کلمه جو
صفحه اصلی

گاوسوار

فرهنگ فارسی

کسی که سوار گاو شود .
کسیکه سوار گاو شود

لغت نامه دهخدا

گاوسوار. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که سوار گاو شود. آنکه از گاو سواری گیرد. ج ، گاوسواران .


گاوسوار. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان های سردرود بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 26000گزی شمال باختری قصبه رزن و 6000گزی شمال دمق.جلگه ، سردسیر، دارای 1536 تن سکنه. آب آنجا از قنات و در بهار از رودخانه. محصول آن غلات ، انگور و سایر میوه جات ، لبنیات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان گلیم بافی ، راه آن مالرو است ، تابستان از دمق اتومبیل میتوان برد. مزرعه چهارباغ جزءاین ده منظور شد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

گاوسوار. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 4000گزی جنوب باختری جوی زر و 3000گزی جنوب شوسه شاه آباد به ایلام. دشت ، سردسیر، دارای 500 تن سکنه ، آب آن از سرآب ایوان ، محصول آنجا غلات ، برنج ، حبوبات ، توتون ، لبنیات ، شغل اهالی آن زراعت و گله داری. زمستان حدود گرمسیر سومار و باختر ایوان میروند، چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

گاوسوار. [ س َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که سوار گاو شود. آنکه از گاو سواری گیرد. ج ، گاوسواران.

گاوسوار. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 4000گزی جنوب باختری جوی زر و 3000گزی جنوب شوسه ٔ شاه آباد به ایلام . دشت ، سردسیر، دارای 500 تن سکنه ، آب آن از سرآب ایوان ، محصول آنجا غلات ، برنج ، حبوبات ، توتون ، لبنیات ، شغل اهالی آن زراعت و گله داری . زمستان حدود گرمسیر سومار و باختر ایوان میروند، چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


گاوسوار. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان های سردرود بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 26000گزی شمال باختری قصبه ٔ رزن و 6000گزی شمال دمق .جلگه ، سردسیر، دارای 1536 تن سکنه . آب آنجا از قنات و در بهار از رودخانه . محصول آن غلات ، انگور و سایر میوه جات ، لبنیات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان گلیم بافی ، راه آن مالرو است ، تابستان از دمق اتومبیل میتوان برد. مزرعه ٔ چهارباغ جزءاین ده منظور شد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


دانشنامه عمومی

گاوسوار در زبان محلی میشود گوی سووار و این بدین معناست که چون در این منطقه بارش باران زیاد بوده و نزولات جوی زیاد بوده اصطلاحا می گفته اند گوی(آسمان) سووار(آبیاری) که در اصطلاح آبیاری آب از آسمان


گاوسوار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گاوسوار (ایوان)
گاوسوار (رزن)

پیشنهاد کاربران

گو سو وار=به معنای جای که در آن آب فروان وجود دارد
به دلیل حضور مقبره عارف صمدانی میرزاعنایت اسم این روستا به عنایت یا عنایتی تغییر یابد لطفا درخصوص میزرا عنایت که در خواندن نماز و آوردن باران در زمان خشکسالی مطالبی را چاپ کنید

سواران جنگی طایفه مازه پهن ایل منجزی معروف به گووسوار
گوو::گئو - برادر
سوار::سوار بر اسب
گووسوار ::برادر جنگجو




کلمات دیگر: