مترادف دلیجان : ارابه، درشکه، کالسکه
برابر پارسی : گاری، گردونه
stage-coach
coach, stagecoach, wagon
ارابه، درشکه، کالسکه
دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در نواحی اصفهان ، آنرا دلیکان نیز خوانند. (از معجم البلدان ). دلیجان از توابع جرباذقان (گلبادگان ) است و در اول شهر وسط بوده است ، طولش از جزایر خالدات «فه م » و عرض از خط استوا «لج یه »، و این زمان خراب است و بیست پاره دیه توابع دارد و در محصولات نزدیک به جرباذقان است . (از نزهة القلوب مستوفی ج 3 ص 51 و 68). قصبه ٔ مرکزی بخش دلیجان تابع شهرستان محلات . واقع در 36 هزارگزی خاور محلات سر راه شوسه ٔ تهران به اصفهان با 5000 تن سکنه . آب آن از 18 رشته ٔ بزرگ و کوچک قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و صیفی و میوه است . راه شوسه ٔ قم به اصفهان از وسط این آبادی عبور می کند و راه محلات به خمین از این آبادی منشعب می شود. بنای مسجد آن قدیم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بازکیا گوراب بخش مرکزی شهرستان لاهیجان با 160 تن سکنه . واقع در 12 هزارگزی غرب لاهیجان . آب آن از نهر کیاجو منشعب از سفیدرود، و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندرمن ، بخش ماسال شاندرمن ، شهرستان طوالش با 184 تن سکنه . واقع در 8 هزارگزی شمال ماسال و 20 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن . آب آن از رودخانه ٔ شاندرمن و چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
دلیجان . [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی کالسکه ٔ بزرگ که مسافر بردی . قسمی از گاری که با اسب برده میشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی وسیله ٔ نقلیه ٔ عمومی برای حمل مسافر. دلیجان از اوایل قرن هجدهم م . در اروپا متداول گردید. دلیجانهای اولیه معمولا با چهار یا شش اسب کشیده میشد و در مسافتهای معینی اسبها را عوض می کردند. دلیجانها بین دوازده تا هجده ساعت در روز در حرکت بودند، و روزانه تقریباً بین چهل تا شصت وپنج کیلومتر راه طی می کردند. دلیجانها بین هشت تا چهارده مسافر با وسایل سفر آنها را حمل می کردند و اغلب بسته های پستی نیز با این دلیجانها فرستاده می شد. در اوایل قرن نوزدهم میلادی دلیجان متداولترین وسیله ٔ حمل مسافر بود. (از دائرةالمعارف فارسی ).