کلمه جو
صفحه اصلی

عقل اول

فرهنگ فارسی

رجوع به ترکیب عقل اول در معنی فلسفی و در معنی تصوف عقل شود

لغت نامه دهخدا

عقل اول. [ ع َ ل ِ اَوْ وَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ترکیب «عقل اول » در معنی فلسفی و در معنی تصوف عقل شود.

دانشنامه عمومی

عقل اول اصطلاحی است در فلسفهٔ اسلامی و نخستین چیزی که از ذات خداوند صادر شده است. عقل اول در اصطلاح فیلسوفان اشراقی نور اول و نور اقرب نامیده می شود.
حسن معلمی و دیگران (۱۳۸۵)، تاریخ فلسفهٔ اسلامی، دفتر برنامه ریزی و تدوین متون درسی، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی.
قدردان قراملکی، محمدحسن (۱۳۸۱)، حقیقت وحی، تجربهٔ دینی یا عرفانی؟، قبسات، شمارهٔ ۲۵، صص ۵۱–۶۵.
فارابی در السیاسة المدنیة، تعداد عقول را برابر تعداد افلاک آسمانی شمرده و آن ها را بر ملائکه تطبیق داده است. وی در آراء اهل المدینة الفاضلة نیز ده عقل برمی شمرد. در این کتاب می نویسد: «از اول وجود دوم فیضان می یابد و این دوم همچنین جوهری است دربست غیر جسمانی و نه در ماده است.»
اولین تجلی از وجود اول، عقل اول است که قادر به تعقل در خود و خالق اش است. از عقل اول نیز عقل دوم فیضان می یابد و از وجود او آسمان اول لازم می آید.
مطابق قاعدهٔ «از واحد، جز واحد صادر نمی شود»، مخلوق بلاواسطهٔ این عالم «عقل اول» در اصطلاح فیلسوفان و «وجود منبسط و عام» در اصطلاح عارفان است. این وجود اول، هستی بخش موجودات دیگر خواهد بود. در اعتقاد عارفان و بیش تر فیلسوفان، صادر اول و وجود منبسط، همان روح پیامبر اسلام است. در حدیثی از پیامبر اسلام نقل شده که اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بر طبق نظر اشراقیون عقل اول عبارتست از اولین مخلوق الهی.
آنان می گویند: حق-تعالی- اول چیزی که آفرید، ملکی بود که آن را «عقل اول» می نامند. این اصطلاحات از آن زمان رواج یافت که فلاسفه مشاهده کردند که بر اساس قواعد مسلم عقلی، از یک سوی ذات واجب الوجود که خالق عالم است، از همه جهات بسیط است و از همه جوانب کثرت، خالی و منزه است و از سویی دیگر، از چنین موجودی که از همه جهات دارای بساطت است و هیچ جهت کثرتی در آن نیست، جز موجود بسیط دیگری نمی تواند صادر شود و گرنه سنخیت میان علت و معلول از بین می رود که بطلانش واضح و در موضع خود مسلم است. از سوی سوم، آنان می دیدند که در عالم، کثرت ها وجود دارند و موجودات با ماهیات متباین در خارج هستند. بنابراین لازم بود که یک نظامی ترسیم شود که هم کثرت ها را در عالم توجیه نماید و هم با " قاعده الواحد " منافاتی نداشته باشد. بدین منظور آنان در صدد حل این معضل برآمدند و قائل به موجوداتی شدند که میان ذات باری تعالی و ممکنات مادی و غیر مادی که دارای کثرتها هستند، واسطه باشند و این تلاش با نظریه عقول عشره ارسطو نظم خاصی یافت و پس از آن اکثر حرفها و بحثها حول این عقول بود. مشکل اصلی، موجودی بود که اولین مخلوق الهی است. این مخلوق بر اساس قاعده الواحد می بایست از همه جهات بسیط باشد و در عین حال باید می توانست که ماهیات متکثر بعدی را به وجود بیاورد. بر این اساس در صدد تبیین اولین موجودی برآمدند که از ذات واجب الوجود صادر شده است. هر کدام از اندیشمندان بر اساس ذوق فکری خود، موجودی را به عنوان "صادر اول" معرفی نمود. وجود عام و تجلی ساری، هیولی و صورت، جوهر و عرض ، خیر و شر ، اثبات و نفی، ایجاب و، لوح و قلم، فیض و محبت و غلبه از جمله این نظرات است.
ماهیت عقل اول
در این میان فلاسفه معتقد بودند که این موجود، عقل است. زیرا سایر احتمالات موجود باطل است؛ چند احتمال در مقام وجود داشت. اول اینکه این موجود نفس باشد که موجودی مجرد است ولی این باطل است و نفس نمی تواند این موجود صادر اول باشد؛ زیرا نفس مخلوط به دو نوع عدم است؛ یکی عدم تحلیلی ذهنی از جهت آنکه موجود ممکن است «و کل ممکن زوج ترکیبی له وجود و ماهیة» و دیگر عدم واقعی عینی که عبارتست از قوت و فعل؛ زیرا نفس هم بنا بر عقیده فلاسفه ای که قائل به جسمانیة الحدوث بودن آن می باشند، مانند سایر موجودات مادی متصف به قوت و فعل است و بنابراین مرکب از قوت و فعل است. احتمال دوم، طبایع مادی است. این نظر نیز نادرست است؛ زیرا در طبایع نیز سه جهت عدمی وجود دارد که علاوه بر دو جهت عدمی فوق، جهت سوم مختص به آن مادی بودن آنها است. صور مقداریه هم ممکن نیست که اولین مخلوق باشند؛ زیرا که آنها دارای جهات متعدد عدمی هستند. بنابراین فقط عقل می ماند که می تواند به عنوان صادر اول معرفی شود. چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: «اول ما خلق الله العقل». این ملک دارای سه جهت است که آن را "سه پر" خوانند: یکی به معرفت خداوند متعال تعلق دارد و یکی به معرفت خود و یکی به امکان خود. عقل اول، به منزله همان نفس عالم است که افلاطون در"کتاب طیماوس" بدان اشاره نموده است؛ زیرا هم عقل ابن سینا و هم نفس عالم افلاطون در عین اینکه مخلوق ذات خداوند هستند، منشا مخلوقات و مبدا حرکات می باشند و چون خداوند واحد است، موجود اول، یعنی عقل نیز واحد است. این صادر دارای کثرت بالعرضی است؛ زیرا ذاتا ممکن است و در قیاس با ذات باری واجب است. زیرا که ذات خود و ذات مبدع خود را درمی یابد. اما جهت کثرتی که در آن وجود دارد ناشی از ذات حق نیست، بلکه ناشی از جهت امکانی خود او است. و این موجود، چنانچه گفته شد دارای سه جهت بود که آن را سه پر خوانند: یکی به معرفت حق-تعالی- تعلق دارد و یکی به معرفت خود و یکی به امکان خود تعلق دارد. از آن جهت که به معرفت حق تعلق دارد که معرفت شریف تر است، عقل دوم را ایجاد نمود و به واسطه آن جهت که به امکان خود تعلق دارد که از رتبه وجودی پایین تری برخوردار است جسمی را آفرید و آن فلک است و بدان جهت که تعلق به معرفت خود داشت که آن واسطه است، جان آن فلک را آفرید که به آن نفس می گویند. عقل دوم نیز دارای همین سه جهت است. همین طور تا عقل دهم و فلک نهم ایجاد شدند و از عقل دهم، عقول و نفوس بشری افاضه شد. و از فلک نهم عناصر اربعه.
اشکالات بر عقل اول
...


کلمات دیگر: