کلمه جو
صفحه اصلی

رافضی

فارسی به انگلیسی

heretic

rejectors, rejectionists, those who reject, those who refuse


فارسی به عربی

زندیق , فاجر

مترادف و متضاد

heretic (صفت)
رافضی، فاسد العقیده

miscreant (صفت)
خبیی، خراب، رافضی، بی دین، خدا نشناس، بی وجدان

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - هر فرد از پیروان زید بن علی بن حسین ( ع ) که سپس بیعت او را شکستند . ۲ - در نزد اهل سنت هر یک از افراد شیعه .
منسوب است به رافضه که جماعتی از شیعیانند .

فرهنگ معین

( فِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ترک کننده . ۲ - اصطلاح سنّییان دربارة شیعه به علت ترک رأی صحابه در بیعت با ابوبکر و عمر .

لغت نامه دهخدا

رافضی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به رافضة. و رافضة گروهی از لشکری که سردار خود را بگذارند. ( از المنجد ) ( آنندراج ). و رجوع به رافضة شود.

رافضی. [ ف ِ ضی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به رافضة که جماعتی از شیعیانند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

رافضی. [ ف ِ ] ( اِخ ) منسوب به گروهی از لشکر زیدبن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقه سنی هر شیعه رافضی است. چه ، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است. ( فرهنگ نظام ) :
گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را
جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین.
ناصرخسرو.
گر بدین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتستم و گمراه نام.
ناصرخسرو.
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی.
ناصرخسرو.
ور بپرسیش یکی مشکل گویدت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
از قوت تو روح ظهیرالدین بوبکر
بر رافضیان تاختن آرد بسوی قم.
سوزنی.
اگر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر
پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست.
خاقانی.
زان فقاعی که سنت عمر است
رافضی نیستم چرا نخورم.
خاقانی.
بیست و پنجسال رافضی بوده را بیست و پنجسال مجبری کفایت است. ( النّقض ص 39 ). چنانکه ملحد گوید: کار باطن دارد رافضی گوید: کار تقیه دارد و علی ، همواره تقیه کرد. ( نقض الفضائح ص 98 ).
رافضی را نگر که رفض خرد
کرد و بیرون نهاد پای از حد
گفت در مدحت علی سخنان
که نیاید جز از دروغ زنان
هست قدر علی از آن اعلی
که رسد فهم رافضی آنجا
خود علی را چه ننگ از آن افزون
کش ستایش کنند مشتی دون
دون مگو وزِ دون بسی دون تر
در کمی از کم از کم افزونتر
همچنان رافضی بدان دغلی
چون کند مدح و آفرین علی
آید از مدح او علی را عار
ز آفرینش بود علی را بار
رافضی بس دنی علی عالیست
میل چون از مناسبت خالیست
با تو گویم حکایتی دریاب
کز تأمل بدان رسی بجواب.
جامی ( از تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 570 ).
باز آنچه به رافضی بودن و شیعی بودن فردوسی در روایات قدیم و جدید هست بنشر این گونه مطالب کمک کرده است. ( مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 367 ). و رجوع به رافضة و روافض در همین لغت نامه و رافضی در آنندراج و غیاث اللغات و ناظم الاطباء شود.

رافضی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب به رافضة. و رافضة گروهی از لشکری که سردار خود را بگذارند. (از المنجد) (آنندراج ). و رجوع به رافضة شود.


رافضی . [ ف ِ ] (اِخ ) منسوب به گروهی از لشکر زیدبن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقه ٔ سنی هر شیعه رافضی است . چه ، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است . (فرهنگ نظام ) :
گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را
جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین .

ناصرخسرو.


گر بدین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتستم و گمراه نام .

ناصرخسرو.


نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی .

ناصرخسرو.


ور بپرسیش یکی مشکل گویدت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.

ناصرخسرو.


از قوت تو روح ظهیرالدین بوبکر
بر رافضیان تاختن آرد بسوی قم .

سوزنی .


اگر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر
پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست .

خاقانی .


زان فقاعی که سنت عمر است
رافضی نیستم چرا نخورم .

خاقانی .


بیست و پنجسال رافضی بوده را بیست و پنجسال مجبری کفایت است . (النّقض ص 39). چنانکه ملحد گوید: کار باطن دارد رافضی گوید: کار تقیه دارد و علی ، همواره تقیه کرد. (نقض الفضائح ص 98).
رافضی را نگر که رفض خرد
کرد و بیرون نهاد پای از حد
گفت در مدحت علی سخنان
که نیاید جز از دروغ زنان
هست قدر علی از آن اعلی
که رسد فهم رافضی آنجا
خود علی را چه ننگ از آن افزون
کش ستایش کنند مشتی دون
دون مگو وزِ دون بسی دون تر
در کمی از کم از کم افزونتر
همچنان رافضی بدان دغلی
چون کند مدح و آفرین علی
آید از مدح او علی را عار
ز آفرینش بود علی را بار
رافضی بس دنی علی عالیست
میل چون از مناسبت خالیست
با تو گویم حکایتی دریاب
کز تأمل بدان رسی بجواب .

جامی (از تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 570).


باز آنچه به رافضی بودن و شیعی بودن فردوسی در روایات قدیم و جدید هست بنشر این گونه مطالب کمک کرده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 367). و رجوع به رافضة و روافض در همین لغت نامه و رافضی در آنندراج و غیاث اللغات و ناظم الاطباء شود.

رافضی . [ ف ِ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رافضة که جماعتی از شیعیانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

در اصطلاح اهل سنت، شیعه. &delta، زیرا شیعه رٲی صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و امامت را بعد از حضرت رسول خاص علی بن ابی طالب دانستند.

در اصطلاح اهل سنت، شیعه. Δ زیرا شیعه رٲی صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و امامت را بعد از حضرت رسول خاص علی‌بن ابی‌طالب دانستند.


دانشنامه عمومی

رافضی، اصطلاحی است که برخی از مسلمانان، در اشاره به شیعیان، از آن استفاده می کنند.
این واژه، از ریشه «رفض»، به معنای رد کردن آمده، و نخست بار زیدیان، همه شیعیانِ غیر از خود را رافضی گفتند؛ زیرا امامت زید بن علی را رفض می کردند. (شاید) از اینجا این نام برای شیعه به وجود آمد. شیعه آن را نمی پسندد، چرا که به تدریج از معنای اصلی اش منحرف و کنایه ای از ترک مذهب گشته است.یعنی فرد مورد نظر از دین دور شده است و کلمه ای مترادف کلمه خوارج است که به گروهی از مسلمانان می دهند. اما برخی از شیعیان، به استناد گروهی از روایات، رافضی بودن با معنای رد کردن خلفای ثلاثه را مدح خود می دانند.
ابابصیر نقل می کند: به جعفر صادق گفتم: مردم ما را «رافضه» می نامند. امام فرمود: «به خدا سوگند! آنان شما را رافضه ننامیدند، بلکه خداوند شما را به این لقب نامیده است. همانا هفتاد نفر از بهترین هاى بنى اسرائیل به موسى و برادرش ایمان آوردند، و از این جهت آنان را رافضه نامیدند ... اى ابابصیر! اینان خوبى را واگذاردند و شما شر را واگذاردید، مردم به دسته هاى مختلفى پراکنده شدند و به شعبه هاى زیادى تقسیم شدند، و شما در شعبه خاندان پیامبرتان درآمدید و بدان راهى که آنان رفتند شما هم بدان راه رفتید، و همان را که خدا براى شما انتخاب فرمود شما برگزیدید و همان را که خدا خواست خواستید، مژده باد بر شما، و باز هم مژده باد بر شما، که به خدا سوگند شمائید مورد رحمت حق که هر کارى از نیکوکارتان پذیرفته گردد، و از بدکارتان گذشت شود».
در فرهنگ معین علت آنکه برخی سنیان شیعه را به این نام می خوانند، عدم پذیرش رای صحابه در بیعت با ابوبکر و عمر ذکر شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

(رفض در لغت به معنی ترک کردن چیزی و بازگشتن از آن است) این لفظ منسوب به گروهی از لشکریان شیعیزید بن علی بن الحسین (ع) است که او را به سبب منعِ لعن شیخین ترک و رها کردند؛ با آن که زید به برتری علی (ع) در خلافت گواهی می داد. از آن به بعد شیعیانی که زید را ترک کرده بودند رافضه خوانده شدند. اما براساس شواهد تاریخی، دست کشیدن کوفیان از زید و رها کردن وی، ریشه های تاریخی و پیشینه های فراوانی دارد و ربطی به اعتقادات زید در مورد شیخین ندارد. نویسندگان ملل و نحل و برخی از مورخان، همۀ شیعه را به عنوان رافضه معرفی کردند و حتی به هرکس که کوچک ترین تمایل به اهل بیت پیامبر (ص) نشان می داده لقب رافضی می دادند. برخی از اهل سنت شیعیان را به سبب ترک خلفای سه گانه رافضی خوانده اند. در برخی منابع آمده است که اصل رافضه از یهود گرفته شده و آن را منتسب به عبدالله بن سبأ کرده اند. اطلاق این اصطلاح به شیعیان، از جانب حکومت های وقت و بعضی عالمان متعصب، با هدف سرکوبی شیعیان و آزار آنان بوده و ترویج این فکر در باور مسلمانان به این منظور انجام می گرفته است که شیعیان از دین اسلام خارج و افکار و عقاید آنان انحرافی است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] رافضی، کلمه ای عربی و لقبی طعن آمیز برای گروهی از لشکر زید بن علی بن الحسین که او را در جنگ ترک گفتند و تنها گذاشتند. برخی از اهل سنت، از روی طعن، همه شیعیان را رافضی می خوانند؛ چرا که معتقدند آنان ایمان به خلافت سه تن از خلفا را ترک کرده اند. شیعیان، به استناد برخی روایات، رافضی بودن با معنای یاد شده را مدح خود می دانند.
رافضی اسم فاعل (همراه با یاء نسبت) از ماده «ر ـ ف ـ ض» و به معنای کسی است که رهبر، فرمانده یا پیشوای خویش را ترک کرده و کلمه «روافض» جمع آن است.
ابوالحسن اشعری (درگذشت۳۳۰ق)، رافضه را همان امامیه و یکی از اصناف شیعه می داند و می گوید بدین علت اینها «رافضه» نامیده می شوند که امامت ابوبکر و عمر را رفض کردند.


کلمات دیگر: