کلمه جو
صفحه اصلی

دستگرد

فرهنگ فارسی

۱ - بخشی است از شهرستان قم در استان مرکزی کوهستانی سردسیر. ۲ قصبه مرکز بخش خلجستان شهرستان قم ۲٠٠٠ سکنه .
دستجرد، قریه، زمین وملک زراعتی، بنایی کوشک
( اسم ) ۱ - قریه . ۲ - زمین هموار . ۳ - زمین و ملک زراعتی . ۴ - بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد دسکره .
ده کوچکی است از دهستان مهتاب بخش حومه شهرستان اصفهان .

فرهنگ معین

(دَ گِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - قریه . ۲ - زمین ناهموار. ۳ - زمین و ملک زراعتی . ۴ - بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. دستگره و دسکره و دستجرد نیز گویند.

لغت نامه دهخدا

دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِ) دسکره . دستجرد. قریه . || زمین هموار. || زمین و ملک زراعتی . || بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. و رجوع به دسکره شود.


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 80هزارگزی شمال باختری کرمان و سه هزارگزی باختر راه مالرو کرمان به شاهزاده محمد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 7هزارگزی جنوب قلعه رئیسی مرکز دهستان و 120هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان به آغاجاری . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلعه گنج بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 82هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و 10هزارگزی خاوری راه مالرو مارز به کهنوج . مزارع دستگرد پائین و زیارتگاه جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجه شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب افجه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مهتاب بخش حومه شهرستان اصفهان . واقع در 21هزارگزی شمال خاوری اصفهان و 5هزارگزی جاده ٔ یزد. آب آن از زاینده رود و چاه و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 6هزارگزی باختر راه مالروانگهران به مارز. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. واقع در 38هزارگزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . اهالی این ده از طایفه ٔ سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو شاه آباد به پزه ، با 228 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 60هزارگزی جنوب باختری اسفراین و کنار راه مالرو عمومی میان آباد به جاجرم . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری درمیان و سر راه شوسه ٔ بیرجند به دروح ، با 445 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 105هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و سر راه مالرومشیز به گوداحمر، با 219 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 43هزارگزی باختر بروجن و سر راه شهرکرد به بروجن با 1505 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است . دبستان و زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دستگرد. [ دَ گ ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 85هزارگزی باختر نیکشهر و کنار راه مالرو بنت برمشک ، با 200 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان . واقع در 19هزارگزی جنوب فلاورجان و 3هزارگزی راه مبارکه به اصفهان با 226 تن سکنه . آب آن از زاینده رود و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در 32هزارگزی باختر بروجن و 4هزارگزی راه شلمزار به بروجن با 644 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 12هزارگزی شمال باختری خوسف و سر راه شوسه ٔ خوسف به طبس . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 80هزارگزی جنوب درمیان و سر راه شوسه ٔ بیرجند به سهل آباد، با 130 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی زاهدان ، با 193 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. واقع در32هزارگزی شمال باختری صفی آباد و 2هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی ، با 685 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


دستگرد. [ دَ گ ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در 50هزارگزی باختر آخوره متصل به راه عمومی کوهستانی ، با 144 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِ ) دسکره. دستجرد. قریه. || زمین هموار. || زمین و ملک زراعتی. || بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. و رجوع به دسکره شود.

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجه شهرستان تهران. واقع در 20هزارگزی جنوب افجه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو شاه آباد به پزه ، با 228 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 7هزارگزی جنوب قلعه رئیسی مرکز دهستان و 120هزارگزی شمال راه شوسه بهبهان به آغاجاری. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 105هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و سر راه مالرومشیز به گوداحمر، با 219 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بنت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 85هزارگزی باختر نیکشهر و کنار راه مالرو بنت برمشک ، با 200 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. واقع در 38هزارگزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. اهالی این ده از طایفه سرباز هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلعه گنج بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 82هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و 10هزارگزی خاوری راه مالرو مارز به کهنوج. مزارع دستگرد پائین و زیارتگاه جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 6هزارگزی باختر راه مالروانگهران به مارز. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 80هزارگزی شمال باختری کرمان و سه هزارگزی باختر راه مالرو کرمان به شاهزاده محمد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دستگرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان برزرود بخش حومه شهرستان اصفهان . واقع در 7هزارگزی جنوب باختری اصفهان و متصل به راه لنجان به اصفهان ، با 3801 تن سکنه . آب آن از چاه و زاینده رود و راه آن شوسه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


فرهنگ عمید

۱. قریه.
۲. زمین و ملک زراعتی.
۳. ‹دسکره› بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد.

دانشنامه عمومی

دستگرد به معنای باستانی آن دسته گرد است یعنی یک دسته یا گروه گشت نظامی و امنیتی. در آغاز به ارگ های نظامی یا پاسگاها اطلاق شده است. در زمان ساسانیان در معنای زمین های شاهی کاربرد یافت. همچنین در فرهنگ فارسی معین، دستگرد به معنای زمین پست و هموار و در لغت نامه دهخدا، به زمین هموار، زمین و ملک زراعی و بنائی مانند کوشک که خانه ها به دور آن باشد، معنی شده است. بیشتر نقاطی که در ایران و کشورهای پیرامون آن با نام های دستگرد و دستجرد معروفند، همان زمین های شاهی ساسانی هستند.نبو
خسروپرویز که در تیسفون نشیمن داشت، سنت شاهان ایران را که همیشه کاخ و محل اقامت تابستانی خود را در فلات ایران می ساختند، کنار گذاشت و در جایی در شمال شرقی تیسفون، تابستانگاهی به نام دستگرد ساخت. ویرانه های این محل امروزه به نام دستکرة که عربی شدهٔ دستگرد است، شناخته می شود.
همچنین بسیاری از مناطق در سرزمین ایران، با نام دستگرد شناخته می شوند. از جمله مشهورترین آن ها دستگرد بیرجند ، دستگرد (برخوار) اصفهان، دستگرد خیار در نزدیکی شهر اصفهان و دستگردامامزاده در ۲۸ کیلومتری شهرکرد، مرکز استان چهارمحال و بختیاری است.
دستگرد برخوار در کنار گز برخوار از قدیمی ترین شهرهای اطراف اصفهان به شمار میرود و بنا به روایتی محل جمع آوری لشکریان برای دفاع از شهراصفهان بوده است. هم اکنون شغل اصلی مردم این شهر کشت صیفی جات در اقصا نقاط ایران است. لازم است ذکر شود که کشاورزان دستگردی در توسعه این صنعت در ایران نقش به سزایی داشته اند و ازجمله نو آوری های آن ها کشت صیفی با پوشش پلاستیک می باشد که در دهه ۵۰ به همت سه تن از کشاورزان کارکشته دستگردی برای اولین بار در ایران پیاده شد. با گذشت زمان عده ای از مردم به مشاغل دیگر روی آورده اند. تجارت در زمینه آهن آلات یکی از این مشاغل است که این شهر را به بورسی برای این کالا تبدیل کرده. متأسفانه از آثار تاریخی این شهر به علت بی توجهی مسولان آثاری باقی نمانده است. امامزاده ادهم معروف ترین بنای این شهر است.

دانشنامه آزاد فارسی

دَستگِرد
شهری در استان اصفهان، شهرستان برخوار و میمه، بخش خورزوق، با ارتفاع ۱,۵۷۰ متر. در دشتی در ۱۷کیلومتری شمال اصفهان و ۸ کیلومتری شرق جنوبی شاهین شهر، سر راه گز به حبیب آباد قرار دارد. اقلیم آن معتدل و خشک و جمعیت آن ۱۵,۵۲۴ نفر است (۱۳۸۵).

پیشنهاد کاربران

معنی کلمه دستگرد به این معنا میباشدکه دستگردنام محلی برای نگهداری اسب های لشگربوده ووقتی به کشورحمله میشده لشگرشاه به این محلهای دستگرد که ازقبل اطلاع داشته اندمیرسیدندواسبهای تازه نفس میبردندتاسریعابه مرزها برسندپس کلمه دستگردمحل نگه داری اسبهای لشگرتازه نفس


کلمات دیگر: