تعیین. [ ت َع ْ ] ( ع مص ) وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع. || سبز شدن درخت. || شکوفه برآوردن درخت. || به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین. || دایر گردانیدن جنگ میان قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سوراخ کردن مروارید. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مساوی کسی در روی وی گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). در روی کسی بدیهای وی را گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || آب در مشک نو ریختن تادرزهایش استوار شود. ( تاج المصادر بیهقی ). آب در مشک نو ریختن تا چشمهای آن بند گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || عین نوشتن. || مخصوص کردن چیزی را از جمله. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مخصوص نمودن چیزی را از میان چیزها. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || تفضیل دادن دزدی را از میان متهمین دیگر. || مخصوص گردانیدن مالی را برای کسی. ||
روزه معینی را
نیت کردن. ( از اقرب الموارد ). || عین چیزی فرانمودن. ( تاج المصادر بیهقی ). || چیزی نمودن و آشکار ساختن. ( مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ). واضح کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). معین کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).... با لفظ شدن و کردن مست
عمل است. ( آنندراج ) : اندیشید که اگر کشیده بفروشم و در تعیین قیمت احتیاط کنم روزگار دراز شود. ( کلیله و دمنه ).
تعیین دال و ذال که در مفردی فتد
ز الفاظ فارسی بشنو زان که مبهم است
حرف صحیح و ساکن اگر پیش از او بود
دالست هرچه هست جز این ذال معجم است.
؟