کلمه جو
صفحه اصلی

دلیجان


مترادف دلیجان : ارابه، درشکه، کالسکه

برابر پارسی : گاری، گردونه

فارسی به انگلیسی

stage-coach


coach, stagecoach, wagon, stage-coach

coach, stagecoach, wagon


مترادف و متضاد

ارابه، درشکه، کالسکه


stagecoach (اسم)
کالسکه، دلیجان

فرهنگ فارسی

بخشی است از شهرستان محلات در استان مرکزی که مرکز آن در قصبه بزرگ دلیجان بر سر راه شوسه تهران باصفهان واقع است در ۳۶ کیلومتری مشرق محلات در جلگه معتدل و سکنه آن ۹۴۹۹ تن است . محصول غلات پنبه صیفی میوه شغل مردم کشاورزی کسب و کرباس بافی است .
کالسکه بزرگ برای حمل ونقل مسافر، اتوبوس
( اسم ) کالسکه بزرگ برای حمل و نقل مسافر در قدیم .

فرهنگ معین

(دِ ) [ فر. ] (اِ. ) کالسکة بزرگ برای حمل و نقل مسافر در قدیم .

لغت نامه دهخدا

دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در نواحی اصفهان ، آنرا دلیکان نیز خوانند. (از معجم البلدان ). دلیجان از توابع جرباذقان (گلبادگان ) است و در اول شهر وسط بوده است ، طولش از جزایر خالدات «فه م » و عرض از خط استوا «لج یه »، و این زمان خراب است و بیست پاره دیه توابع دارد و در محصولات نزدیک به جرباذقان است . (از نزهة القلوب مستوفی ج 3 ص 51 و 68). قصبه ٔ مرکزی بخش دلیجان تابع شهرستان محلات . واقع در 36 هزارگزی خاور محلات سر راه شوسه ٔ تهران به اصفهان با 5000 تن سکنه . آب آن از 18 رشته ٔ بزرگ و کوچک قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و صیفی و میوه است . راه شوسه ٔ قم به اصفهان از وسط این آبادی عبور می کند و راه محلات به خمین از این آبادی منشعب می شود. بنای مسجد آن قدیم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بازکیا گوراب بخش مرکزی شهرستان لاهیجان با 160 تن سکنه . واقع در 12 هزارگزی غرب لاهیجان . آب آن از نهر کیاجو منشعب از سفیدرود، و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندرمن ، بخش ماسال شاندرمن ، شهرستان طوالش با 184 تن سکنه . واقع در 8 هزارگزی شمال ماسال و 20 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن . آب آن از رودخانه ٔ شاندرمن و چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


دلیجان. [ دِ ] ( فرانسوی ، اِ ) قسمی کالسکه بزرگ که مسافر بردی. قسمی از گاری که با اسب برده میشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). نوعی وسیله نقلیه عمومی برای حمل مسافر. دلیجان از اوایل قرن هجدهم م. در اروپا متداول گردید. دلیجانهای اولیه معمولا با چهار یا شش اسب کشیده میشد و در مسافتهای معینی اسبها را عوض می کردند. دلیجانها بین دوازده تا هجده ساعت در روز در حرکت بودند، و روزانه تقریباً بین چهل تا شصت وپنج کیلومتر راه طی می کردند. دلیجانها بین هشت تا چهارده مسافر با وسایل سفر آنها را حمل می کردند و اغلب بسته های پستی نیز با این دلیجانها فرستاده می شد. در اوایل قرن نوزدهم میلادی دلیجان متداولترین وسیله حمل مسافر بود. ( از دائرةالمعارف فارسی ).

دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) شهر کوچکی است در نواحی اصفهان ، آنرا دلیکان نیز خوانند. ( از معجم البلدان ). دلیجان از توابع جرباذقان ( گلبادگان ) است و در اول شهر وسط بوده است ، طولش از جزایر خالدات «فه م » و عرض از خط استوا «لج یه »، و این زمان خراب است و بیست پاره دیه توابع دارد و در محصولات نزدیک به جرباذقان است. ( از نزهة القلوب مستوفی ج 3 ص 51 و 68 ). قصبه مرکزی بخش دلیجان تابع شهرستان محلات. واقع در 36 هزارگزی خاور محلات سر راه شوسه تهران به اصفهان با 5000 تن سکنه. آب آن از 18 رشته بزرگ و کوچک قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و صیفی و میوه است. راه شوسه قم به اصفهان از وسط این آبادی عبور می کند و راه محلات به خمین از این آبادی منشعب می شود. بنای مسجد آن قدیم است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 48 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی جنوب شرقی سحابل با 220 تن سکنه ، آب آن از چشمه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شاندرمن ، بخش ماسال شاندرمن ، شهرستان طوالش با 184 تن سکنه. واقع در 8 هزارگزی شمال ماسال و 20 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن. آب آن از رودخانه شاندرمن و چشمه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بازکیا گوراب بخش مرکزی شهرستان لاهیجان با 160 تن سکنه. واقع در 12 هزارگزی غرب لاهیجان. آب آن از نهر کیاجو منشعب از سفیدرود، و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

دلیجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 48 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی جنوب شرقی سحابل با 220 تن سکنه ، آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


دلیجان . [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی کالسکه ٔ بزرگ که مسافر بردی . قسمی از گاری که با اسب برده میشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی وسیله ٔ نقلیه ٔ عمومی برای حمل مسافر. دلیجان از اوایل قرن هجدهم م . در اروپا متداول گردید. دلیجانهای اولیه معمولا با چهار یا شش اسب کشیده میشد و در مسافتهای معینی اسبها را عوض می کردند. دلیجانها بین دوازده تا هجده ساعت در روز در حرکت بودند، و روزانه تقریباً بین چهل تا شصت وپنج کیلومتر راه طی می کردند. دلیجانها بین هشت تا چهارده مسافر با وسایل سفر آنها را حمل می کردند و اغلب بسته های پستی نیز با این دلیجانها فرستاده می شد. در اوایل قرن نوزدهم میلادی دلیجان متداولترین وسیله ٔ حمل مسافر بود. (از دائرةالمعارف فارسی ).


فرهنگ عمید

کالسکۀ بزرگ سرپوشیده با چهار چرخ، برای حمل و نقل مسافر که پیش از پیدا شدن اتوبوس با آن مسافرت می کردند و به وسیلۀ دو اسب یا بیشتر کشیده می شد.

دانشنامه عمومی

دلیجان (به فرانسوی: Diligence) به معنی یک کالسکه بزرگ است که برای حمل مسافر از آن استفاده می شود. این وسیله نقلیه، از اوایل قرن هجدهم میلادی در اروپا متداول گردید. دلیجان های اولیه را چهار یا شش اسب می کشیدند که در فواصل معینی با اسب های تازه نفس جایگزین می شدند. در اوایل قرن نوزدهم میلادی، دلیجان ها متداول ترین وسیلهٔ حمل مسافر بودند و از آن ها برای حمل محموله های پستی نیز استفاده می شد.

دانشنامه آزاد فارسی

دِلیجان (Stagecoach)
صحنه ای از فیلم دِلیجان
فیلمی وسترن به کارگردانی جان فورد تولید ۱۹۳۹. این فیلم موجب احیای ژانر (گونه) وسترن شد و بسیاری از شخصیت های اسطوره ایی را به آن وارد کرد. جان وین نقش رینگو کید را بازی می کند؛ فردی یاغی که درپی انتقام قتل پدر و برادرش است. اهمیت این فیلم به سبب تنوع شخصیت ها (قمارباز، پزشک می خواره، زن روسپی، زن نجیب) و نیز چشم اندازهای درۀ مانیومنت در آریزونا است که مورد آخر جزء ویژگی های بارز فیلم های او شد.

پیشنهاد کاربران

کالسکه بزرگ برای حمل و نقل مسافر در زمان قدیم
Stage coach

همچنین یکی از شهرهای استان مرکزی


کلمات دیگر: