شماری کردارهای حرام.

فرهنگ فارسی ساره

سپردن، واگذار


فرهنگستان زبان و ادب

{delegation} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] واگذاری اختیار عمل یا مسئولیت تصمیم گیری در موردی خاص به فرد یا نهاد دیگر

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تَفْویض، اصطلاحی در علم کلام، علم اخلاق و عرفان است. تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است. این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد. در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت که تفویض گاهی از جانب خداوند به انسان است و گاهی از جانب انسان به خدا. تفویض از جانب انسان به خدا یکی از فضائل اخلاقی و مقامات عرفانی است که در قرآن و احادیث از آن تمجید شده است. تفویض به این معنا با دو مفهوم تسلیم و توکل نزدیک است.
قسم دوم تفویض از سوی خداوند به انسان است. این قسم از تفویض وجوهی دارد که بعضی از آنها باطل و بعضی نیز صحیح هستند.
در قرآن کریم تفویض به معنای اخلاقی آن یعنی واگذار کردن امور به خدا به کار رفته و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام نقل شده، آمده است.

پیشنهاد کاربران

واگذاری، سپردن، واگذار کردن

بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن :
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی ( گلستان ) .
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.


کلمات دیگر: