کلمه جو
صفحه اصلی

تداخل

فارسی به انگلیسی

cross talk, eating between meals, eating piecemeal, interference

eating between meals, eating piecemeal, interference


cross talk


فرهنگ فارسی

در آمدن، درهم داخل شدن، دریکدیگرداخل شدن
۱- ( مصدر ) در هم شدن در یکدیگر داخل شدن : (( تداخل اجسام محال است . ) ) ۲- در هم خوردن هنوز غذای قبلی هضم نشده غذایی جدید خوردن . ۳- ( اسم ) در هم شدگی . ۴- در هم خوری . جمع : تداخلات .

فرهنگ معین

(تَ خُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - درهم شدن . ۲ - درهم خوردن .

لغت نامه دهخدا

تداخل. [ ت َ خ ُ ] ( ع مص ) بهم درشدن. ( زوزنی ). بهم درشدن در یکدیگر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). درآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). داخل شدن و مخلوط شدن باچیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تداخله منه ُ شی ٔ؛ دخله ُ و خامره. ( اقرب الموارد ). داخل شدن چیزی در چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). عبارت از دخول چیزی است در دیگری بدون آنکه بر حجم و مقدار آن بیفزاید. ( تعریفات جرجانی ). در عرف حکما عبارت از نفوذ و دخول اشیاء و اجزاء در یکدیگر می باشد بنحوی که در وضع و حجم متحد گردند و بعبارت دیگر داخل شدن چیزی دیگر بدون آنکه به مدخول فیه از لحاظ حجم و مقدار چیزی افزوده شود و بدیهی است که تداخل به این معنی درجوهر محال است ، زیرا لازمه امکان و وقوع این نوع تداخل این است که تمام جهان جسمانی در یک جزء جای گیردو به حجم و مقدار آن افزوده نشود و چنین امری محال است. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ص 78 ) :
حزمت دو جهان را به یکی دانه دهد جای
با آنکه در اجسام روا نیست تداخل.
قاآنی.
|| ( اصطلاح منطق ) تداخل اتفاق دو قضیه بود در موضوع و محمول و دیگر لواحق و عوارض... و در کیفیت بااختلاف در کمیت ، یعنی یکی کلی بود و دیگر جزوی و لامحاله جزوی در کلی لازم آید، ولیکن این دخول و لزوم منعکس نشود. ( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 97 ). || ( اصطلاح ریاضی ) تداخل دو عدد آنست که عدد بیشتر، عدد کمتر را عاد شود، مانند 3 و 9. ( تعریفات جرجانی ). || تشابه و التباس امور. ( اقرب الموارد ). || به اصطلاح اطبا، در غذای منهضم ، غیرمنهضم را آمیختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. در هم داخل شدن، در یکدیگر داخل شدن.
۲. (پزشکی ) [قدیمی] خوردن غذا بر روی غذای هضم نشده.

دانشنامه عمومی

(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) پژولش (پَژولِش). "تداخل کردن" به پارسی می شود "پَژولیدَن". "تداخل نور" به پارسی می شود "شیدپَژولی، شیدپَژولِش".


تداخل در معانی زیر کاربرد دارد:
تداخل (مخابرات)
تداخل امواج
برهم نهی
تداخل آماری
نظریه تداخل

تداخل (فیلم). «تداخل» (انگلیسی: Interference (film)) یک فیلم به کارگردانی فیلم صامت و فیلم ناطق است که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ویلیام پاول، اولین برنت، دوریس کنیون، و تام ریکتس اشاره کرد.
۵ نوامبر ۱۹۲۸ (۱۹۲۸-11-۰۵)

تداخل (مخابرات). در مخابرات، به سیگنالی که هم زمان و در باندِ فرکانسیِ سیگنالِ اصلی (درحال عبور از فرستنده به گیرنده) منتشر شده و باعث مزاحمت و وقفه در مخابرات شود، تداخل (یا سیگنال تداخلی) گفته می شود.
تداخل الکترومغناطیسی (Electromagnetic interference, EMI)
تداخل هم کانال (Co-channel interference)
تداخل کانال مجاور (Adjacent channel interference)
تداخل میان سمبول ها (Intersymbol interference)
تداخل میان حامل ها (Inter-carrier interference)
تداخل مُود مشترک (Common mode interference)
تداخل هدایت شده (Conducted interference)
تداخل، سیگنال دریافت شده در گیرنده را تغییر داده، و می تواند گیرنده را در دریافت سیگنال اصلی و استخراج اطلاعات آن با مشکل جدی روبرو کند. در واقع، سیگنال تداخلی با سیگنال اصلی جمع شده و وارد گیرنده مخابراتی می شود.
تداخل می تواند عمدی (پارازیت) یا غیرعمدی (سیگنال فرستنده های دیگر) باشد.
تداخل را نباید با نویز، یکی دانست. منشأ، اثر، و ویژگی های این دو لزوماً یکی نبوده، و در حالت کلی، هر دو می توانند مستقل از هم حاضر باشند. همان طور که نسبت سیگنال به نویز تعریف می شود، «نسبت سیگنال به تداخل» هم قابل تعریف است، به طوری که می توان در حالت کلی، «نسبت سیگنال به تداخل و نویز» را تعریف کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

تداخل (فیزیک). تَداخُل (فیزیک)(interference)
در فیزیک، پدیده ای مرتبط با دو یا چند حرکت موجی، حاصل از برهم کنش و ترکیب آن ها و تولید موج برایندی با دامنۀ بزرگ تر یا کوچک تر. بسته به آن که موج های ترکیب شونده هم فاز و یا در فاز متقابل نسبت به یکدیگر باشند، دامنۀ موج برآیند بزرگ تر یا کوچک تر خواهد بود. تداخل نور سفید، با طول موج های بسیار متنوع، منجر به تولید طیفی از فریزهای رنگی می شود. مثلاً رنگ های رنگین کمانیِ لایه های روغن روی سطح آب یا حبا ب های صابونی که به صورت حلقه های نیوتون درمی آیند، نمونه ای از تداخل نور سفید است. تداخل موج های صوتی با بسامدهای نزدیک به هم، منجر به پدیده ای به نام زَنش می شود. موسیقی دانان اغلب سازهایشان را براساس پدیدۀ زنش کوک می کنند. تداخل نور تکفام، با طول موج منفرد، منجر به تولید الگویی از نوارهای تاریک و روشن می شود. تمام نگاری بر همین اساس است. تداخل سنجی امواج رادیویی نیز امکان پذیر است و از فنون مهم اخترشناسی نوین به شمار می رود.

تداخل (منطق و فلسفه). تَداخُل (منطق و فلسفه)
(در لغت به معنی در یکدیگر داخل شدن و درهم شدن و یکی شدن) اصطلاحی در منطق و فلسفه. ۱. در منطق: چون دو قضیه در موضوع، محمول و لواحقِ آن دو، و نیز در کیفیت (ایجاب و سلب)، متحد و تنها در کمیّت (کلیّت و جزئیت) مختلف باشند، آن دو را متداخل (متداخلان، متداخلتان) می نامند و این بدان سبب است که جزئی داخل در کلی است؛ چنان که در دو قضیۀ «هر انسانی حیوان است» (کلی) و «بعضی انسان ها حیوان هستند» (جزئی)، قضیۀ دوم داخل در قضیۀ اول است؛ ۲. در فلسفه: در فلسفۀ طبیعی کاربرد دارد و آن چنان است که چیزی در چیزی یا جسمی در جسمی دیگر داخل شود، بی آن که به حجم و اندازۀ آن بیفزاید. مُحال بودن تداخل: تداخل اجسام، یا تداخل جواهر امری است آشکارا مُحال؛ زیرا اگر تداخل، امر ممکن باشد، امکان آن نیز هست که سراسر جهان مادی در یک جزء جای گیرد و در عین حال به حجم و اندازۀ آن جزء هم افزوده نگردد. تداخل اعراض برخلاف تداخل جواهر امری است ممکن. از تداخل گاه به «مداخله» نیز تعبیر می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{interference} [زبان شناسی] تأثیر منفی دانش یک زبان در یادگیری و به کار بردن زبان دیگر
{interference , optical interference, interference of light} [فیزیک- اپتیک] برهم نهشت اثر دو یا چند موج

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] داخل شدن چیزی در چیزی دیگر، بدون افزایش حجم و مقدار آن و همچنین فانی شدن عدد بزرگ تر توسط عدد کوچک تر را تداخل می گویند.
تداخل به معنای دوم، اصطلاحی ریاضی بوده و مراد از آن، این است که اگر عدد کوچک تر را دو یا چند بار از عدد بزرگ تر کم کنیم، عدد بزرگ تر به صفر می رسد، مانند عدد «۳» و «۹». از این دو عدد به متداخلین تعبیر می شود و از آن در باب ارث به مناسبتِ بحث از تقسیم سهام، یاد شده است.

جدول کلمات

درامدن

پیشنهاد کاربران

interference

درهم رفتگی/ درهم فرورفتگی/ درهم تنیدگی/ تنیدگی/هم پوشانی/

به فارسی:
( در هم سپوزی )
از سپوختن، سپوزیدن. فرو رفتن ، خلیدن، در هم فرو رفتن

مائده یعنی میوه ی بهشتی

با سپاس از دیدگاههای زیبای پارسی دوستان گرانسنگ :
همان گونه که بیامرز دهخدا در واژه نامه خود آورده چم درهم شدن همان برابر درست واژه بالا است!
اکنون به واژه بریتانیایی Interference بپردازیم:
آریانپور:دخالت ، مداخله ، فضولى ، دست درازى، انگلک
اگر تنها واژه تازی تداخل را به کار ببریم درونمایه سخن را می رساند و به چم چیزی یا کاری در کار یا چیز دیگر بهره ای داشته یا بهره برداری را بخش کند. خوب تا کنون فروبستگی نمی ینیم. ولی اگر بخواهیم
به این نمونه ها بنگرید:1 - گیاهان هرز با تداخل در کارایی گیاهان دیگر . . . . . 2 - تداخل زیمایه ( آنزیم ) ها در یاخته به . . . . انجامیده است.
درهر دو نمونه اگر بنگاریم دست اندازی واژه ای آخال ( حشو ) نادرست است چون جاندار نیست. پس در اینجا باید به دنبال واژه ای دیگر گشت. ما دراینجا باز واژه ایاز زبان شیرین پارسی ساخته ایم: به دو واژه میان و تازش ( تاز )
معین: میان
[ په . ] ( اِ. ) 1 - وسط . 2 - کمر. 3 - درون ، داخل . 4 - بین
دهخدا: تازش
تازش . [ زِ ] ( اِمص ) قطره زدن . ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
◄ تاختن و تک و پوی کردن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . دویدن . ( غیاث اللغات ) . اسم مصدر تازیدن است . ( فرهنگ نظام ) . محمدمعین در حاشیه ٔ برهان آرد: پهلوی �تاچشن � از تاز ش ( اسم مصدر ) :
کُه اندام و مَه تازش و چرخ گرد
زمین کوب ودریابر و ره نورد.
اسدی ( از فرهنگ نظام ) .
اکنون با آمیختن این دو واژه واژگان میان تاز یا میان تازنده ( تداخلگر ) و میان تازی که همان تداخل است ساخته می شو که می تواندبه کار رود.
گرچه برای واژه تازی فضول هم می شود به کار بست.
چو ایران نباشد تن من مباد!


کلمات دیگر: