مترادف بدره : صره، کیسه زر، همیان
بدره
مترادف بدره : صره، کیسه زر، همیان
فارسی به انگلیسی
bag of gold (money)
مترادف و متضاد
صره، کیسهزر، همیان
فرهنگ فارسی
مجموعهای از داراییهای مختلف که یک فرد یا بنگاه در تملک دارد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بدرة. [ ب َ رَ ] ( ع اِ ) پوست بزغاله. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پوست بره و بزغاله. ( غیاث اللغات ). پوست بزغاله ازشیربازکرده. ( مهذب الاسماء ). || همیان هزار یا ده هزار درهم یا همیان هفت هزار دینار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ده هزار درهم. ( از اقرب الموارد ) ( زمخشری ).ده هزار درم یا هفت هزار دینار. ( مهذب الاسماء ). ج ، بِدَر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).ج ، بُدور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || در صحاح گوید: خیک شیر از پوست بزغاله ازشیربازشده را بدرة گویند و خیک روغن را که از آن پوست سازند مِسْأد و خیک شیر را که از پوست بزغاله رسیده سازند وَطْب و خیک روغن را که از آن سازند نِحْی و خیک شیر را که پوست بزغاله شیرخواره باشد شَکْوة و خیک روغن را عُکّة نامند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || درختی که بار و میوه ندارد. ( از مؤیدالفضلا از آنندراج ). درخت بی بار. ( ناظم الاطباء ).
بدره. [ ب َ رَه ْ ] ( ص مرکب ) بدراه. ستوری که بد راه رود :
وین لاشه خر ضعیف بدره را
اندر دم رفته کاروان بندم.
کدامین بدره از ره برده بودت
کدامین دیو تلقین کرده بودت.
مفلس و بدره ز کجا تا کجا.
نگه داراز آموزگار بدش
که بدبخت و بد ره کند چون خودش.
بدره. [ ب َ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) ( از بدرة عربی ) خریطه ای از جامه و یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش اندک بیشتر باشد و آن را پر از پول و زر کنند. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). خریطه مربع از چرم و پلاس که طولش اندکی از عرض بیشتر باشد. و در آن زر و سیم کنند چنانکه گویند ده بدره زر. بدری. بدله. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). خریطه دینار و اشرفی. همیان هزار درم و یا ده هزار درم و یا هفت هزار درم و دینار. ( غیاث اللغات ). همیان ده هزار درم. ( یادداشت مؤلف ) :
وین لاشه خر ضعیف بدره را
اندر دم رفته کاروان بندم .
مسعودسعد.
|| بدعمل . بدکردار. گمراه . آنکه به کارهای ناشایست پردازد :
کدامین بدره از ره برده بودت
کدامین دیو تلقین کرده بودت .
نظامی .
صرف شد آن بدره هوا در هوا
مفلس و بدره ز کجا تا کجا.
نظامی .
- بدره کردن ؛ بدکردار و بدعمل و گمراه کردن :
نگه داراز آموزگار بدش
که بدبخت و بد ره کند چون خودش .
سعدی (بوستان ).
رجوع به بدراه شود.
بدرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوست بره و بزغاله . (غیاث اللغات ). پوست بزغاله ٔ ازشیربازکرده . (مهذب الاسماء). || همیان هزار یا ده هزار درهم یا همیان هفت هزار دینار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ده هزار درهم . (از اقرب الموارد) (زمخشری ).ده هزار درم یا هفت هزار دینار. (مهذب الاسماء). ج ، بِدَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).ج ، بُدور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || در صحاح گوید: خیک شیر از پوست بزغاله ٔ ازشیربازشده را بدرة گویند و خیک روغن را که از آن پوست سازند مِسْأد و خیک شیر را که از پوست بزغاله ٔ رسیده سازند وَطْب و خیک روغن را که از آن سازند نِحْی و خیک شیر را که پوست بزغاله ٔ شیرخواره باشد شَکْوة و خیک روغن را عُکّة نامند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || درختی که بار و میوه ندارد. (از مؤیدالفضلا از آنندراج ). درخت بی بار. (ناظم الاطباء).
بدرة. [ ب َ رَ ] (ع ص ) عین بدرة؛ چشم سبک نگر و یا چشم تمام بدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چشم سبقت کننده یا چشم تمام . (از شرح قاموس ). چشم به گوشت و تمام . (مهذب الاسماء).
چو گنج درمها پراکنده شد
ز دینار نو بدره آکنده شد.
فردوسی .
دگر هفته مر بزم را ساز کرد
سر بدره های درم باز کرد.
فردوسی .
سر بدره بگشود گنجور شاه
بدینار و گوهر بیاراست گاه .
فردوسی .
چو گنجور با شاه کردی شمار
بهر بدره بودی درم ده هزار.
فردوسی .
روز کوشش سر پیکانش بود دیده شکاف
روز بخشش کف او بدره بود زرافشان .
فرخی .
درآید پیش او بدره چو قارون
درآید پیش او سایل چو عایل .
منوچهری .
شود ار پیش او سایل چوبدره
رود از پیش او بدره چو سایل .
منوچهری .
بلی دو بدره ٔ دینار یافتم بتمام
حلال و پاک تر از شیردایگان به اطفال .
غضایری .
دو بدره زر بگرفتم بفتح نارآیین
بفتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال .
غضایری .
منجوق و علامات و بدره های سیم و تختهای جامه در میان باغ بداشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 156). خلعتی سخت بزرگ فاخر راست کرده بودند حاجب بزرگ را، از کوس و علامتهای فراخ و منجوق و غلامان و بدره های درم . (تاریخ بیهقی ص 156).
سوی خردمند بصد بدره زر
جاهل بی قیمت و بی حرمت است .
ناصرخسرو.
دو شریک ... بدره ٔ زری یافتند. (کلیله و دمنه ).
بدره ها دادی از نهان و کنون
جامه ها برملا فرستادی .
خاقانی .
به ده بیت صد بدره و برده یافت
ز یک فتح هندوستان عنصری .
خاقانی .
به نیم بیت مرا بدره ها دهند ملوک
تو کدخدای ملوکی ترا همین کار است .
خاقانی .
از در خاقان کجا پیل افکند محمود را
بدره بردن پیل بالا برنتابد بیش از این .
خاقانی .
سر بدره های کهن بسته شد
وزان بند روشن دلم خسته شد.
نظامی .
زآنچه فزون از غرض کار داشت
مبلغ یک بدره ٔ دینار داشت .
نظامی .
چنان بد رسم آن بدر منور
که بر هرزه بدادی بدره ای زر.
نظامی .
بهر کشور که چون خورشید راندی
زمین را بدره بدره زر فشاندی .
نظامی .
صرف شد آن بدره هوا در هوا
مفلس و بدره زکجا تا کجا.
نظامی .
اول چو بدره ٔ سیم از نور بدر بوده
وآخر ز شرم رویت خود را هلال کرده .
عطار.
- بدره ٔ اعتبار و غرور و حیله ؛ کنایه از آن است که بازرگانان تنک مایه پشیزه ٔ سیاه در کیسه ها کنند و آن را در صندوق حفظ نمایندو گاهی به بهانه ای صندوق گشایند تا بنداران و مشتریان بنگرند و موجب اعتبار خود و غرور دیگران شود :
یکسر متاع دنیا چون بدره ٔ غرور است
از راه تا نیفتی زین بدره ٔ غرورش .
؟ (از انجمن آرا).
- بدره ده ؛ آنکه بدره دهد. بخشنده :
چو جام گیرد بدره ده است و بنده نواز
چوتیغ گیرد گردافکن است و خصم شکن .
سوزنی .
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
کیسه پول قدیمی
باشگاه ورزشی شهید مرادحاصلی
سالن ورزشی خلیج فارس
سالن ورزشی اختصاصی کشتی
سالن ورزشی اختصاصی بدنسازی
استخر سرپوشیده زمزم
این شهر در شرق استان ایلام در موقعیت جغرافیایی ۴۷ درجه طول شرقی و ۳۳ درجه عرض شمالی قرار گرفته است. بلندترین نقطهٔ این شهر در جنوب شهر و تپه ای به نام چکتایر است که در شمال ارتفاعات کبیر کوه قرار گرفته است.
از زمان افزایش ارتباطات مردم این ناحیه با شهرهای مانند خرمشهر و تهران و… تمایل به نحوه لباس و پوشش به سبک شهرهای فارس نشین افزایش یافته است، چنان که الان تعداد زیادی زنان و مردان لباسهایی مانند لباسهای مردم مناطق فارس نشین می پوشند. اما پیشتر لباس این منطقه کردی بوده. هرچند که هنوز برخی از قدیمی ها از لباس های کردی استفاده می کنند.
مردان شلوارهای کردی دست دوز می پوشیدند و به جای کمربند از نخ های پشمی استفاده می کردند. بالاتنه را با پیراهن یا در کردی (کراس) و لباس هایی که به آن ها قه وا (qava) می گفتند، می پوشاندند. (جالب است بدانید کلمه قوا از کلمهٔ که وا که نوعی بالاپوش در کردستان است می آید). بر سر کلاه نمدی می گذاشتند و بر روی آن دستمال می بستند که به آن له چک (lacek) می گویند. از کفش های محلی دست دوز به عنوان کڵاش (kelas) برای پاپوش استفاده می کردند. از کمبربندهای محلی که آن را دور کمر می پیچیدند نیز می توان به پژتێن اشاره کرد.
این روستا در دهستان جوزار قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
بخش بدره، در مشرق استان ایلام و مشتمل بر دو دهستان هندمینی و دوستان است.
← موقعیت جغرافیایی
شهربدره (جمعیت براساس سرشماری ۱۳۷۰ ش، ۶۹۸، ۳ تن)، در حدود هفتاد کیلومتری مغرب دره شهر واقع است.نام سابق آن ابهر و آبهر هم ضبط شده است.
گویش مازنی
سطل
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
دره ایست در کوهستان خاتون در شهرستان بوانات فارس که در بیشتر فصول اب بسیار زلال وخنکی از چشمه های موجود در آنجا بیرون میاید.
مردم بوانات وشهرستان های اطراف در بهار وتابستان برای تفریح وتفرج به این دره زیبا می آیند.
🔹به استناد از منابع، آثار و نشانه های معتبر تاریخی و اظهارات مورخان و نویسندگان بزرگی همچون هنری فیلد، رابینیو و ولادیمیر مینورسکی خاور شناس برجسته روسی، خاندان خورشیدی از قبایل اصیل ایرانی، کُردان آسیای صغیر، منطقه ( قامشلو، دیرک ) که در جنگ چالدران از سرزمین ایران جدا و به تصرف امپراطوری عثمانی در آمد و اکنون جزء مناطق کردنشین کشور سوریه است بودند.
🔹توضیح؛ در دوران شاه طهماسب صفوی و شکست در جنگ چالدران مناطق مهمی از خاک ایران به تصرف امپراطوری عثمانی در آمد. سپس بعد از جنگ جهانی اول امپراطوری عثمانی نیز فرو پاشید و در سال 1923 میلادی با کمک انگلیس کشورهای ترکیه. سوریه و عراق از آن سربرآورده و مناطق مذکور ضمیمه خاک این کشورها گردید.
🔹رابینیو ( ص ۲۳ ) خاندان خورشیدی از تبار ( دیرک ) همواره از حمایت همه جانبه دریکوندها برخوردار بودند. این خاندان که افراد جنگجو و به جنگرو ( jangro ) معروف بودند در منطقه طرهان ساکن و این منطقه نیز به جنگرویی ( دیارجنگجویان ) معروف شد.
شاه شجاع خورشید سرسلسله این خاندان در سال۵۷۰ ه - ق با یکپارچه کردن تمام طوایف منطقه توانست حکومت مستقلی جدا از حکومت اعراب و سلجوقیان در لرستان ( پیشکوه و پشتکوه ) تشکیل دهد. این خاندان که تا سال ۱۰۰۶ ( ه ق ) حکومت این ناحیه مهم را در دست داشتند برای مردم منطقه حاکمانی شایسته و برای غرب کشور پاسدارانی شجاع و از جان گذشته بودند.
عاقبت پس از قرنها حکومت شرافتمندانه در سال ۱۰۰۶ ( ه ق ) شاهوردی خان آخرین حاکم از این خاندان بدلیل تمرد و عصیان و اعلام استقلال از حکومت صفوی توسطه شاه عباس اول کشته شد و سلسله خاندان خورشیدی منقرض گردید.
●قبایل متعدد پهله در نواحی کوهستانی ترکیه، سوریه و ایران سکونت دارند ( شوبرل ص ۲۰ )
●فیلی ها از عناصر لک و از شعب فرعی لُرها هستند ( کرزن، جلد دوم، ص ۲۶۹ - ۲۷۰ )
۱ - سلسله والیان لرستان/دکتر روح الله بهرامی صفحات ۶۱ تا ۶۳
۲ - الحوادث الجامعه�ص ۱۵۵ ( ترجمه فارسی بخش دوم ص ۱۲۱ )
۳ - تاریخ سرزمین ایلام / تالیف ناصر راد .
۴ - مردم شناسی ایران / هنری فیلد / ترجمه عبدالله فریار .
#دیرک_بالاگری_وه #دریکوند_علیشروان #خرم_آباد #پلدختر #ایلام #کرمانشاه #دهلران #سیمره #دره_شهر #اندیمشک #کوهدشت #معمولان #رومشکان
#دیرک_بالا_گری_وه
منبع اکثریت ساکنان بخش بدره تحت عنوان ایلات بدره ایی علی شروان دوسان به زبان معروف به کردی بدره ایی تکلم میکنند طوایف هندمینی به گویش کردی آمیخته با لری تکلم میکنند مناطق هرانمر و زرانگوش نیز به گویش مردم هندمینی با اندکی تفاوت تکلم میکنند ( 1 جغرافیای استان ایلام 2 تارخ ایلام وتمدن دیرینه آن اثر ایرج افشار سیستانی ) نوشته فرزان
↑ *جغرافیای استان ایلام، مرکز آمار ایران سال ۱۳۸۵
اطلس گیتاشناسی استان های ایران، تهران: مؤسسهٔ جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی، ۱۳۸۳ خ.
این یک نوشتار خُرد پیرامون یک مکان جغرافیایی است. با گسترش آن به ویکی پدیا کمک کنید.
[نهفتن]
ن • ب • و
استان ایلام
مرکز
ایلام
شهرستان ها
آبدانان ایلام ایوان دره شهر دهلران شیروان و چرداول ملکشاهی مهران
شهرها
آبدانان آسمان آباد ارکواز ایلام ایوان بدره پهله توحید چوار دره شهر دلگشا دهلران زرنه سرابله سراب باغ صالح آباد لومار مورموری موسیان مهران میمه
جای های دیدنی
آتشکده سیاهگل میشخاص آرامگاه سید صلاح الدین محمد پشت قلعه آبدانان تنگ بهرام چوبین سنگ نوشته تخت خان سنگ نوشته گل کل ملکشاهی شهر باستانی سیروان غار طلسم خان قلعه قیران قلعه والی کاخ فلاحتی کوه قلاقیران موزه تاریخ طبیعی ایلام
رده: شهرهای استان ایلام
قس انگلیسی
Badreh ( Persian: بدره; also Romanized as Bedre and Badra ) [1] is a city in and the capital of Badreh District, in Darreh Shahr County, Ilam Province, Iran. At the 2006 census, its population was 3, 775, in 868 families. [2]
[edit]References
^ Badreh can be found at GEOnet Names Server, at this link, by opening the Advanced Search box, entering "429273" in the "Unique Feature Id" form, and clicking on "Search Database".
^ "Census of the Islamic Republic of Iran, 1385 ( 2006 ) " ( Excel ) . Islamic Republic of Iran. Archived from the original on 2010 - 11 - 16.
[hide] v t e
Ilam Province
Capital: Ilam
Counties and cities
Abdanan County
Abdanan Murmuri Sarabbagh
Darreh Shahr County
Darreh Shahr Badreh
Dehloran County
Dehloran Meymeh Musian Pahleh
Eyvan County
Eyvan Zarneh
Ilam County
Ilam Chavar
Malekshahi County
Arakvaz Delgosha
Mehran County
Mehran Salehabad
Shirvan and Chardaval County
Sarableh Asemanabad Lumar Towhid
Sights
Siyahgol fire Temple Imamzadeh Seyd Salaheddin Muhammad Posht Ghal'eh Chowar castle Shirin and Farhad Iwan, Mehran Tangeh Bahram chubin Takht - e khan relief Golki relief, Malekshahi Sirvan ancient city Telesmkhan cave Ghal'eh Ghiran castle Ghal'eh Vali castle Falahati Palace Mountain of Ghalaghiran Kabir Kuh Ilam museum of Natural History
This Ilam province location article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well - written
I am highly knowledgeable about this topic ( optional )
Submit ratings
Categories: Darreh Shahr CountyCities in IranCities in Ilam ProvinceIlam Province geography stubs
قس ایتالیائی
Badreh ( farsi بدره ) è una città della provincia di Darrehshahr, circoscrizione di Badreh, nella Regione di Ilam. Aveva, nel 2006, una popolazione di 3. 775 abitanti.
Note [modifica]
^ Stefan Helders. ( DE, EN, ES, FR ) World Gazetteer: Badreh - profile of geographical entity including name variants
[mostra] V · D · M Regione di Ilam
Categoria: Città dell'Iran
قس روسی
Бедре́ или Бадре́[1] ( перс. بدره ) — небольшой город на западе Ирана, в провинции Илам. Входит в состав шахрестана Даррешехр. На 2006 год население составляло 3 775 человек[2].
[править]География
Город находится на востоке Илама, в горной местности западного Загроса, на высоте 1 046 метров над уровнем моря[1]. Бедре расположен на расстоянии приблизительно 65 километров к юго - востоку от Илама, административного центра провинции и на расстоянии 465 километров к юго - западу от Тегерана, столицы страны.
[править]Примечания
↑ 1 2 Физико - географические данные ( англ. )
↑ World Gazetteer ( англ. )
Категории: Населённые пункты по алфавитуГорода Илама
قس ترکی استانبولی
Badre ( Farsça: بدره ) , İran'ın İlam Eyaleti'nde şehir.
İdari olarak eyaletin Darrehşehr Şehristanı'nın Badre Bahşı'nın yönetim merkezidir. 2006 yılı nü . . .