کلمه جو
صفحه اصلی

مدین

عربی به فارسی

مديون , بدهکار , ستون بدهکار


مديون , مرهون , زير بار منت , بدهکار , رهين منت , ممنون


فرهنگ فارسی

بنو مدین ابن ابراهیم

لغت نامه دهخدا

مدین . [ م َ ] (ع ص ) خسیس . فرومایه . ضعیف . سست . (آنندراج ): ادانه ؛ فرومایه و ضعیف گردانید او را. (منتهی الارب ). رجوع به ادانة شود.


مدین . [ م َ ] (ع ص ) مرد وام دار. (منتهی الارب ). مدیون . (متن اللغة). که مالی را تا مدتی به قرض گرفته است . (از اقرب الموارد). || پاداش یافته . (منتهی الارب ). مجزی محاسب . (اقرب الموارد). مزدداده شده . (فرهنگ خطی ). || (اِ) بنده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). عبد. (متن اللغة). خدمتکار. (ناظم الاطباء). و تأنیث آن مدینة است . (از المنجد). || شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (متن اللغة).


مدین . [ م َدْ ی َ ] (اِخ )جد قبیله ای است که ابراهیم خلیل از آن است ، گویا قبل از موسی کلیم اﷲ می زیسته و بلده ٔ مدین در ساحل بحر قلزم به فرزندان او منسوب است . قلقشندی دیار آنان راسرزمین عاد و ارض معان بین شام و حجاز نوشته است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 80 و صبح الاعشی ج 1 ص 314 و سبائک الذهب ص 15 و معجم البلدان ج 7 ص 418 شود.


مدین . [ م ُ ] (ع ص ) وام دهنده . طلبکار. که وام داده است . || وام گیرنده . بدهکار. وامدار. که چیزی را قرضی خریده است و وامدار است . (از متن اللغة). || پاداش دهنده . عوض دهنده . جزادهنده . (ناظم الاطباء).


مدین . [ م ُ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) بر دین خود گذارنده کسی را. (از آنندراج ). متحمل و بردبار در امور دین . (ناظم الاطباء): دَیَّنَه ُ؛ بر دین خود گذاشت او را. (منتهی الارب ). نعت فاعلی است از تدیین . رجوع به تدیین شود.


مدین . [ م َدْ ی َ ] (اِخ ) (بنو...) بنومدین بن ابراهیم ، قومی از عرب بادیه ، و این قوم را شعوب و قبایل بسیار بود و به دیار عاد و ارض معان از اطراف شام متصل به حجاز اززمین قوم لوط منازل داشته اند و شعیب بر آنان مبعوث شد و ایمان نیاوردند و هلاک شدند. (یادداشت مؤلف ).


مدین. [ م َ ] ( ع ص ) مرد وام دار. ( منتهی الارب ). مدیون. ( متن اللغة ). که مالی را تا مدتی به قرض گرفته است. ( از اقرب الموارد ). || پاداش یافته. ( منتهی الارب ). مجزی محاسب. ( اقرب الموارد ). مزدداده شده. ( فرهنگ خطی ). || ( اِ ) بنده. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). عبد. ( متن اللغة ). خدمتکار. ( ناظم الاطباء ). و تأنیث آن مدینة است. ( از المنجد ). || شیر بیشه. ( منتهی الارب ). اسد. ( متن اللغة ).

مدین. [ م ُ ] ( ع ص ) وام دهنده. طلبکار. که وام داده است. || وام گیرنده. بدهکار. وامدار. که چیزی را قرضی خریده است و وامدار است. ( از متن اللغة ). || پاداش دهنده. عوض دهنده. جزادهنده. ( ناظم الاطباء ).

مدین. [ م َ ] ( ع ص ) خسیس. فرومایه. ضعیف. سست. ( آنندراج ): ادانه ؛ فرومایه و ضعیف گردانید او را. ( منتهی الارب ). رجوع به ادانة شود.

مدین. [ م ُ دَی ْ ی ِ ] ( ع ص ) بر دین خود گذارنده کسی را. ( از آنندراج ). متحمل و بردبار در امور دین. ( ناظم الاطباء ): دَیَّنَه ُ؛ بر دین خود گذاشت او را. ( منتهی الارب ). نعت فاعلی است از تدیین. رجوع به تدیین شود.

مدین. [ م َدْ ی َ ] ( اِخ ) شهری است [ به عربستان ] خرم و بر کران دریا، واندروی چاهی است که [ گویند ] موسی از وی آب برکشیدبسوی گوسپندان شعیب علیهماالسلام. ( حدود العالم ص 169 ). نام شهر شعیب پیغمبر. ( مهذب الاسماء ). نام شهر قوم شعیب است در مقابل تبوک ، واقعشده در ساحل بحر قلزم در شش منزلی ، و از تبوک بزرگتر است. چاهی که گوسفندان حضرت موسی از آن سیراب شده اند در این مکان است. ( ازمعجم البلدان ). شهری است بر کنار دریای مغرب. ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ). و آن بر دشت بر ساحل غربی دریای متوسط واقع بود. ( قاموس کتاب مقدس ) :
رسد دست تو از مشرق به مغرب
ز اقصای مداین تا به مدین.
منوچهری.
و شیعب را شهری بود که نام آن مدین بود. ( قصص الانبیاء ص 94 ).

مدین. [ م َدْ ی َ ] ( اِخ )جد قبیله ای است که ابراهیم خلیل از آن است ، گویا قبل از موسی کلیم اﷲ می زیسته و بلده مدین در ساحل بحر قلزم به فرزندان او منسوب است. قلقشندی دیار آنان راسرزمین عاد و ارض معان بین شام و حجاز نوشته است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 80 و صبح الاعشی ج 1 ص 314 و سبائک الذهب ص 15 و معجم البلدان ج 7 ص 418 شود.

مدین . [ م َدْ ی َ ] (اِخ ) شهری است [ به عربستان ] خرم و بر کران دریا، واندروی چاهی است که [ گویند ] موسی از وی آب برکشیدبسوی گوسپندان شعیب علیهماالسلام . (حدود العالم ص 169). نام شهر شعیب پیغمبر. (مهذب الاسماء). نام شهر قوم شعیب است در مقابل تبوک ، واقعشده در ساحل بحر قلزم در شش منزلی ، و از تبوک بزرگتر است . چاهی که گوسفندان حضرت موسی از آن سیراب شده اند در این مکان است . (ازمعجم البلدان ). شهری است بر کنار دریای مغرب . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). و آن بر دشت بر ساحل غربی دریای متوسط واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ) :
رسد دست تو از مشرق به مغرب
ز اقصای مداین تا به مدین .

منوچهری .


و شیعب را شهری بود که نام آن مدین بود. (قصص الانبیاء ص 94).

دانشنامه عمومی

(مَ د یَ ن) اصطلاحی در معماری سنتی ایران. فخر و مدین به شبکه های سفال لعابدار غالبا به رنگ فیروزه ای با سوراخ های زیبا گفته می شود که در پنجره های سنتی استفاده می شده است. فخر یا فغفور (فَ غ ف وُ ر) نوعی دست ساخته لعابدار چینی است و مدین یعنی سوراخ و گودال و مجوّف (مُ جَ وّ ف).


مَدیَن نامی جغرافیایی است در شمال غربی شبه جزیره عربستان که در داستان های تورات و قرآن از آن یاد شده است.
برادران یوسف او را به مردمانی از مدین فروختند
مدین جایی است که موسی پس از کشتن یک مصری به آنجا گریخت
موسی با دختر شعیب کاهن یا پیامبر مدینی ازدواج کرد
خداوند از موسی خواست سپاهی از بنی اسرائیل برای ویران کردن مدین فراهم کند و آنها پس از حمله به مدین تمام مردان و زنان را کشتند و ۳۲۰۰۰ دختر باکره را به بردگی گرفتند
مدینی ها اسرائیل را در زمان داوران تسخیر کردند و خداوند جدعون را مأمور نجات آنها کرد
کوزبی که زنی از مدین بود با سامری که از قبیله شمعون بود کشته شد
اشعیا از شترهایی می گوید که از مدین آمده اند تا سرزمین بنی اسرائیل را پر کنند
در داستان های قرآن گفته شده که شعیب پیامبر به آنجا از سوی خدا مبعوث گشت؛ و شعیب پیامبر علیه س برادر آنها بود. این قوم نیز در داد و ستد، از نظر میزان و پیمانه کم فروشی می کردند و در زمین به این طریق یا طرق دیگر فساد می کردند.
در لغتنامه دهخدا آمده است که مدین شهری بود در عربستان، خرم و بر ساحل دریا، و در آن چاهی بود که گویند موسی از آن برای گوسفندان شعیب آب می کشید.
در ادامه می نویسد: مدین شهر قوم شعیب است در مقابل تبوک، واقع شده در ساحل بحر قُلزُم در شش منزلی، و از تبوک بزرگتر است. شهری است بر کنار دریای مغرب.

مدین (آلبوم). مدیَن (به انگلیسی: Midian) آلبومی از کریدل آو فیلث است که در سال ۲۰۰۰ میلادی منتشر شد.

مدین (ابهام زدایی). مدین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
مدین (آلبوم)
مدین (روستا)
مدین (شهر روسیه)

مدین (روستا). مدین به عربی ( مدین )، روستایی است در دهستان
الصنعانی، محمد بن یحیی بن عبدالله بن احمد، الیمانی. ، (اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِیسَ وَ سَبأَ) ، منشورات دار الیمنیة للنشر والتوزیع، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۴ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۶۴) نفر (۷ خانوار) می باشد.

مدین (شهر روسیه). شهر مدین (به روسی: Медынь) در کشور روسیه و در اوبلاست کالوگا واقع شده است.
روسیه
فهرست شهرهای روسیه

دانشنامه آزاد فارسی

مَدْیَن
(یا: مدیان) در کتاب مقدس، نام یکی از فرزندان ابراهیم (پیدایش، ۲۵: ۲ و ۴) و نام سرزمینی که اعقاب او در آن می زیستند. این سرزمین در شرق خلیج عقبه تا کوه سینا امتداد داشته است. فرزندان اسماعیل نیز در این شهر زندگی می کرده اند و حضرت موسی (ع) نیز مدتی در آن ساکن بود (خروج، ۲: ۱۵ـ۲۲؛ اعداد، ۱۰: ۲۹). مردم مدیان ضد بنی اسرائیل همدست شدند و خداوند خبر هلاکتشان را داد. (اعداد، ۲۵: ۱۶ـ۱۸). یوشع نیز بر آنان غلبه کرد. (داوران، ۸: ۱ـ۲۸؛ مزامیر، ۸۳: ۹، ۱۱) در قرآن، شهری که شعیب رسول مردمانش بود. موسی پیش از بعثت در این شهر می زیست. نام این شهر در داستان موسی و شعیب آمده است. (توبه، ۷۰؛ اعراف، ۸۵؛ هود، ۸۴، ۹۵؛ طه، ۴۰؛ حج، ۴۴؛ قصص، ۲۲؛ ۲۳؛ ۴۵؛ عنکبوت، ۳۶).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَدْیَنَ: نام شهری در قدیم بوده که در مسیر عربستان به شام قرار داشته وحضرت شعیب علی نبینا و علیه السلام در آنجا میزیسته است (مدین شهری بوده در کنار دریای قلزم روبروی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر ، چاهی هم که گوسفندان شعیب از ...
معنی شُعَیْبُ: نام یکی از پیامبران الهی ( حضرت شعیب علی نبینا وعلیه السلام پیامبر مردم مدین واصحاب ایکه بوده اند)
معنی مَوْرُودُ: آبی که به لب آن رسیده اند- آنچه در آن وارد می شوند (بِئْسَ ﭐلْوِرْدُ ﭐلْمَوْرُودُ :بد سهمی است [آتشی] که در آن وارد میشود.کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده ، مثلا گفتهاند : وردت الماء - به لب آب...
معنی وِرْدُ: آبی که انسان و حیوان پس از تلاش و چرخیدنش به دنبال آن به گلویش میریزد - آبی که انسان و حیوانات تشنه به لب آن میآیند و از آن مینوشند ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده ، مثلا گفتهاند : وردت الم...
معنی وَرَدَ: به لب آب رفت ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده ، مثلا گفتهاند : وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی را استعمال نموده...
معنی وِرْداً: به صورت آمدن تشنگان بر لب آب ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده ، مثلا گفتهاند : وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی ...
ریشه کلمه:
مدن (۲۷ بار)
مدین (۱۰ بار)

«مَدْیَن» (بر وزن مریم) نام آبادی «شعیب»(علیه السلام) و قبیله او است، این شهر، در مشرق «خلیج عقبه» قرار داشته، و مردم آن از فرزندان «اسماعیل»(علیه السلام) بودند، و با «مصر»، «لبنان» و «فلسطین» روابط تجاری داشته اند.
امروز شهر «مدین»، «معان» نامیده می شود; ولی بعضی از جغرافی دانان نام «مدین» را بر مردمی اطلاق کرده اند که در میان «خلیج عقبه» تا «کوه سینا» می زیسته اند.
در «تورات» نیز نام «مدیان» آمده، اما به عنوان بعضی از قبائل (و البته اطلاق یک نام بر شهر و صاحبان شهر، معمول است).
نام شهری بود که شعیب «علیه السلام» براهل آن مبعوث گردید. این لفظ ده بار در قران مجید آمده است و در «اَیْکه» مطلبی گذشت که تذکر آن دراینجالازم است. در قاموس کتاب مقدس آن را مدیان نوشته و گوید: به قول بعضی زمین مدیان از خلیج عقبه تا به موآب و کوه سینا امتداد داشت و به قول بعضی از شبه جزیره سینا تا فرات امتداد داشت. علی هذا مدین نام مملکتی بوده است. در فرهنگ قصص قرآن نقل شده: موقع این شهر در شرق عقبه است. مردم مدین عرب و از اولاد اسماعیل «علیه السلام»بودند... نام آن شهر اکنون معان است. نگارنده گوید: معان در حال حاضر یکی از استانهای مملکت اردن، واقع در جنوب شرقی خلیج عقبه و مرکز ان شهر معان است، شاید معان همان مدین سابق باشد. مدین همان است که موسی «علیه السلام» از مصر به آنجا گریخت و ده سال به شعیب «علیه السلام» اجیر شد . و از اینکه شعیب به موسی گفت: . به دست می‏آید که مدین جزء مملکت مصر نبوده است. و مأموران فرعون قدرت تعقیب موسی را در آنجا نداشته‏اند.

پیشنهاد کاربران

مانند مادگی. سوراخ و فرو رفتگی. فخر و مدین روی هم رفته به چیزی گفته میشده که با گل پخته و سفال یا کاشی ساخته میشده و فرورفتگی و روزنهای کوچکی میان آن در م آمده است. کاربرد در هشتیهای متصل به ایوان جهت ایجاد فصای دلربا از نمای داخلی مسجد و صحن

یا مَدیان، نام یکی از پسران ابراهیم که از همسرش کِتورا زاده شد. ( تورات، کتاب پیدایش، فصل 25، بند 2 ) سرزمینی است در شمال خاوری بندر عقبه در کنار خلیج عقبه درکشور اردن. این سرزمین بر سر راه شهر مدینه در عربستان به عمان پایتخت کنونی کشور اردن می باشد.


کلمات دیگر: