کلمه جو
صفحه اصلی

جبیره

فارسی به انگلیسی

splint


فرهنگ فارسی

( اسم ) تخته های باریک و نوارهایی که شکسته بند بدانها محلی از بدن را که استخوانش شکسته می بندد تخته بند. جمع : جبائر( جبایر ) .
ابن زید بن جبیره . ابن المدینی او را مجهول دانسته است .از سلمه بن وقش روایت کند . و معلوم نیست از او استماع حدیث کرده یا نه زیرا نمیگوید : از او شنیدم .

فرهنگ معین

(جَ رَ یا رِ ) [ ع . جبیرة ] (اِ. ) تخته های باریک و نوارهایی که شکسته بند بدان ها محلی از بدن را که استخوانش شکسته می بندد، تخته بند. ج . جبائر (جبابر ).

لغت نامه دهخدا

جبیره . [ ج َ رَ / رِ] (اِ) چَبیره . مستعد شدن و جمع کردن مردم باشد بجهت شغلی و کاری و مهمی . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (برهان ). || گروه آماده بکار. خیل . سپاه .
- جبیره شدن ؛ گرد گشتن . جمع آمدن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
بفرمودشان تا جبیره شدند
هزبر ژیان را پذیره شدند .

فردوسی .


چو آگاهی آمد ز دانا بشاه
که با کام و با شادی آمد براه
ز شهر و ز لشکر جبیره شدند
بزرگان بی مر پذیره شدند.

فردوسی .


پذیره شدن را جبیره شدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.

فردوسی .


بهامون سراسر جبیره شدند
به پیکار جستن پذیره شدند.

(گرشاسب نامه ).



جبیره .[ ج َ رَ ] (ع اِ) دست ورنجن . (مهذب الاسماء). یاروق . (از تاج العروس ). یاره . (آنندراج ). دست بند. (ناظم الاطباء). جَبارَه . (از تاج العروس ). ج ، جَبائِر. (تاج العروس ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || چوبهایی که بدان استخوان شکسته را بندند. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چوبها که بر شکستگی بندند. (مهذب الاسماء). در عربی چوبهایی باشد که بر استخوان دست و پای شکسته بندند. (برهان ). استخوان بست .چوب شکسته بند. تله ٔ استخوان بند. آنچه بدو شکسته بندند. (یادداشت مؤلف ). چوبک بند. بانداژ . باندبندی . ج ، جَبائِر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). قطعه ٔ چوب یا مقوا و امثال آن که در شکسته بندی به منظور حفظ استخوان شکسته بکار میرود .
- جبیره کردن ؛ در اصطلاح فقهی ، هرگاه جائی از مواضع وضو یا غسل جراحت دیده یا زخمی شده باشد و رسیدن آب به آن موضع زیان آور باشد، باید آن موضع را زخم بندی کرد و از روی باند زخم بند وضو گرفت ، این عمل را جبیره کردن گویند.


جبیرة. [ ] (اِخ ) ابن زیدبن جبیرة. ابن المدینی او را مجهول دانسته است . از سلمةبن سلامةبن وقش روایت کند. و معلوم نیست از او استماع حدیث کرده یا نه زیرا نمیگوید از او شنیدم [ سمعت ] . (از لسان المیزان ).


( جبیرة ) جبیرة. [ ] ( اِخ ) ابن زیدبن جبیرة. ابن المدینی او را مجهول دانسته است. از سلمةبن سلامةبن وقش روایت کند. و معلوم نیست از او استماع حدیث کرده یا نه زیرا نمیگوید از او شنیدم [ سمعت ]. ( از لسان المیزان ).
جبیره.[ ج َ رَ ] ( ع اِ ) دست ورنجن. ( مهذب الاسماء ). یاروق. ( از تاج العروس ). یاره . ( آنندراج ). دست بند. ( ناظم الاطباء ). جَبارَه. ( از تاج العروس ). ج ، جَبائِر. ( تاج العروس ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || چوبهایی که بدان استخوان شکسته را بندند. ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چوبها که بر شکستگی بندند. ( مهذب الاسماء ). در عربی چوبهایی باشد که بر استخوان دست و پای شکسته بندند. ( برهان ). استخوان بست.چوب شکسته بند. تله استخوان بند. آنچه بدو شکسته بندند. ( یادداشت مؤلف ). چوبک بند. بانداژ . باندبندی. ج ، جَبائِر. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). قطعه چوب یا مقوا و امثال آن که در شکسته بندی به منظور حفظ استخوان شکسته بکار میرود .
- جبیره کردن ؛ در اصطلاح فقهی ، هرگاه جائی از مواضع وضو یا غسل جراحت دیده یا زخمی شده باشد و رسیدن آب به آن موضع زیان آور باشد، باید آن موضع را زخم بندی کرد و از روی باند زخم بند وضو گرفت ، این عمل را جبیره کردن گویند.

جبیره. [ ج َ رَ / رِ] ( اِ ) چَبیره. مستعد شدن و جمع کردن مردم باشد بجهت شغلی و کاری و مهمی. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ) ( برهان ). || گروه آماده بکار. خیل. سپاه.
- جبیره شدن ؛ گرد گشتن. جمع آمدن. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
بفرمودشان تا جبیره شدند
هزبر ژیان را پذیره شدند .
فردوسی.
چو آگاهی آمد ز دانا بشاه
که با کام و با شادی آمد براه
ز شهر و ز لشکر جبیره شدند
بزرگان بی مر پذیره شدند.
فردوسی.
پذیره شدن را جبیره شدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.
فردوسی.
بهامون سراسر جبیره شدند
به پیکار جستن پذیره شدند.
( گرشاسب نامه ).

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) نوعی وضو یا غسل که در آن هرگاه عضوی از بدن زخمی شده و روی آن را بسته باشند و باز کردن آن هنگام وضو یا غسل زیان و صدمه داشته باشد می توان به همان حالت که هست وضو گرفت یا غسل کرد، به طوری که آب به آن نرسد.
۲. (پزشکی ) [قدیمی] تخته های نازک و نوارهایی که شکسته بند روی عضوی که استخوانش شکسته باشد می بندد، آتل.
=چپیره

۱. (فقه) نوعی وضو یا غسل که در آن هرگاه عضوی از بدن زخمی شده و روی آن را بسته باشند و باز کردن آن هنگام وضو یا غسل زیان و صدمه داشته باشد می‌توان به همان حالت که هست وضو گرفت یا غسل کرد، به‌طوری‌که آب به آن نرسد.
۲. (پزشکی) [قدیمی] تخته‌های نازک و نوارهایی که شکسته‌بند روی عضوی که استخوانش شکسته باشد می‌بندد؛ آتل.


چپیره#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به آن چه بدان استخوانِ شکسته، زخم و جراحت را می بندند و نیز دوایی که بر موضع جراحت و زخم می نهند جَبیره گفته می شود و از آن در باب طهارت و صلات سخن گفته اند.
جبیره (جمع آن: جبائر) در لغت به معنای دستبند و چوب های شکسته بندی و در اصطلاح فقه، هر چیزی است که بر روی محل زخم، شکستگی، سوختگی یا عضو دردمند باشد، مانند پارچه، چسب، نوار، پنبه، دارو، گچ یا چوب شکسته بندی.
جای گاه بحث جبیره در فقه
به سبب شیوع حوادث منجر به زخم، شکستگی و مانند این ها در اعضایی که مشمول احکام طهارت (وضو، غسل، تیمم) هستند، نحوه طهارتِ این اعضا همواره مورد پرسش بوده از این رو، بخشی از منابع فقهی به بیان شیوه طهارت با جبیره اختصاص یافته و رساله هایی در باره این موضوع نوشته شده است. در منابع فقهی، احکام جبیره معمولاً در باب وضو مطرح می شود.
وضوی جبیره ای
...


کلمات دیگر: