( اسم ) ۱- از سه تاده اند چند . ۲- پاره ای از شب .
نام موضعی
بضع. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن . (منتهی الارب ).
بضع. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَضعَة و بِضْعَة. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). رجوع به این کلمات در جای خود شود.
بضع. [ ب َ ] (ع مص ) بریدن چیزی . (ناظم الاطباء). بریدن . (منتهی الارب ). قطع کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || شکافتن .زخم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکافتن جراحت . (تاج المصادر بیهقی ). || پاره پاره کردن گوشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بریدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). گوشت بریدن . (زوزنی ). || کدخدا شدن .(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || جماع کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جماع نمودن .(آنندراج ). || هویدا کردن ، گردیدن . (ناظم الاطباء). هویدا کردن کلام و هویدا شدن آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) . || رسیدن اشک در چشم و نریختن آن : بضع الدمع بضعاً و بضوعاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رسیدن اشک در چشم و نریختن آن . (آنندراج ). || خوی کردن پیشانی کسی . (ناظم الاطباء). || سیراب شدن و منه : بضع من الماء بضعاً و بضوعاً و بضاعاً.
منه المثل : حتی متی تکرع و لا تبضع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیراب شدن .(غیاث ). سیراب شدن از آب . (آنندراج ). سیراب شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || رگ زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بضع. [ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پاره ای از عدد و هو مابین الثلث الی التسع او الی الخمس او مابین الواحد الی الاربعة او من اربع الی تسع او هو سبع و اذا جاوزت لفظ العشر ذهب البضع لایقال بضع و عشرون او یقال ذلک قال الفراء لایذ کرمع العشرة و العشرین الی التسعین و لایقال بضع و ماءة و لابضعو الف و قال مبرمان البضع مابین العقدین من واحد الی عشرة و من احد عشر الی عشرین و معالمذکر بهاء و معالمؤنث بغیر هاء. یقال بضعة و عشرون رجلاً و بضع و عشرون امراءة و لا تعکس و البضع غیرمعدود لانه بمعنی القطعة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از سه تا بده و گویند تا به نه . (مهذب الاسماء). از سه تا نه هر عددی که باشد. (از غیاث ). پاره ای از عدد و از سه تا نه هر عددی که باشد. (از آنندراج ). از سه تا ده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 26). چند. اَند. اسم مفرد مبهم است از سه تا هفت و بقولی مافوق سه تا نه و گاهی بضع بمعنی هفت است چه در مصابیح آمده است که الایمان بضع و سبعون ؛ ای سبع. (از تعریفات جرجانی ). عدد از سه تا نه . (فرهنگ نظام ). شماره ٔ فرد تا ده . (مؤید الفضلاء):فی بضع سنین . (قرآن 4/30: المرشد). فلبث فی السجن بضع سنین . (قرآن 42/12: المرشد). و رجوع به بض شود.
بضع. [ ب َ /ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَضعَة یا بِضْعَة. (ناظم الاطباء).
بضع. [ ب َ ض َ ](ع اِ) ج ِ باضع. (منتهی الارب ). رجوع به باضع شود.
بضع. [ ب ُ ] (اِخ ) نام موضعی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
بضع. [ ب ُ ] (ع اِ) جماع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). جماع با قبل زن . (فرهنگ نظام ). آرامش با. مواقعه . جمع. مجامعت . جفت گیری . مباشرت . هم خوابگی .مقاربت . نزدیکی . وقاع . || فرج . (ناظم الاطباء). فرج زن . ج ، ابضاع . (مهذب الاسماء) (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). شرم زن . (یادداشت مؤلف ). موضع زن . کس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ بضیع. (ناظم الاطباء). رجوع به بضیع شود. || کابین .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). متاع زن . مَهر. صداق . || طلاق . (ناظم الاطباء). طلاق . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عقد نکاح . (ناظم الاطباء). عقد نکاح . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). نکاح . (غیاث ).
بضعه#NAME?
۱. جماع.
۲. فرج.
۳. کابین.
۴. طلاق.
۵. عقد نکاح.