مترادف دمل : آبسه، آماس، باد، ورم
برابر پارسی : آبسه، آماسه، کورک
abscess, boil, wheal
boil, abscess, apostem, apostema, wheal, carbuncle
چاه زنخدان , گودي (بدن و زنخدان و گونه)
۱. آبسه
۲. آماس، باد، ورم
آماس، باد، ورم
دمل زدن، دمل گرفتن
to abscess
مولوی .
مولوی .
دمل . [ دَ ] (ع اِمص ) نرمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رفق . (ناظم الاطباء).
دمل . [ دَ ] (ع مص ) اصلاح کردن زمین و یا نیرو دادن آن به سرگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). بار به زمین دادن . کود دادن به زمین . (یادداشت مؤلف ). || اصلاح نمودن میان کسان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نیک کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). || به کردن دارو دمل را و فایده بخشیدن بدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نرمی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || به شدن و نیکو گردیدن جراحت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تأثیر (از آنندراج ).
۱گوسفند دنبه دار ۲دنبه ی گوسفند