فرهنگ عمید

دادبگ

دادجو

دادجویی

<hr> مترادف دادخواست : دادنامه، شکایت، شکوائیه، عرضحال

مترادف دادخواست : دادنامه، شکایت، شکوائیه، عرضحال

دادخواست

<hr> مترادف دادخواه : عارض، متظلم، مظلوم

مترادف دادخواه : عارض، متظلم، مظلوم

دادخواه

<hr> مترادف دادخواهی : تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه

مترادف دادخواهی : تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه

دادخواهی

داددبیره

دادر

دادراد

دادران

<hr> مترادف دادرس : دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد

مترادف دادرس : دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد

دادرس

<hr> مترادف دادرسی : بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه

مترادف دادرسی : بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه

دادرسی

دادرند

دادرک

<hr> مترادف دادستان : مدعی العموم، دادور، داور، قاضی، امیر، پادشاه

مترادف دادستان : مدعی العموم، دادور، داور، قاضی، امیر، پادشاه

دادستان

دادستانی

<hr> مترادف دادسرا : دادگاه، عدالتخانه، محکمه

مترادف دادسرا : دادگاه، عدالتخانه، محکمه

دادسرا

دادفرما

<hr> مترادف دادن : ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن، پرداخت، دهش، عطا <hr> متضاد دادن : گرفتن

مترادف دادن : ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن، پرداخت، دهش، عطا متضاد دادن : گرفتن

دادن

<hr> مترادف دادنامه : حکم، دادخواست

مترادف دادنامه : حکم، دادخواست

دادنامه

داده

دادو

<hr> مترادف دادور : دادگستر، دادگر، عادل، قاضی

مترادف دادور : دادگستر، دادگر، عادل، قاضی

دادور

دادورز

دادپرس

دادپرسی

دادپرور

دادک

دادکار

دادکیش

<hr> مترادف دادگاه : دادسرا، دادگستری، عدلیه، محکمه

مترادف دادگاه : دادسرا، دادگستری، عدلیه، محکمه

دادگاه

<hr> مترادف دادگر : حق ستان، دادرس، دادگستر، دادور، عادل، منصف، باریتعالی <hr> متضاد دادگر : ظالم

مترادف دادگر : حق ستان، دادرس، دادگستر، دادور، عادل، منصف، باریتعالی متضاد دادگر : ظالم

دادگر

<hr> مترادف دادگری : عدالت، عدل، قسط <hr> متضاد دادگری : بیداد، ظلم

مترادف دادگری : عدالت، عدل، قسط متضاد دادگری : بیداد، ظلم

دادگری

<hr> مترادف دادگستر : دادگر، دادور، عادل، عدالت گستر <hr> متضاد دادگستر : بیدادگر، ظالم

مترادف دادگستر : دادگر، دادور، عادل، عدالت گستر متضاد دادگستر : بیدادگر، ظالم

دادگستر

<hr> مترادف دادگستری : عدالت، دادگاه، عدلیه، محکمه

مترادف دادگستری : عدالت، دادگاه، عدلیه، محکمه

دادگستری

دادگه

دادگیر

دادیار

<hr> مترادف دار : صلابه، صلیب، بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل، چوب

مترادف دار : صلابه، صلیب، بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل، چوب

دار

دار الوکاله

<hr> مترادف دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز، ذی حق <hr> متضاد دارا : ندار

مترادف دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز، ذی حق متضاد دارا : ندار

واژه های حرف "د" - فرهنگ عمید