کلمه جو
صفحه اصلی

اسکندرنامه

فرهنگ فارسی

یا اسکندر نامه مثنویی است اثر طبع نظامی گنجه یی ( ه . م . ) وشامل حدود ۱٠۵٠٠ بیت در بحر متقارب مثمن مقصور و آن در حدود ۵۹۹ ه . ق . سروده شده وحاوی سرگذشت اسکندر ( ه . م . ) است . نظامی در سرودن این مثنوی از ماخذ مختلفی که درباره اسکندر مطالبی ( تاریخی یا داستانی ) داشته اند استفاده کرده وحتی اشتباهات آنانرا در طی منظومه خویش جای داده است: شرفنامه ( ه ٠م ٠ ) واقبال نامه ( ه . م ٠ )

لغت نامه دهخدا

اسکندرنامه. [ اِ ک َ دَ م َ ] ( اِخ ) کتابی شامل سرگذشت اسکندر. آقای پورداود در فرهنگ ایران باستان آورده اند: داستان اسکندر در تاریخ و ادبیات ما معروف است. این داستان که مایه شگفت هر ایرانی است از زبان سریانی بمارسیده است. اسکندرنامه سریانی که امروزه در دست است از روی اسکندرنامه پهلوی است و اسکندرنامه پهلوی که بدبختانه از دست رفته ترجمه ای بود از اسکندرنامه یونانی که هنوز موجود است. این اسکندرنامه یونانی نظر بوضعی که امروزه دارد باید در سده سوم م. یا زمانی متأخر از آن در مصر گردآوری شده باشد . مطالب این نامه در زمان بطلمیوس که پس از مرگ اسکندر در سال 323 ق.م. در مصر سلطنت تشکیل داد و تا سال سی ام ق.م. پایا بود، سرچشمه گرفته است. این مطالب که بیشترش افسانه و داستان است در سده سوم م. بصورت کتابی درآمده و به کالیستنس نسبت داده شده و اکنون آن کتاب باسم کالیستنس دروغی خوانده میشود . کالیستنس نوه ارسطاطالیس از نویسندگان یونانی بود که در هنگام لشکرکشی اسکندر بایران همراه وی بود. دیگر از نویسندگانی که همراه وی بودند پتولمئوس ( بطلمیوس ) پسر لاگس بود، همان کسی که پس از اسکندر در مصر شهریاری برپا کرد، دیگر اریستوبولس . این نویسندگان هر یک در تاریخ اسکندر کتابی داشتند که ازدست رفته است اما پیش از آنکه از میان برود نویسندگان دیگر یونانی آنها را خوانده و مطالبی درباره اسکندر بجای گذاشته اند. از آنانست آریانوس که در سال 95 م. زاییده شده و در سال 175 درگذشته است. مأخذ عمده و معتبر انابازیس ( لشکرکشی اسکندر ) کتاب اریانوس همان تألیفات بطلمیوس و اریستوبولس بود که غالباً در طی کتابش از آنان و از کالیستنس نام میبرد . کالیستنس نیز تاریخی ازبرای اسکندر نوشته که از دست رفته است. از نوشتهای او مانندنوشتهای همگنانش فقط در آثار نویسندگان دیگر مطالبی یاد گردیده است. مثلاً پلوتارخس که در نخستین سده م. میزیسته در سخن از کیمن نویسندگانی که ملتزم رکاب اسکندر بودند بخوبی یادآور گویندگانی مانند عنصری و فرخی و عسجدی میباشند که در لشکرکشیهای محمود غزنوی بهند همراه او بودند، و غارتگریهای اسکندر در ایران کمتر از بیداد تازیان و مغولها نبوده ، کالیستنس نخواست او را بستاید و رفتارهای زشت او را خوب جلوه دهد و در تعریف و تمجید وی را بپایه یکی از نیم خدایان یونان برساند، بسا کردارهای ناهنجار اسکندر مایه ریشخند وی بوده است. از اینرو نیز اسکندر بر او خشم گرفته و بزندانش افکند تا در همانجا جان سپرد. اسکندرنامه ای که پس از گذشتن چندین سده به کالیستنس پیوسته اند کتابی است ساختگی و رمانی است که داستانهای قرون متفاوت و اقوام گوناگون در آن گرد آمده است. همین افسانه های شگفت انگیز است که در شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی راه یافته و در آنجا این دشمن دیرین ایران بنیکی یاد گردیده است . ازمآخذ خودمان تاریخی از اسکندر بجای نمانده و نام و نشانی از او در دست نیست جز اینکه در چند کتاب پهلوی ، چه آنهایی که از روزگار ساسانیان بجای مانده و چه آنهاییکه پس از تاخت و تاز تازیان نوشته شده ، در همه جا گجستک سکندر ( اسکندر ملعون ) خوانده شده و پیک اهریمنی و آسیب دوزخی ایران یاد گردیده است : بیشک در «ختای نامک » پهلوی که اساس سیرالملوک و شاهنامه ها بوده بسیار کم از اسکندر سخن رفته بود و هرچه هم درباره او گفته شده بود ناگزیر خوب نبود و مانند همان جملاتی بوده که نمونه آنها در نوشتهای پهلوی موجود است.

اسکندرنامه . [ اِ ک َ دَ م َ ] (اِخ ) کتابی شامل سرگذشت اسکندر. آقای پورداود در فرهنگ ایران باستان آورده اند: داستان اسکندر در تاریخ و ادبیات ما معروف است . این داستان که مایه ٔ شگفت هر ایرانی است از زبان سریانی بمارسیده است . اسکندرنامه ٔ سریانی که امروزه در دست است از روی اسکندرنامه ٔ پهلوی است و اسکندرنامه ٔ پهلوی که بدبختانه از دست رفته ترجمه ای بود از اسکندرنامه ٔ یونانی که هنوز موجود است . این اسکندرنامه ٔ یونانی نظر بوضعی که امروزه دارد باید در سده ٔ سوم م . یا زمانی متأخر از آن در مصر گردآوری شده باشد . مطالب این نامه در زمان بطلمیوس که پس از مرگ اسکندر در سال 323 ق .م . در مصر سلطنت تشکیل داد و تا سال سی ام ق .م . پایا بود، سرچشمه گرفته است . این مطالب که بیشترش افسانه و داستان است در سده ٔ سوم م . بصورت کتابی درآمده و به کالیستنس نسبت داده شده و اکنون آن کتاب باسم کالیستنس دروغی خوانده میشود . کالیستنس نوه ٔ ارسطاطالیس از نویسندگان یونانی بود که در هنگام لشکرکشی اسکندر بایران همراه وی بود. دیگر از نویسندگانی که همراه وی بودند پتولمئوس (بطلمیوس ) پسر لاگس بود، همان کسی که پس از اسکندر در مصر شهریاری برپا کرد، دیگر اریستوبولس . این نویسندگان هر یک در تاریخ اسکندر کتابی داشتند که ازدست رفته است اما پیش از آنکه از میان برود نویسندگان دیگر یونانی آنها را خوانده و مطالبی درباره ٔ اسکندر بجای گذاشته اند. از آنانست آریانوس که در سال 95 م . زاییده شده و در سال 175 درگذشته است . مأخذ عمده و معتبر انابازیس (لشکرکشی اسکندر) کتاب اریانوس همان تألیفات بطلمیوس و اریستوبولس بود که غالباً در طی کتابش از آنان و از کالیستنس نام میبرد . کالیستنس نیز تاریخی ازبرای اسکندر نوشته که از دست رفته است . از نوشتهای او مانندنوشتهای همگنانش فقط در آثار نویسندگان دیگر مطالبی یاد گردیده است . مثلاً پلوتارخس که در نخستین سده ٔ م . میزیسته در سخن از کیمن نویسندگانی که ملتزم رکاب اسکندر بودند بخوبی یادآور گویندگانی مانند عنصری و فرخی و عسجدی میباشند که در لشکرکشیهای محمود غزنوی بهند همراه او بودند، و غارتگریهای اسکندر در ایران کمتر از بیداد تازیان و مغولها نبوده ، کالیستنس نخواست او را بستاید و رفتارهای زشت او را خوب جلوه دهد و در تعریف و تمجید وی را بپایه ٔ یکی از نیم خدایان یونان برساند، بسا کردارهای ناهنجار اسکندر مایه ٔ ریشخند وی بوده است . از اینرو نیز اسکندر بر او خشم گرفته و بزندانش افکند تا در همانجا جان سپرد. اسکندرنامه ای که پس از گذشتن چندین سده به کالیستنس پیوسته اند کتابی است ساختگی و رمانی است که داستانهای قرون متفاوت و اقوام گوناگون در آن گرد آمده است . همین افسانه های شگفت انگیز است که در شاهنامه ٔ فردوسی و خمسه ٔ نظامی راه یافته و در آنجا این دشمن دیرین ایران بنیکی یاد گردیده است . ازمآخذ خودمان تاریخی از اسکندر بجای نمانده و نام و نشانی از او در دست نیست جز اینکه در چند کتاب پهلوی ، چه آنهایی که از روزگار ساسانیان بجای مانده و چه آنهاییکه پس از تاخت و تاز تازیان نوشته شده ، در همه جا گجستک سکندر (اسکندر ملعون ) خوانده شده و پیک اهریمنی و آسیب دوزخی ایران یاد گردیده است : بیشک در «ختای نامک » پهلوی که اساس سیرالملوک و شاهنامه ها بوده بسیار کم از اسکندر سخن رفته بود و هرچه هم درباره ٔ او گفته شده بود ناگزیر خوب نبود و مانند همان جملاتی بوده که نمونه ٔ آنها در نوشتهای پهلوی موجود است .
داستان اسکندر آنچنان که امروز در ادبیات ما دیده میشود شاید در شاهنامه ٔ منثور فارسی که شاهنامه ٔ ابومنصوری خوانده شده راه یافته و بفردوسی رسیده باشد. داستان اسکندر از عربی بفارسی گردانیده شد، چنانکه کلیله و دمنه که در روزگار ساسانیان از سانسکریت بپهلوی درآمده و از پهلوی بعربی گردانیده شده بود، از عربی بفارسی ترجمه گردید ، اسکندرنامه ٔ یونانی که گفتیم بکالیستنس ِ دروغی خوانده شده در زمان ساسانیان بپهلوی گردانیده شده و در همان روزگار از پهلوی بزبان سریانی درآمده و عربی آن از روی ترجمه ٔ سریانی آنچنانکه امروزه در دست است بخوبی میرساندکه از روی ترجمه ٔ پهلوی آن صورت گرفته است تا از متن یونانی آن . از بسیاری اسماء خاصی که در متن سریانی تحریف شده شکی نمیماند که اساس این ترجمه پهلوی بوده و از این گذشته در اسکندرنامه ٔ سریانی بمطالبی برمیخوریم که در متن یونانی آن دیده نمیشود. باسکندرنامه رفته رفته افسانهای دیگر در ایران افزوده شده ، از آنجمله اینکه مادرش از خاندان پادشاهان هخامنشی دانسته شده و نظر بهمین افسانه است که در مصر او را پسر یکی از فرعونها پنداشتند. از اینکه چگونه ایرانیان چنین کتابی را از یونانی بزبان ملی خود پهلوی درآورده اند مایه ٔ شگفت است زیرا در همه جای این نامه اسکندر ستایش شده و از شکست ایران و دلاوری سپاه دشمن سخن رفته ، همان دشمنی که دوره ٔ سرافرازی مرزوبوم شان را بروزگار سیاهی مبدل ساخت و بکاخ شاهنشاهی آنان در پارس (پرسپولیس ) آتش افکند و اوستا را بنابر روایات ایرانیان در دِژْنِپشت آن کاخ بسوخت . ولی پس از آنکه دانستیم در قلمرو ساسانیان گروه انبوهی از نسطوریها میزیستند حل مسئله چندان دشوار نیست ، این عیسویان سریانی زبان که گفتیم از دیرزمانی در زیر نفوذ زبان یونانی بودند ناگزیر بزبان رسمی دولت آن عهد که پهلوی باشد نیز آشنا بودند. این مردم تابع ایران آن غرور ملی و دینی خود ایرانیان را نداشتند و ترجمه ٔ کتابی مانند اسکندرنامه از یونانی بپهلوی برای آنان نه دشوار بودو نه چندان بار گران احساسات آنان . برخی از دانشمندان مترجم سریانی اسکندرنامه را از مردم سوریه دانسته اند . (نقل از کتاب فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود. از صص 168 - 172). مشهورترین اسکندرنامه به فارسی ، اسکندرنامه ٔ منظوم نظامی گنجوی است که در دو بخش بنام شرفنامه و اقبال نامه (یا خردنامه ) مشهور است . و نسخه ٔ منثور ضخم کهنی که شاید نهصد سال پیش تألیف شده است در کتابخانه ٔ سعید نفیسی هست مشتمل بر غرائب حکایات و شاید این نسخه قدیم ترین ِ اسکندرنامه های فارسی باشد.


دانشنامه عمومی

مثنوی اسکندرنامه اثر طبع نظامی گنجوی است. اسکندرنامه شامل دو بخش است: شرفنامه و اقبال نامه. این اثر شامل حدود ۱۰٬۵۰۰ بیت، در بحر متقارب مثمن مقصور (یا محذوف) است* (هموزن شاهنامهٔ فردوسی) که در حدود سال ۵۹۹ ه‍.ق سروده شده است. نظامی در سرودن این مثنوی از منابع مختلفی که دربارهٔ اسکندر مطالب (تاریخی یا داستانی) داشته اند، استفاده کرده است.
اقبال نامه یا خردنامه، ششمین نامهٔ نظامی گنجوی (۵۳–۶۱۴ ق) است. نظامی اقبال نامه را به نام «عزالدین مسعود بن ارسلان» سلجوقی منظوم گردانیده است. اشعار این دفتر با نیایش پروردگار و نعت پیامبر اسلام آغاز می شود و سپس با افسانه هایی چون افسانهٔ ارشمیدس با کنیزک چینی، افسانهٔ ماریهٔ قبطیه، افسانهٔ خراسانی و فریب دادن خلیفه ادامه می یابد. از دیگر داستان ها و حکایات کتاب می توان به ذوالقرنین دانستن اسکندر، داستان او با شبان دانا و احوالش با سقراط یا گفت وگوی حکیم هند با وی و هفت حکیم دیگر اشاره کرد. بخش دیگر اشعار به ذکر گفتارهایی از اشخاص مختلف چون ارسطو، والیس، سقراط، بلیناس، هرمس، اسکندر، افلاطون و دیگران دربارهٔ آفرینش اختصاص دارد. ادعای پیامبری اسکندر و ادامهٔ جهانگردی او تا مناطقی چون هند، ده سرپرستان در عرض جنوب و سرزمین یاجوج و هم چنین وصیت نامهٔ اسکندر از دیگر مطالب کتاب محسوب می شود. در انتها نیز اشعاری در ستایش ملک عزالدین مسعود بن ارسلان آمده است.
^ فعولن فعولن فعولن فعول (فعل).
این مقاله شامل بخش هایی به قلم محمد معین (درگذشته در ۲۱ تیر ۱۳۵۰) است. حقوق معنوی آن بخش ها برای محمد معین محفوظ است.

دانشنامه آزاد فارسی

اِسکندَرنامه (۳)
کتابی دربارۀ داستان اسکندر، به فارسی و در اصل به فارسی میانه (پهلوی). منشأ همۀ روایت های موجود از قصۀ اسکندر مجموعه ای جعلی به زبان یونانی است که ظاهراً پیش از قرن ۶ق، احتمالاً براساس اسکندرنامه ای منسوب به کالیستنس (قرن۳م) گردآوری یا از روی برگردانی عربی، به فارسی ترجمه شده است. در آن اسکندر ذوالقرنین با اسکندر مقدونی یکی دانسته شده است. اصل کتاب در دست نیست. در اواخر دورۀ ساسانی این قصّه از یونانی به فارسی میانه ترجمه شد که آن هم در دست نیست. قدیم ترین اسکندرنامۀ منثورِ فارسیِ موجود در فاصلۀ قرون ۶ تا ۸م نوشته شده و به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده است (تهران، ۱۳۴۳ش).

اسکندرنامه (دورۀ صفوی). اِسکندَرنامِه (۲)
از مؤلفی ناشناس، داستانی عامیانه به فارسی. این اثر به احتمال زیاد در دورۀ صفویه برای نقّالی نوشته شده است. اسکندرنامه دربارۀ زندگی اسکندر و کشورگشایی های او (بخش یکم) و افسانه هایی ساختگی است (بخش دوم). مؤلف در تألیف آن اسکندرنامۀ قدیم را پیشِ رو داشته است. این اثر بارها منتشر شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] اسکندرنامه (بخش ختا). اسکندرنامه (بخش ختا) کتابی است به زبان فارسی حاوی قصه های عامیانه و در واقع بخشی است از «اسکندرنامه نقالی» است. شاید بتوان گفت که مفصل ترین و پرتنوع ترین قصه های عامیانه چند قرن اخیر اسکندرنامه نقالی است. تألیف اسکندرنامه نقالی به منوچهر خان حکیم منسوب است که دقیقاً مشخص نیست چه کسی بوده است.
کتاب مشتمل بر یادداشتی به قلم مصحح کتاب علیرضا ذکاوتی قراگزلو و متن کتاب است. کتاب مشتمل بر عناوین کلی است که مصحح بر برخی عنوان ها، عناوین فرعی نیز افزوده است که داخل کروشه ذکر شده است.
«اسکندرنامه» عبارت است از داستانهای فارسی و ترکی از منثور و منظوم که قهرمان اصلی آنها اسکندر مقدونی یا اسکندر رومی (356-323ق.م.) یا اسکندر ذوالقرنین است و کلمه «اسکندر» تمام یا جزئی از عنوان آنهاست. شماری اسکندرنامه هم وجود دارد که موضوع آنها ربطی به اسکندر رومی ندارد. بعضی از اسکندرنامه سرایان نیز ظاهراً به دلیل شهرت اسکندر به عنوان پادشاهی جهانگیر و پیروزمند یا حاکمی حکیم و فیلسوف مشرب، نام اثر خود را اسکندرنامه اختیار کرده اند تا یادآور نام اسکندر باشد.
اسکندر، پسر فیلیپ دوم پادشاه مقدونی، در بیست سالگی به جای پدر نشست. وی از چند سال پیش از رسیدن به سلطنت تا سی و دو سالگی که چشم از جهان بربست، از لحاظ سیاسی و نظامی چنان درخشید که در آن روزگار بی سابقه بود. او طی زمانی کوتاه بر گستره پهناوری از جهان متمدن عصر خود سیطره یافت. پس از مرگ وی، تنی چند از سرداران و ملازمانش به انگیزه خوشامدگویی و چاپلوسی یا به دلیل عشق و تعصبی که به این جوان ناآرام و خارق العاده داشتند، از نبردها، گفتار و رفتار و اتفاقات شگفت آور زندگی او داستانها پرداختند و مبالغه ها کردند و تاریخ زندگی وی را با افسانه درآمیختند. اسکندر اصولاً مردی نامجو، بلندپرواز، خیال پرور و خرافه پرست بود که خود را نخست نظرکرده خدایان می پنداشت و... بنابراین به نظر می رسد اسکندر خود نخستین عامل در خلق افسانه ها وگزارشهای غیرواقع درباره خویش بود.
داستان زندگی اسکندر از انگشت شمار نوشته هایی است که با اقبال اقوام گوناگون روبرو شد و هر قومی که این داستان پرماجرا را اقتباس کرد آن را با عناصر فرهنگی و اعتقادات بومی و دینی خود درآمیخت و شاخ و برگهایی بدان افزود و به عبارتی آن را آب و رنگ محلی بخشید.


کلمات دیگر: