کلمه جو
صفحه اصلی

فوریت

فارسی به انگلیسی

exigency, dispatch, immediacy, immediateness, urgency

urgency


فارسی به عربی

آنیة , اضطرار

مترادف و متضاد

promptitude (اسم)
سرعت، چالاکی، فوریت، زرنگی، سریع العملی

urgency (اسم)
ضرورت، فوریت، نیاز شدید

immediacy (اسم)
اگاهی، فوریت، بی واسطگی، بی درنگی، بی فاصلگی، حضور ذهن، قرب جواز، مستقیم و بی واسطه بودن

فرهنگ فارسی

فوری بودن آن که چیزی بدون مهلت باشد

وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن نیاز به‌کمک دارد متـ . وضعیت فوریتی


فرهنگ معین

(فُ یَ ) [ ع . ] (اِمص . ) وضع یا حالتی که نیازمند اقدام سریع و فوری باشد. ، ~پزشکی رویدادی ناگهانی و نامنتظر که نیاز به اقدام فوری داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

فوریت. [ ف َ / فُو ری ی َ ] ( از ع ،مص جعلی ، اِمص ) فوری بودن. آنکه چیزی بدون مهلت باشد. || در اصطلاح پارلمانی آن است که دولت یا یکی از وزرا لایحه ای را پیشنهاد کند و بررسی و تصویب سریع آن را خواستار شود: به قید دو یا سه فوریت.

فرهنگستان زبان و ادب

{urgency} [حمل ونقل دریایی] وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن نیاز به کمک دارد متـ . وضعیت فوریتی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فوریت، انجام دادن عمل در اولین زمان ممکن است.
فوریت، مقابل تراخی به جا آوردن عمل در اولین فرصت ممکن و تأخیر نینداختن آن است.
کاربرد فقهی
از آن در اصول فقه و نیز فقه در بسیاری از بابها نظیر طهارت ، صلات ، زکات ، صوم ، حج ، تجارت ، ودیعه ، نکاح ، غصب و شفعه سخن گفته اند.
بعد اصولی
از جمله مباحث مطرح نزد اصولیان در بخش الفاظ، بحث صیغه امر است که آیا دلالت بر فوری انجام دادن مأموربه دارد یا نه.
بعد فقهی
...

پیشنهاد کاربران

ضربتی


کلمات دیگر: