کلمه جو
صفحه اصلی

برید


مترادف برید : پست، چپر، چاپار، پیک، قاصد، پستچی، نامه رسان، نامه بر

فارسی به انگلیسی

messenger, ovary of the dandelion flown about by the wind


فارسی به عربی

اَخْتَزَلَ

عربی به فارسی

زره , جوشن , زره دار کردن , پست , نامه رسان , پستي , با پست فرستادن , چاپار , پستچي , مجموعه پستي , بسته پستي , سيستم پستي , پستخانه , صندوق پست , تعجيل , عجله , ارسال سريع , پست کردن , تير تلفن وغيره , تيردگل کشتي وامثال ان , پست نظامي , پاسگاه , مقام , مسلوليت , شغل , اگهي واعلا ن کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: برید (پسر) (لاتین) (تاریخی و کهن) (تلفظ: barid) (فارسی: بَريد) (انگلیسی: barid)
معنی: پیک، چاپار، نامه بر، ( معرب از لاتین veredus ؟ )، ( در قدیم ) اسگدار، ( در احکام شرع ) بزرگترین و یکی از مهمترین واحدهای اندازه گیری طول، ( اَعلام ) قاسم بَرید مؤسس «بَرید شاهیان» سلسله ای از امیران ترک نژاد در دکن که از تا هجری در بَیدَر فرمانروایی داشتند

(تلفظ: barid) (معرب از لاتین veredus ؟) پیک ، چاپار ، نامه‌بر ؛ (در قدیم) اسگدار ؛ (در اعلام) نام یکی از یاران خاص امام محمد باقر (ع) مشهور به برید بن معاویه عجلی کوفی .


مترادف و متضاد

۱. پست، چپر، چاپار
۲. پیک، قاصد
۳. پستچی، نامهرسان، نامهبر


پست، چپر، چاپار


پیک، قاصد


پستچی، نامه‌رسان، نامه‌بر


فرهنگ فارسی

ولایتی در هند ( بیدار ) مرکز و مقر برید شاهیان .
قاصد، چاپار، نامه بر، پیک پست
( اسم ) نامه بر چاپار اسگدار . یا برید خوش .قاصد خوش خبر نوید مژده آور. یا برید فلک . ۱- ماه . ۲- زحل .
دهی است از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر .

فرهنگ معین

(بَ ) [ معر. ] ( اِ. ) نامه رسان ، پیک ، چاپار.

لغت نامه دهخدا

برید. [ ب َ ] ( ع اِ ) رده هر چیز بر ترتیب. || استرانی که به هر دوازده میل برای سواری نامه بر سلطان مرتب دارند، و آن معرب دم بریده باشد. ( منتهی الارب ). از بریده دنب ، به معنی استر که فرستاده را برد.( از مفاتیح العلوم ). || پیغام بر و نامه بران سوار بر ستور برید. ( منتهی الارب ). پیک. ( دهار ). آنکه او را بشتاب جایی فرستند. ( شرفنامه منیری ). قاصد و نامه بر، و گویند که آن معرب بریده دم است و آن استری باشد یا اسب که دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند که تیزرفتار میشود و بمقدار دو فرسنگ نگاه دارند بجهت خبر بردن سلاطین ، و الحال آن شخص را گویند که بر آن سوار شده خبر برد، بلکه بدین زمان هر نامه برو قاصد را گویند که چالاک باشد. ( از غیاث ). فرستاده که بر استر برید است. ( از مفاتیح العلوم ). سابق بر این مقرر بوده که در فاصله دوازده میل برای سواری نامه بران سلطان استری میگذاشتند، چون نامه بر میرسید بجهت نشان که معلوم شود آن استر به نامه بر داده شده دم آن را میبریدند و بریده دم میشد و آن رونده را بتدریج بُرید خواندند و عرب ضم آنرا فتح نموده بَرید بمعنی رسول استعمال کردند و برید معرب است. ( انجمن آرا ).ظاهراً اصل آن از کلمه لاتینی وردوس گرفته شده به معنی چارپای چاپار و اسب چاپار و سپس به معنی پیک ، بعدها به اداره و دستگاه چاپار و عاقبت بر منزلی که بین دو مرکز چاپار است اطلاق گردید و این منزل در بلاد ایران دو فرسنگ ِ سه میلی و در ممالک غربی اسلامی چهار فرسنگ ِ سه میلی است. ( از دایرة المعارف اسلام ). مؤلف تفسیر الالفاظ الدخیلة فی اللغة العربیة آنرا از «بردن » فارسی گرفته و ابن درید آنرا عربی دانسته و صحیح آن قول دایرة المعارف اسلام است. ( از حاشیه معین بر برهان قاطع ). رسول و فرستاده ، از آن جمله است که گویند «الحمی بریدالموت »؛ یعنی تب پیک و رسول مرگ است. ( از اقرب الموارد ). قاصد پیاده. ( ناظم الاطباء ). پست. پیک مستعجل. چاپار. چپر. سامی. فیج مستعجل. قاصد. نعامة. نوند. راجع به تاریخ برید در جاهلیت و اسلام رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 180 و دایرة المعارف فارسی شود :
ای برید شاه ایران تا کجا رفتی چنین
نامه ها نزد که داری باز کن بگذار هین.
فرخی.
هدهدک پیک بریدیست که در ابر تَنَد
چون بریدانه مرقع بتن اندر فکند.
منوچهری.

برید. [ ب ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از بریدن . قطع کردن . چیدن :
بینداخت باید پس آنگه برید
سخنهای داننده باید شنید.

فردوسی .


و رجوع به بریدن شود.

برید. [ ب َ ] (ع اِ) رده ٔ هر چیز بر ترتیب . || استرانی که به هر دوازده میل برای سواری نامه بر سلطان مرتب دارند، و آن معرب دم بریده باشد. (منتهی الارب ). از بریده دنب ، به معنی استر که فرستاده را برد.(از مفاتیح العلوم ). || پیغام بر و نامه بران سوار بر ستور برید. (منتهی الارب ). پیک . (دهار). آنکه او را بشتاب جایی فرستند. (شرفنامه ٔ منیری ). قاصد و نامه بر، و گویند که آن معرب بریده دم است و آن استری باشد یا اسب که دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند که تیزرفتار میشود و بمقدار دو فرسنگ نگاه دارند بجهت خبر بردن سلاطین ، و الحال آن شخص را گویند که بر آن سوار شده خبر برد، بلکه بدین زمان هر نامه برو قاصد را گویند که چالاک باشد. (از غیاث ). فرستاده که بر استر برید است . (از مفاتیح العلوم ). سابق بر این مقرر بوده که در فاصله ٔ دوازده میل برای سواری نامه بران سلطان استری میگذاشتند، چون نامه بر میرسید بجهت نشان که معلوم شود آن استر به نامه بر داده شده دم آن را میبریدند و بریده دم میشد و آن رونده را بتدریج بُرید خواندند و عرب ضم آنرا فتح نموده بَرید بمعنی رسول استعمال کردند و برید معرب است . (انجمن آرا).ظاهراً اصل آن از کلمه ٔ لاتینی وردوس گرفته شده به معنی چارپای چاپار و اسب چاپار و سپس به معنی پیک ، بعدها به اداره و دستگاه چاپار و عاقبت بر منزلی که بین دو مرکز چاپار است اطلاق گردید و این منزل در بلاد ایران دو فرسنگ ِ سه میلی و در ممالک غربی اسلامی چهار فرسنگ ِ سه میلی است . (از دایرة المعارف اسلام ). مؤلف تفسیر الالفاظ الدخیلة فی اللغة العربیة آنرا از «بردن » فارسی گرفته و ابن درید آنرا عربی دانسته و صحیح آن قول دایرة المعارف اسلام است . (از حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رسول و فرستاده ، از آن جمله است که گویند «الحمی بریدالموت »؛ یعنی تب پیک و رسول مرگ است . (از اقرب الموارد). قاصد پیاده . (ناظم الاطباء). پست . پیک مستعجل . چاپار. چپر. سامی . فیج مستعجل . قاصد. نعامة. نوند. راجع به تاریخ برید در جاهلیت و اسلام رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 180 و دایرة المعارف فارسی شود :
ای برید شاه ایران تا کجا رفتی چنین
نامه ها نزد که داری باز کن بگذار هین .

فرخی .


هدهدک پیک بریدیست که در ابر تَنَد
چون بریدانه مرقع بتن اندر فکند.

منوچهری .


ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر
زی شرف کامسال اهل شام و ایران دیده اند.

خاقانی .


من در کمان نظاره که ناگه برید بخت
چون آب دردوید و چو آتش زبان کشید.

خاقانی .


چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمان وار
مبشر دم صبح آمد و برید صبا.

خاقانی .


از در سید سوی گبران رسید
نامه ٔ پَرّان و برید روان .

خاقانی .


بریدی درآمد چو آزادگان
ز فرمانده آذرآبادگان .

نظامی .


بپرسید از بریدان جهانگرد
که در گیتی که دیده ست اینچنین مرد.

نظامی .


بریدم تا پیامت را گذارم
هم از گنج تو وامت را گذارم .

نظامی .


نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت .

حافظ.


- برید حضرت ؛ جبرئیل . (یادداشت دهخدا).
- برید خوش ؛ نوید قاصد خوش خبر. (ناظم الاطباء).
- برید فلک ؛ کنایه از ماه است که قمر باشد و سریعالسیر است . (از برهان ) (از غیاث ).
- || ستاره ٔ زحل . (از برهان ) (آنندراج ).
- خیل البرید ؛ اسبان چاپاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به خیل البرید شود.
- سکةالبرید ؛ محله ای در خوارزم ، و منسوب به آن را بریدی گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به سکةالبرید شود.
- صاحب البرید ؛ فرستنده ٔ رسول . (منتهی الارب ). آنکه پیکان او فرستد. (مهذب الاسماء). نظیر رئیس پست در تداول امروز. رجوع به صاحب برید درردیف خود شود : صاحب خبر و برید بسر خویش منصبی بزرگ داشتی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 93).
- صاحب بریدی ؛ شغل صاحب برید. منصبی نظیر ریاست پست امروز : که امیرک رفته بود از جهت فروگرفتن بوعبداﷲ به بلخ و صاحب بریدی بروزگار سخت خواجه . (تاریخ بیهقی ).
- نائب برید ؛ معاون صاحب برید. شغل صاحب بریدی هر شهر بنام یکی از اعیان و رجال بود و اونائبی از جانب خود به آن شهر می فرستاد.
|| متصدی پست . متصدی برید : چون خواجه نامه ٔ برید و نسخت پیغام را بخواند گفت ... (تاریخ بیهقی ص 329). نامه رسید از برید وخش ... (تاریخ بیهقی ص 569).
تا تیر و مه تفحص احوال تو کنند
مه شد برید و تیر دبیر اندر آسمان .

سوزنی .



|| دو فرسخ یا دوازده کرده یا مسافت دو منزل . (منتهی الارب ). مسافتی بطول دو فرسخ که در آخر آن مرکب را بدل کنند. (از مفاتیح العلوم ). اصل آن به معنی رسول و پیک است آنگاه بر مسافتی که پیک طی می کند اطلاق شده است و آن دوازده میل است . (از اقرب الموارد). ج ، بُرُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پروانک ، که دو منزل پیشاپیش شیر ندا و انذار کند. (منتهی الارب ). فرانق . سیاه گوش . (یادداشت دهخدا).


فرهنگ عمید

قاصد، چاپار، نامه بر، پیک، پست.

دانشنامه عمومی

برِید (به انگلیسی: Braid) یک بازی ویدئویی در سبک سکوبازی و معمایی است که توسط شرکت مستقل «نامبر نان» تولید شده است. این بازی در ۶ اوت ۲۰۰۸ از طریق سرویس ایکس باکس لایو برای کنسول ایکس باکس ۳۶۰ در دسترس قرار گرفت. نسخه مایکروسافت ویندوز این بازی در ۱۰ آوریل ۲۰۰۹، ارائه شد. همچنین شرکت «هات هد گیمز» نیز این بازی را در ۲۰ مه ۲۰۰۹ برای اواس ده، و ۱۲ نوامبر ۲۰۰۹ از طریق شبکه پلی استیشن عرضه کرد.
NA ۱۲ نوامبر، ۲۰۰۹
EU ۱۷ دسامبر، ۲۰۰۹
ویندوز۱۰ آوریل ۲۰۰۹اواس ده۲۰ مه ۲۰۰۹
داستان این بازی دربارهٔ شاهزاده ای به نام تیم است، که در تلاش برای آزاد کردن پرنسس از چنگال یک هیولاست. داستان در پیغام هایی نوشتاری در ابتدای هر مرحله روایت می شود و محیط بازی از ۶ جهان تشکیل شده است که تام برای یافتن پرنسس در هر یک از این جهان ها جستجو را آغاز می کند. با پیشرفت در بازی، نوشتارها دربارهٔ انگیزه ها و علل گم شدن پرنسس و جستجوی تیم توضیحاتی ارائه می کند. این بازی ویژگی های سنتی سبک سکوبازی را با قدرت های متنوعی که مهمترین آن کار با زمان است، ترکیب می کند. بازیکن با حل معماهایی که منجر به دریافت تکه هایی از جورچین می گردد، و حل جورچین در بازی پیشرفت می کند.
سیر پیشرفت در این بازی بر اساس حل معماهایی فیزیکی است؛ امکاناتی سنتی در این سبک همچون پریدن، راه رفتن، بالا رفتن از نردبان ها، جمع آوری کلیدها، بازکردن درها و راه انداختن اهرم ها برای تیم تعبیه شده است. اما آنچه که این بازی را از سایر بازی های هم سبک خود جدا می کند، قدرت نامحدود تیم در بازی با زمان است: تیم می تواند زمان را به عقب بازگرداند تا از اشتباهات و مرگ خود جلوگیری کند، یا زمان را در مکان هایی تند یا کند نماید، یا از تصویر خود در آینده کمک بگیرد تا بتواند معماهای بازی را حل کند. این بازی به ۶ جهان تقسیم شده که به ترتیب باید تجربه شوند.

دانشنامه آزاد فارسی

بَرید
نام دیوان یا اداره ای که امر مهم پیام رسانی احکام و دستورات پادشاهان و امیران را برعهده داشته است و به متصدی آن در دوران اسلامی «صاحب برید» می گفتند. اداره برید از دیر زمان میان ایرانیان و رومیان معمول بوده است . مشهور است که چون ایرانیان برای چابکی در هنگام سواری، دم اسب چاپاری را می بریدند، لذا آن را «بریده دم » می خواندند. عرب ها که به ایران آمدند واژه «برید» را به جای بریده دم برای قاصد راهوار (پشت ) استعمال کردند. نخستین کس که به گونه ای منظم چنین دیوانی را پدید آورد داریوش اول هخامنشی بود و در میان مسلمانان اولین بار معاویه آن را رایج کرد. برید، از همان آغاز، حکم دستگاه اطلاعاتی را یافت و در ایران «چشم و گوش شاه » خوانده می شد. از وظایف مهم صاحب برید در دورۀ اسلامی آن بود که اخبار محرمانه خلیفه را به صاحب منصبان و مأموران ویژه می رساند و از وضع آنها خبری می آورد و دربارۀ وضعیت کشوری و لشکری و مالی و غیر آن گزارش های مرتب به خلیفه می داد. همچنین امن بودن راه ها، عملیات ضدجاسوسی ، دفع شرّ راهزنان ، مراقبت ، ترمیم و توسعۀ راه های دریایی و صحرایی از وظایف او بود. مأموران برید از راه های مخصوصی آمدورفت می کردند و این راه ها از مرکز خلافت تا تمام مناطق مرزی امتداد داشت . در عهد بنی عباس ، ۹۳۰ جادۀ مخصوص برید احداث شده بود. در میان راه به فاصله های معین «چارپارخانه » دایر کرده بودند که در آن جا اسب یا شتر برید عوض می شد. عرب ها بیشتر با شتر می رفتند و ایرانیان بر اسب و استر سوار می شدند. امویان سالی ۴میلیون درهم صرف مأموران و چهارپایان برید می کردند و عباسیان حدود ۱۶هزار دینار برای تنظیم امور برید خرج داشتند. صاحب برید بدون واسطه با خلیفه ارتباط داشت و همین که به حضور او می آمد، همه حاضران متفرق می شدند تا او گزارش خود را به خلیفه تقدیم کند. در بسیاری موارد خلفا، پادشاهان و امرا علامت ها و رموزی را میان خود و مأموران برید قرار داده بودند که هیچ کس جز خودشان قادر به کشف آن نبود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بزرگترین و یکی از مهم ترین واحدهای اندازه گیری طول در احکام شرعی می باشد.و به عنوان واحد مسافت- معادل چهار فرسخ شرعی یا دوازده میل، حدود ۲۲ کیلومتر- برای تعیین حدّ برخی موضوعات احکام شرعی، همچون سفر و حرم، به کار رفته است.
این واژه برگرفته از وردوس لاتینی یا بردس یونانی، به معنای اسب چاپار، و اصل آن آشوری یا احتمالاً معرّب بوریدو (پریدو) ی اکدی است. به نوشته بسیاری از کتاب های جغرافیایی و واژه نامه ها، اصل برید فارسی و بُریده دُنْب یا بریده دُم بوده که بعدها قسمت انتهایی آن حذف و در زبان عربی با تخفیف بیان شده است.
پیشینه
در گذشته، واژه برید، علاوه بر مَرکَب، برسوار (پیک) و ایستگاه ها (رباط ها) ی محل توقف پیک نیز اطلاق می شد، اما بعدها برای اندازه گیری مسافت به کار رفت. اندازه برید در نواحی مختلف، متفاوت بوده است؛ چنانکه طول آن را در شهرهای ایران دو فرسخ (شش میل) و در بلاد غربی اسلامی چهار فرسخ (دوازده میل) ذکر کرده اند.
مسافت شرعی برحسب برید
سفر شرعی که احکام قصر و افطار، بر آن مترتّب است، با طیّ مسافتی به مقدار دو برید، تحقّق می یابد. و حدّ حرم را برید در برید گفته اند.
واحد اندازه گیری
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: bešberi
طاری: bešvund
طامه ای: boyberi
طرقی: bešvund
کشه ای: bešvund
نطنزی: bešberi /bašberi


جدول کلمات

قاصد, چاپار, نامه بر

پیشنهاد کاربران

سازمان پست قدیم ایران
پست الکترونیک

برید باد صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد ( حافظ )

رسول_فرستاده



کلمات دیگر: