کلمه جو
صفحه اصلی

تعلیم


مترادف تعلیم : آموزش، پرورش، تربیت ، درس، مدرسی، یاد، بارآوردن، پروراندن، پروردن، پرورش دادن، تربیت کردن

متضاد تعلیم : تعلم

برابر پارسی : آموزش، آموختن، آموزاندن، آموزه، یاد دادن

فارسی به انگلیسی

doctrine, instruction, teaching, training, tutelage

teaching, instruction


فارسی به عربی

تعلیم , مذهب

عربی به فارسی

پرسش نامه مذهبي , کتاب سوال وجواب ديني , تعليم ودستور مذهبي , شهريه , حق تدريس , تعليم , تدريس , اموزانه


مترادف و متضاد

آموزش، پرورش، تربیت ≠ تعلم


۱. آموزش، پرورش، تربیت ≠ تعلم
۲. درس
۳. مدرسی
۴. یاد
۵. بارآوردن، پروراندن، پروردن، پرورش دادن، تربیت کردن


schooling (اسم)
تحصیل، تعلیم، تدریس، کسب دانش

training (اسم)
تحصیل، تعلیم، تدریس، مکتب، مشق، اموزش، پرورش

edification (اسم)
تقدیس، تهذیب، تعلیم، عبرت، تهذیب اخلاق

pedagogy (اسم)
تربیت، تعلیم، فن تعلیم، نواموزی، فن اموزش وپرورش کودک، للگی

doctrine (اسم)
اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت

didactics (اسم)
تعلیم، فن تعلیم، نواموزی

teaching (اسم)
تعلیم

tuition (اسم)
تعلیم، تدریس، شهریه، حق تدریس، اموزانه

tuitional (صفت)
تعلیم، تدریس، شهریه، حق تدریس، اموزانه

فرهنگ فارسی

علم یاهنری رابکسی یاددادن، کسی راچیزی آموختن
۱ -( مصدر ) آموختن دانش آموختن یاد دادن . ۲ - ( اسم ) آموزش . جمع : تعلیمات . یا تعلیم و تعلم . یاد دادن و یاد گرفتن .
بیاموختن

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) یاد دادن .

لغت نامه دهخدا

تعلیم. [ ت َ ] ( ع مص ) بیاموختن و بیاگاهانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). آموزانیدن و بیاگاهانیدن. ( دهار ). آموزانیدن و آگاه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کسی را چیزی آموختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آموختن و تربیت و تأدیب. ( ناظم الاطباء ) : وی دو تدبیر و تعلیم بد کرد که روزگارها در آن باید تا او را در توان یافت و از هردو خداوند پشیمانست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 329 ).
چون نیاموختی چه دانی گفت
که به تعلیم شد جلیل جریر.
ناصرخسرو.
پس تعلیم دیگران ، که اگر به افادت دیگران مشغول شود و در نصب خویش غفلت ورزد همچون چشمه ای باشد که از آب او همگنان را منفعت حاصل می آید و او از آن بی خبر. ( کلیله و دمنه ).
در این تعلیم شد عمر و هنوز ابجد همی خوانم
ندانم کی رقوم آموز خواهم شد به دیوانش.
خاقانی.
کوهکن تعلیم خارا سفتن از فرهاد داشت
هرچه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت.
کلیم ( از آنندراج ).
ز سرو خوش خرام او که غافل میتواندشد
که دل تعلیم از خود رفتن از رفتار او دارد.
صائب ( از آنندراج ).
ورجوع به تعلیم در اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 344 شود. || نشان لشکریان بر خود بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گذاشتن علامت و نشانی بخاطر شناسائی او. ( از اقرب الموارد ). || فارسیان بمعنی لازم نیز آورده اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آموختن :
گروهی دید گرداگرد یوسف
پی تعلیم دین ، شاگرد یوسف.
جامی ( از غیاث اللغات ).
و رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ عمید

۱. علم یا هنری را به کسی یاد دادن، کسی را چیزی آموختن.
۲. آموزش.

دانشنامه عمومی

(پهلوی) آموک.


فرهنگ فارسی ساره

آموزه، آموزش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعلیم و تعلم از مهمترین امور سعادت آفرین برای بشر است. در سایه تعلیم بود که انسان مسجود فرشتگان شد و در سایه تعلم است که انسان می تواند دیگران را رشد داده و از علم آنها نیز بهره مند شود.
تعلم به معنای یاد گرفتن و دانش آموختن است؛ چنان که تعلیم به معنای آموختن و آموزش دادن است.
لغت نامه، دهخدا، ج۴ ص۵۹۷۱.
مشتقات واژه علم در قرآن بسیار آمده است. در بسیاری از آیات قرآن خداوند خود را معلم و آموزگار معرفی کرده است. به عنوان نمونه در سوره الرحمن می فرماید: «الرحمن علم القرآن»«خداوند رحمان، قرآن را آموزش و تعلیم داده است.»
الرحمن/سوره۵۵، آیه۲.
در بینش و تحلیل قرآنی، حکایت آموزگاری خداوند و آموزش دیدن انسان، حکایت هویت و ماهیت انسانی است. به این معنا که انسان به جهت همین آموزش دیدن مستقیم از سوی پروردگار است که به مقام انسانیت و در نتیجه خلافت الهی بر هستی از قرارگاه زمین دست یافت.
در تحلیل قرآنی آدمی به سبب دانش و معارفی که به تعلیم الهی آموخته شرافت یافته است و مستحق سجده همه کائنات از فرشتگان و پست تر از ایشان قرار گرفته است. این آموزش انسان به این علت است که همگی از وی آن چه را که به طور مستقیم قابلیت ادراک آن را نداشته اند، بیاموزند. در این بینش حتی آنانی که قابلیت داشته نیز نیازمند رهنمونهای بشری هستند تا به مقام کمالی خود دست یابند؛ زیرا تنها انسان است که به علم و دانش اسمای الهی و تعلیم مستقیم خداوندی توانسته است ظرفیت ها و توانمندی های خود را به طور کامل بروز و ظهور دهد و به خلاقیت الهی دست یابد و به عنوان واسطه در فیض عمل کند و نقش پروردگاری در طول را به عنوان ولایت به عهده گیرد. این نقش تنها به سبب دانشی است که آموخته است. از این جاست که اهمیت و ارزش تعلم و نیز تعلیم دانسته می شود.

خداوند معلم نخست و انسان متعلم اول
...

واژه نامه بختیاریکا

وانوه

جدول کلمات

اموزش

پیشنهاد کاربران

تعلیم ، واژه ی عربی است . و ریشه ی ان "ع "ل "م" هست . و بر
ریتم تفعیل هست . یعنی یاد دادن ؛

mentoring
ارشاد
آموزش
تعلیم
پرورش

تعلیم

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سیندا sindã، سَستَر، آسیندا ( اوستایی )
فَرسیش ( اوستایی: فْرَسیش )
ساوَنگ ( اوستایی: ساوَنگْه )
فَردَش ( اوستایی: فْرَدَخش )
اوپیان ( اوستایی: اوپَ یَنَ )

در پهلوی " آموک " در نسک :فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

آموزش ، یاددادن

تعلیم یعنی بادگرفتن، آموزش


تَعلیم
ریشه ی این واژه ی اَرَبی " عَلَمَ" است به مینه ی دان و دانه نه دانِش : دان و دانه را به کَسی یاد دادن یا آموزاندن ، پَس اگر بخواهیم از آموزاندن نامواژه بسازیم می شود : آموزانِش ؛آموختن و آموزیدن و نامواژه ی آن آموزِش است که برابر با تَعَلُّم است :
تَعلیم = آموزانِش
تَعَلُّم = آموزِش
اگر بخواهیم با کارواژه ی دانستن و دانیدن و داناندن نامواژه بسازیم :
تَعلیم = دانانِش
تَعَلُّم = دانِش


آموزاندن، آموزانیدن

یعنی: یاد دادن، اموزش

آموختن: آ ( پیشوند تاکید ) موخ ( مخ، مغز، مزگ ) ت ( نشانه ی گذشته ) ن ( بنواژ ( مصدر ) ساز
بن های زمان گذشته: آموختن آموختاندن آموختگی آموختار آموخستن آموخستاندن آموخستار

آموزش:آ ( پیشوند تاکید ) موز ( مزگ، مزدا، مخ ) ش ( بنواژساز )
بن های زمان اکنون: آموزش آموزایش آموزانش آموزاندن

زادریشه ( مشتق ) های پسوندی : آموختک آموختاک آموختیک آموزک آموزاک آموزیک آموختان آموختانه آموزان آموزانه آموختین آموزین آموختنی آموختنده آموزنده آموخته آموزه آموختیده آموزیده آموختگان آموزگان آموختگار آموزگار آموختگر آموزگر و. . .

زادریشه های پیشوندی: بازآموخت بازآموز پادآموخت پادآموز پتآموخت پتآموز پاژآموخت پاژآموز دژآموخت دژآموز دشآموخت دشآموز و. . .


کلمات دیگر: