[ویکی فقه] تشبیه و تنزیه، دو اصطلاح در حدیث و کلام و عرفان اسلامی است.
تشبیه در لغت به معنای مانند کردن چیزی به چیزی و تنزیه به معنای دور کردن چیزی از چیزی است.
در اصطلاح، همانند کردن خداوند در ذات یا صفات به مخلوقات و اِسناد صفات خلق به خالق را تشبیه، و اعتقاد به تعالی خداوند از مخلوقات و سلب صفات خلق از خالق را تنزیه می گویند.
تشبیه در موارد معدودتری به معنای اسناد صفات خالق به مخلوق و همانند دانستن ذات خدا با ذاتی غیر از او به کار رفته است.
قائلان به تشبیه را مشبهه و قائلان به تنزیه را منزهه گفته اند.
این کلمات بار معنایی یکسانی ندارند و ترکیب عطفی آن دو، نسبت به اصل هر دو اصطلاح، متأخر است.
این ترکیب بیش تر در عرفان اسلامی رواج یافته و شاید بتوان گفت با نوشته های ابن عربی تثبیت شده است.
وی تشبیه را در مقابل تنزیه به کار برده و به این کلمات ابعاد معنایی متفاوتی بخشیده است.
پیش از آن، تشبیه بیش تر در مقابل تعطیل، و مشبهه در برابر معطله به کار می رفته است.
تشبیه، همچنانکه تعطیل، بار معنایی منفی داشته و اعتقاد به هریک از آن ها بدعت محسوب می شده است؛ چنانکه تشبیه،
شرک را تداعی می کرده است و تعطیل،
کفر را. از سوی دیگر تشبیه در کنار تجسیم به کار می رفته و با آن قرابت معنایی داشته است، هرچند تشبیه اعم از تجسیم است.
همچنین مشبهه را گاهی به معنای کسانی که صفات خداوند را به بشر نسبت می دهند، در مقابل مجسمه که صفت جسمانیت مخلوقات را به خداوند نسبت می دهند، به کار برده اند.
در کتابهای ملل و نحل چنین عقایدی را به کسانی نسبت داده اند، اما از خود این اشخاص، متنی که در آن به این عقاید تصریح شده باشد، باقی نمانده است.
تشبیه و تنزیه در قرآن و احادیث
اگرچه این اصطلاحات قرآنی نیست، مباحث مربوط به آنها، بیش از هر چیز ریشه در خود قرآن و در مرتبه بعد ریشه در احادیث دارد.
در قرآن آیات فراوانی هست که هرگونه شباهت خداوند با دیگر اشیا را نفی می کند.
از جمله «لیس کمثله شی ءٌ»، «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد»، «ولم یتخذ ولداً و لم یکن له شریک فی الملک»، «و قالوُا اتخذالرحمن وَلَداً، لَقَدْ جئتم شیئاً اِدّاً» «لاتُدْرِکُهُ الاَبصار و هو یُدْرکُ الْاَبصار».
از سوی دیگر در قرآن آیاتی وجود دارد که ظاهراً امری جسمانی یا وصفی از اوصاف مخلوقات را به خداوند نسبت داده است، نظیر «یداللّه فوق ایدیهم» «الرحمن علی العرشِ اسْتَوَی»، «والسَّمواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ».
همچنین احادیث و روایاتی نقل شده است که چنین تصوری را دامن می زند، از قبیل «حتی یضع الجبار قدمه فی النار» و «قلب المرجوع کنید بهمن بین اِصْبَعینِ من اصابع الرحمن».
وجود عبارات مذکور و تقابل ظاهری آن ها با یکدیگر، این پرسش را ایجاد کرده که در این میان کدامیک را باید مبنا قرار داد و کدامیک را بر مبنای دیگری تفسیر کرد؟ آیا باید آیات و
روایات ظاهراً متعارض را همین گونه پذیرفت یا آن ها را تأویل کرد؟ تأمل درباره این پرسشها که به موضوعات مختلفی ــ از جمله، صفات خدا، تأویل و تفسیر در الاهیات و استعاره و مجاز در ادبیات ــ مربوط می شده، بخشی از عظیمترین مباحث نظری اسلامی را به وجود آورده که مفسران از دوره طرح این مسئله به بعد در مواضع مختلف، از پرداختن به آن ناگزیر بوده اند و هریک بنا به مشرب کلامی و اعتقادی خود به نحوی به تبیین و توضیح آن پرداخته اند.
این بحث در دوره ای چنان اهمیت داشته که ابن خلدون آن را نقطه آغاز تاریخ کلام دانسته است.
پیشینه میل به تشبیه
میل به تشبیه ــ که گاه از آن به «تمثیل» تعبیر شده است ــ یکی از فراگیرترین و کهنترین تمایلات بشری است. صورت مادّی و انسانی دادن به خدا، در طول تاریخ، همواره وجود داشته و در نقاط گوناگون جهان سابقه ای دیرینه دارد ازینروست که گروهی آیات موهم تشبیه را در قرآن کریم مبنا قرار داده و به آیات نفی تشبیه چندان توجهی ننموده اند.
در تاریخ اسلام تقریباً از قرن دوم هجری چنین گرایشی وجود داشته و گروهی بر اساس آیات و روایاتِ پیشگفته، برای خداوند، صورت انسانی قائل شده اند.
غالب کتب ملل و نحل،
هشام بن حکم و هشام بن سالم را به تشبیه منسوب کرده و برخی هشام بن حکم را نخستین کسی دانسته اند که عقیده به تشبیه را اظهار داشته است.
در هر حال، عقایدی را به ایشان نسبت داده اند، از جمله گفته اند که هشام بن حکم خدا را جسم محدود عریض عمیق طویل می دانسته که طولش مثل عرضش و عرضش مثل عمقش است و به همین ترتیب.
از ابن راوندی نقل شده که هشام خداوند را از جهتی شبیه اجسام مخلوق می دانسته است با این توضیح که اگر چنین شباهتی میانشان وجود نداشته باشد، مخلوقات بر خداوند دلالت نمی کنند.
همچنین گفته اند که او می گفته خداوند جسم است، اما نه مانند اجسام دیگر.
از جمله اقوالی که به هشام بن سالم نسبت داده اند این است که خدا را دارای صورت انسانی و اعضا و جوارح می دانسته و حواس پنج گانه ای نظیر حواس انسان، به خدا
نسبت می داده ولی خدا را دارای گوشت و خون نمی دانسته است.
باتوجه به این که هشام بن حکم و هشام بن سالم از اصحاب برجسته امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بوده اند، اغلب بزرگان شیعه اهل تشبیه بودن آنان را، بر فرض درستی این نسبت، مربوط به دوره ای از حیاتشان دانسته اند. برخی نیز به کلی منکر اهل تشبیه بودن آنان شده اند.
آراء پیرامون تشبیه
...
wikifeqh:
ذکر و صفت و نعتی که خداوند خود آن را آشکار ساخته است. از طرف دیگر، سخن ابوالحسین نوری، در مبحث معرفت نیز ناظر به همین مطلب است. او ضمن انکارِ معرفتِ عقلی، بر معرفتِ تنزیهی تأکید می کند؛ و ابوبکر زاهرآبادی نیز معرفت حقیقی را تعظیم قلبی خداوند که مانع تعطیل و تشبیه است، می داند.
سراج طوسی، عبدالله، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
چنان که پیش از این اشاره شد، تنزیه و تشبیه در نظام فکری ـ عرفانی ابن عربی و پیروانِ مکتب او دارای اهمیت بسیاری است. آنان نه اهل تشبیه محض اند و نه اهل تنزیه محض؛ و یا به تعبیری دیگر، هم تشبیهی اند و هم تنزیهی؛ زیرا آنان نه تنزیه را کاملاً نفی کرده اند و نه تشبیه را، بلکه کوشیده اند که این دو را با هم جمع کنند. البته، تقریباً هم زمان با ابن عربی، روزبهان بقلی نیز به نوعی به این مطلب اشاره می کند و با آن که می گوید: «در عزّت توحید رنگ تشبیه نیست»، اما معتقد است که «عاشقان را از این در قرب گریز نیست»
احمد جام، ابونصر، منتخب سراج السائرین، ج۱، ص۹۵، به کوشش علی فاضل، مشهد، ۱۳۶۸ش.
...
wikifeqh:
علم کلام و عرفان است. این اصطلاح در فلسفه جایگاه مستقلی ندارد اما از دو جهت مورد توجه قرار گرفته است. یکی از جهت بکار بردن ادله عقلی برای اثبات تشبیه و دیگری تلاش فیلسوفان برای تنزیه واجب الوجود است.
هر چند بحث تشبیه و تنزیه، بحثی کلامی و عرفانی بوده و لذا مستقلاً در فلسفه جایی نداشته است، اهل فلسفه نیز از دو جهت به این بحث پرداخته اند.
← ادله عقلی تشبیه
در میان فلاسفه اسلامی، صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) که در فلسفه اش، آمیزه ای از آرای عرفانی و کلامی نیز هست، بیش از دیگران به این موضوع توجه کرده است.وی در مواضع گوناگون، به آرای مختلف مجسمه و مشبهه از یک سو و معطله از سوی دیگر توجه کرده و ضمن رد آنها، عدم افراط در تشبیه و تنزیه را توصیه نموده است.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر اول، ج ۲، ص ۳۴۲۳۴۴، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم.
(۱) ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.(۲) توحیدی، ابوحیان، المقابسات، چاپ محمد توفیق حسین، بغداد ۱۹۷۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۶ ش.(۳) امام الحرمین، عبدالملک بن عبداللّه، الشامل فی اصول الدین، ج ۱، کتاب ۱، چاپ هلموت کلوبفر، قاهره ۱۹۸۹.(۳) شبستری، محمود بن عبدالکریم، مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۷۱ ش.(۴) فلوطین، دوره آثار فلوطین، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۶۶ ش.(۵) شهرستانی، عبدالکریم، نهایة الاقدام فی علم الکلام، به کوشش آلفرد گیوم، لندن، ۱۹۳۴م.(۶) صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم.
wikifeqh:
اهل بیت (علیهم السلام) از الگوی تنزیهی پیروی کرده اند و هر آنچه را نشانی از یکسانی ذات خدا با مخلوقات تداعی کند، نفی نموده اند.
تشبیه در لغت به معنای مانند کردن چیزی به چیز دیگر، و تنزیه دور ساختن و مبرا دانستن است.
تهانوی، محمدعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۳۴، مکتبة لبنان ناشرون.
در ساحت وجود شناختی، مؤمنان در پی یافتن آن بودند که صفاتی هم چون دانا و توانا که در قرآن برای خداوند آمده، آیا مستلزم وجود هستی هایی چون دانش و توانایی در کنار ذات خداوند است، یا خیر؟ و در جنبۀ معناشناختی نیز این پرسش مطرح بود که الفاظ و عباراتی از قرآن که معنایی انسان وار برای خداوند ارائه می کنند، چگونه باید تلقی گردند؟ از این رهگذر، گروه هایی از مسلمانان بر مبنای نوع تلقی خود از این صفات تمایز یافتند، گروه هایـی که از معنای عرفـی صفـات و در نتیجـه از انسـان ـ شکلی گری فاصله می گرفتند و گروه هایی که این فاصله را می کاستند. از آن جا که اظهار نظرهای فرقه شناختی درون جهان اسلام در طول تاریخ عاری از موضعی دربارۀ صفات باری نبوده، نام گذاری های صورت گرفته دربارۀ این گروه ها و گرایش ها هم نام گذاری های بی طرفانه نبوده است.
Wolfson، H A، The Philosophy of the Kalam، London etc، ۱۹۷۶، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۸.
اگرچه این اصطلاحات قرآنی نیست، مباحث مربوط به آنها، بیش از هر چیز ریشه در خود قرآن و در مرتبه بعد ریشه در احادیث دارد. در قرآن آیات فراوانی هست که هرگونه شباهت خداوند با دیگر اشیا را نفی می کند.از جمله «لیس کمثله شی ءٌ»،
سوره شوری:آیه ۱۱.
...
wikifeqh:
کلام اسلامی درباره صفات خدا. تشبیه در اصطلاح علم کلام، همانند کردن خداوند در ذات یا صفات به مخلوقات و اِسناد صفات مخلوق به خالق است و تنزیه عبارت از اعتقاد به منزه بودن خداوند از مخلوقات و سلب صفات مخلوقات از خالق است. بر طبق دیدگاه «تشبیه» تفاوتی اساسی بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات نیست و آن دسته از صفاتی که هم بر خدا و هم بر مخلوقات او مانند انسان اطلاق می گردند، معنای واحد و مشترکی دارند که در هر دو یکسان است. در دیدگاه «تنزیه» یا «اثبات بدون تشبیه» تحلیلی از معنای صفات الهی ارائه می شود که از یک سو تنزّه و تعالی خداوند از نقایص و محدودیتهای مخلوقات خود را پاس دارد و از سوی دیگر اوصاف او را شناخت پذیر معرفی کند.
در مقابل این دو دیدگاه، نظر
تعطیل صفات قرار دارد که معتقد است عقل انسان راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد.
بیشتر قریب به اتفاق علمای شیعه در بحث صفات الهی، بر مبنای روایات اهل بیت از الگوی تنزیهی پیروی کرده اند و هر آنچه را نشانی از یکسانی ذات خدا با مخلوقات تداعی کند، نفی نموده اند. معتزله، از گروه های کلامی اهل سنت، در این مبحث بسیار به شیعه نزدیکند.
در روایات امامان شیعه(ع) نقدهای تندی به تشبیه گرایان وجود دارد.