کلمه جو
صفحه اصلی

بصری


برابر پارسی : دیداری

فارسی به انگلیسی

optical, visual


ocular, optic, optical, visual

فارسی به عربی

بصری

عربی به فارسی

چشمي , بصري , باصره اي , وابسته به ديد چشم , فطري


مترادف و متضاد

visual (صفت)
عینی، بصری، دیدنی، دیداری، دیدی، وابسته به دید

optic (صفت)
چشمی، بصری، وابسته به بینایی

ocular (صفت)
چشمی، بصری، باصرهای، وابسته به دید چشم

optical (صفت)
چشمی، بصری، وابسته به بینایی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بصره اهل بصره از مردم بصره .
ده از دهستان کزاز سفلی بخش سربند شهرستان اراک ٠ آب از رودخانه لجرود و قنات ٠ محصول : غلات ٠ چغندرقند انگور میوه ٠ شغل : زراعت گله داری و قالیچه بافی ٠

لغت نامه دهخدا

بصری . [ ب َ ] (اِخ ) (436 هَ . ق . / 1044م .) محمدبن علی طیب ، ابوالحسن بصری . یکی از ائمه ٔ معتزله بود. در بصره متولد شد ودر بغداد سکونت گزید و هم در آنجا درگذشت . او راست :المعتمد. تصفح الادلة. غررالادلة. شرح الاصول الخمسة، که تمام در اصول فقه است . و کتابی نیز در امامت دارد. (از اعلام زرکلی ج 3). و رجوع به ریحانة الادب شود.


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) جانشین شلمغانی . ابن العزاقر مؤسس مذهب عزا قریه بود. در خاندان نوبختی آمده است : بعد از قتل شلمغانی یک نفر بنام بصری جانشینی او را ادعا کرد و مدعی شد که روح شلمغانی دراو حلول کرده و او مقام الوهیت دارد. وی در سال 340هَ . ق . درگذشت . رجوع به خاندان نوبختی ص 237 شود.


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بن میمون . از بنی نصربن قعین بود و محمدبن نطاح از وی روایت کرد. او راست : کتاب الدولة و کتاب المآثر. (از الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 158).


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) در کتب رجال بصری مطلق بر عبدالرحمن بن ابی عبداﷲ اطلاق گردد. رجوع به ریحانة الادب شود.


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 350 تن . آب از چاه و رودخانه ٔ شاپور. محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 394 تن . آب از رودخانه . محصول آنجا غلات ، برنج . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) معروف به جعل ، ابوعبداﷲ حسین بن علی بن ابراهیم معروف به کاغذی . از مردم بصره بود و در همانجا تولد یافت . از فقیهان و متکلمان بزرگ قدر و نامدار بود. او راست : نقض کلام راوندی . نقض الرازی لکلام البلخی علی الرازی . کتاب الجواب عن مسئلتی الشیخ ابی محمد الرامهرمزی . کتاب الکلام . کتاب الاقرار. کتاب المعرفه . کتاب الایمان . (از الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 248).


بصری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بصره . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به بصره و مردم بصره . اهل بصره . ج ، بصریون . (ناظم الاطباء).


بصری . [ ب َ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کزاز سفلی بخش سربند شهرستان اراک . سکنه ٔ آن 1690تن . آب از رودخانه لجرود و قنات . محصول آنجا غلات ، چغندرقند، انگور، میوه . شغل اهالی آن زراعت ، گله داری و قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


بصری . [ ب َ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به بصر: آموزش سمعی و بصری .


بصری . [ ب َ] (اِخ ) نام پزشکی است که ابن بیطار در مفردات مکرراز او روایت کند. رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمات : زعفران ، ارماک ، جزر، برسیاوشان و جز آنها شود.


بصری . [ ب ُ را ] (اِخ ) دهی است به بغدادنزدیک عکبرا و سیوف را نسبت بدان دهند. (از منتهی الارب ). دهی است به بغداد و شمشیر را بدان نسبت دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.


بصری . [ ب ُ را ] (اِخ ) شهری بشام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). شهری بوده در خطه ٔ حوران سوریه در 90 هزارگزی جنوب شرقی دمشق و در زمان رومیان قدیم اهمیت بسزایی داشته . بسال سیزده هجری خالدبن ولیدآنرا فتح نمود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.


بصری. [ ب َ ص َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بصر: آموزش سمعی و بصری.

بصری. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بصره. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به بصره و مردم بصره. اهل بصره. ج ، بصریون. ( ناظم الاطباء ).

بصری. [ ب َ] ( اِخ ) نام پزشکی است که ابن بیطار در مفردات مکرراز او روایت کند. رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمات : زعفران ، ارماک ، جزر، برسیاوشان و جز آنها شود.

بصری. [ ب َ ] ( اِخ ) جانشین شلمغانی. ابن العزاقر مؤسس مذهب عزا قریه بود. در خاندان نوبختی آمده است : بعد از قتل شلمغانی یک نفر بنام بصری جانشینی او را ادعا کرد و مدعی شد که روح شلمغانی دراو حلول کرده و او مقام الوهیت دارد. وی در سال 340هَ. ق. درگذشت. رجوع به خاندان نوبختی ص 237 شود.

بصری. [ ب َ ] ( اِخ ) معروف به جعل ، ابوعبداﷲ حسین بن علی بن ابراهیم معروف به کاغذی. از مردم بصره بود و در همانجا تولد یافت. از فقیهان و متکلمان بزرگ قدر و نامدار بود. او راست : نقض کلام راوندی. نقض الرازی لکلام البلخی علی الرازی. کتاب الجواب عن مسئلتی الشیخ ابی محمد الرامهرمزی. کتاب الکلام. کتاب الاقرار. کتاب المعرفه. کتاب الایمان. ( از الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 248 ).

بصری. [ ب َ ] ( اِخ ) حسن بن میمون. از بنی نصربن قعین بود و محمدبن نطاح از وی روایت کرد. او راست : کتاب الدولة و کتاب المآثر. ( از الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 158 ).

بصری. [ ب َ ] ( اِخ ) حسن بن یسار بصری. رجوع به حسن بصری شود.

بصری. [ ب َ ] ( اِخ ) در کتب رجال بصری مطلق بر عبدالرحمن بن ابی عبداﷲ اطلاق گردد. رجوع به ریحانة الادب شود.

بصری. [ ب َ ] ( اِخ ) ( 436 هَ. ق. / 1044م. ) محمدبن علی طیب ، ابوالحسن بصری. یکی از ائمه معتزله بود. در بصره متولد شد ودر بغداد سکونت گزید و هم در آنجا درگذشت. او راست :المعتمد. تصفح الادلة. غررالادلة. شرح الاصول الخمسة، که تمام در اصول فقه است. و کتابی نیز در امامت دارد. ( از اعلام زرکلی ج 3 ). و رجوع به ریحانة الادب شود.

بصری. [ ب ُ را ] ( اِخ ) شهری بشام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). شهری بوده در خطه حوران سوریه در 90 هزارگزی جنوب شرقی دمشق و در زمان رومیان قدیم اهمیت بسزایی داشته. بسال سیزده هجری خالدبن ولیدآنرا فتح نمود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بن یسار بصری . رجوع به حسن بصری شود.


بصری . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون . شغل اهالی آن زراعت و گله داری و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. از مردم بصره.
۲. تهیه‌شده در بصره: رطب بصری.


مربوط به بصر؛ دیداری: آموزش بصری.


۱. از مردم بصره.
۲. تهیه شده در بصره: رطب بصری.
مربوط به بصر، دیداری: آموزش بصری.

دانشنامه عمومی

بصری نام قناتی است در روستای ایور از توابع شهرستان کاشمر خراسان رضوی .بصری در این منطقه به معنای کشت محصولات بعد از آبیاری است به گونه ای که ابتدا زمین را آبیاری می کنند وسپس هنگامی که گاو رو(وکار) شد با همان رطوبت باقی مانده در زمین محصول را کشت میکنند


بصری می تواند به موارد زیر اشاره کند:
بصری (تلفظ می شود/bæsæri/)، منسوب به چشم
بصری (تلفظ می شود/bæsri/)، منسوب به بصره

دانشنامه آزاد فارسی

بُصری
(بر وزن: کُبرا) ضبط لاتینی آن بوسْتْرا (Bostra)، خرابه های شهری در حوران، در جنوب غربی سوریه و در جنوب غرب مرز جبل دروز. نام بُصری به معنای ارگ است. در قرن ۲م رومیان آن را فتح کردند و توسعۀ بسیار یافت. بُصری در تقاطع راه های بازرگانی فیلادلفیا (عمان امروزی) به خلیج فارس و نیز راه هایی که فلسطین را به مدیترانه می پیوست، واقع شده بود. ظاهراً بصری نخستین شهر ناحیۀ شام است که خالد بن ولید آن را فتح کرد (۱۲ق). از آثار عمدۀ تاریخی می توان به، کلیسای قدیمی و مسجد عمر بن خطاب از دورۀ سلاطین ایوبی اشاره کرد. پیامبر اسلام (ص) در سفری تجاری قبل از بعثت همراه عم خود ابوطالب در این شهر با بَحیرا، راهب مسیحی، دیدار کرد.

فرهنگ فارسی ساره

دیدار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُصْری ، شهری باستانی در جنوب سوریه ، واقع در شرق دشت حاصل خیز حوران است.
این شهر در ۰ کیلومتری شرق شهر درعا و ۴۱ کیلومتری جنوب دمشق و در ۶ و ۸ طول شرقی و ۲ و ۰ عرض شمالی ، و در ۰ کیلومتری مرز کنونی سوریه و اردن واقع است . نام بصری در منابع آرامی و نوشته های نبطی با صورتی نزدیک به تلفظ رایج آن آمده است ؛ اما صحت نگارش آن در منابع سریانی مورد تردید است ، زیرا به صورت بوصار یا بوصارا آمده است . به هر روی ، این نام معنی استوار و مستحکم ، و به عبارتی دژ را افاده می کند.
شهر بصری
بصری امروزه شهر و مرکز ناحیه ای در حوران و تابع شهرستان درعاست . این شهر ۵۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و در ۳۷۱ش /۹۹۲م جمعیت آن ۲۲، نفر بوده است . رودهای زیدی ، رقیق و زعتری از نزدیکی آن می گذرند و چشمه ای کوچک به نام جهیر از زمان های دور در آن جا جاری است . بصری بر سر راهی قرار دارد که درعا در مغرب را به صلخد در مشرق می پیوندد جغرافی نگاران مسلمان بصری را از اقلیم سوم ، و مرکز ناحیه حوران و از نواحی دمشق دانسته اند این شهر دارای بازار و مسجد جامع بوده ، و در بنای آن از سنگ های سیاه استفاده شده است . گروه هایی از عرب های بنی فَزاره و بنی مُرّه در آن جا سکنی داشتند. بصری دارای قلعه ای استوار شبیه قلعه دمشق ، و باغ هایی سرسبز بوده است . در نامه های به دست آمده از تل العمارنه مصر، از بصری در سده ۴ق م یاد شده است . این شهر در دوره نبطی ها تمدنی شکوفا داشت که برخی آثار برجای مانده در اطراف شهر گویای آن است . نبطی ها حصارهایی مستحکم برای بصری ساخته بودند که آن را به شهرکی نظامی بدل کرده بود. بصری در حدود سال ۰۵م به ناحیه عربی روم ضمیمه شد پاولی ؛ بصری در زمان ترایانوس حک ۸-۱۷م توسعه و استحکام یافت و به صورت شهری مسیحی و مرکزی اسقف نشین درآمد. کلیسای بزرگ آن در ۱۲م در روزگار دولت عربی مسیحی غسانیان ، تأسیس شد که بقایای آن باقی است .
ماجرای بحیرای مسیحی
شهرت بصری در منابع اسلامی بیشتر به سبب حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) در آنجاست . هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ۲ ساله بود، همراه عمویش ابوطالب به سفر اول شام رفت . چون به بصری رسیدند، راهبی به نام بحیرا ه م ، نشانه های پیامبری را در آن حضرت دید و به ابوطالب سفارش کرد تا وی را به شهر خود بازگرداند و از گزند یهود مصون دارد. نیز هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) ۵ ساله بود و کاروان تجارتی خدیجه را به سوی شام ، همراه مَیسره ، غلام خدیجه سرپرستی می کرد، نسطور راهب در شهر بصری علائم نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را دید و میسره پس از بازگشت به مکه ماجرای این دیدار را به آگاهی خدیجه رساند. جایی در بصری که گفته می شد: پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در آن به نیایش پرداخته بود، بعدها به عنوان مسجد پیامبر قداست یافت و همچون قدمگاه آن حضرت ، در آن نزدیکی زیارتگاه شد گوری نیز که به نام بحیرا شناخته بود، همچنان در سده ق /۳م وجود داشت . در محرم /مه ۲۸ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) دحیه کلبی را با نامه ای برای دعوت قیصر به اسلام ، روانه شام کرد و از او خواست تا این نامه را توسط حاکم بصری به قیصر برساند. نیز وقتی حارث بن عُمَیر اَزدی - که حامل نامه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) برای حاکم بصری بود - در موته به دست شُرَحبیل بن عمرو غَسّانی کشته شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در جمادی الاول ق /۳ سپتامبر ۲۸م گروهی را برای جنگ سریه به موته فرستاد.
فتح بصری
...

جدول کلمات

دیداری


کلمات دیگر: