کلمه جو
صفحه اصلی

نوری

فارسی به انگلیسی

optical, photo-

فرهنگ اسم ها

اسم: نوری (پسر، دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت) (تلفظ: nuri) (فارسی: نوري) (انگلیسی: nuri)
معنی: منسوب به نور، روشن و درخشان، ( عربی ـ فارسی ) ( نور، ی ( پسوند نسبت ) )، مربوط به نور، ( در گیاهی ) نوعی زردآلوی درشت و کشیده به رنگ زرد، ( در قدیم ) نوعی طوطی، ( عربی ـ فارسی ) ( نور + ی ( پسوند نسبت ) )، نور ( عربی ) + ی ( فارسی ) منسوب به نور

(تلفظ: nuri) (عربی ـ فارسی) (نور + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به نور ، مربوط به نور ؛ روشن و درخشان؛ (در گیاهی) نوعی زردآلوی درشت و کشیده به رنگ زرد ؛ (در قدیم) نوعی طوطی .


فرهنگ فارسی

( فضل الله ) .
نوری هروی مشهور به نوری دندانی از شاعران و ظریف طبعان قرن دهم است ٠ گویند : دندانش از غایت درازی از لبهایش بر آمده بود ٠٠٠ ازین جهت خود را به دندانی ملقب نمود .

← اپتیکی


لغت نامه دهخدا

نوری . (اِ) نوعی از زردآلوی . (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ).قسمی زردآلوی درشت و بسیار شیرین و آبدار و هسته شیرین . مقابل زردآلو انک . (یادداشت مؤلف ) :
از نوری آن به وجه احسن
شد ذائقه را چراغ روشن .

تأثیر (از آنندراج ).


|| مأخوذ از هندی ، قسمی از طوطی سرخ . (ناظم الاطباء).طوطی سفید. (غیاث اللغات از چراغ هدایت ). جانوری است قرمزرنگ براق که تمام تنش چون منقار طوطی سرخ باشدلیکن ورای طوطی است . (از غیاث اللغات از مصطلحات شعرا) (آنندراج ). غایتش می گویند که مثل طوطی حرف قالبی می زند و آن در هندوستان می باشد. (آنندراج ) :
از نوری شه گویم و از گفتارش
در حیرتم از زبان شکّربارش .

ظهوری (از آنندراج ).


ناکرده فلک باده ٔ وحدت به ایاغم
چون شعله به یک بال پرد نوری باغم .

تأثیر (از آنندراج ).


|| (ص نسبی ) منسوب به نور: سال های نوری . (یادداشت مؤلف ). || منسوب به شهر نور، از ولایت مازندران . رجوع به نور (اِخ ) شود. || قسمی برنج که محصول نور مازندران است . (یادداشت مؤلف ). || منسوب است به نور که شهری است بین بخارا و سمرقند. (از انساب سمعانی ). منسوب به نور که دهی است در بخارا، از آن است حافظ ابوموسی عمران نوری و حسین بن علی نوری . و اما ابوالحسن نوری واعظ منسوب است به نوری که در وعظ وی ظاهر می شد نه به سوی آن ده . (منتهی الارب ).

نوری . (اِخ ) ... بیگ خان لاهوری . از پارسی گویان قرن دهم هجری هندوستان و از معاصران تقی اوحدی است . او راست :
اظهار مهرِ بی حد من کرد سرکشش
خود بر میان قاتل خود تیغ بسته ام .
(از صبح گلشن ص 560) (از فرهنگ سخنوران ).


نوری . (اِخ ) ... هروی ، مشهور به نوری دندانی . از شاعران و ظریف طبعان قرن دهم هجری است . گویند: دندانش از غایت درازی از لبهایش برآمده بود...از این جهت خود را به دندانی ملقب نمود. او راست :
وصیتی است که بعد از وفات من یاران
کنند لوح مزارم ز هر دو دندانم
سخن چگونه کنم پیش خلق کاین دو لبم
به یکدگر نرسد گر به لب رسد جانم .

(از تذکره ٔ روز روشن ص 852).



نوری . (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری و از معاصران شاه عباس اول صفوی است . او راست :
بر دور رخت خط بود آن هاله کشیده
یا دود دل ماست به خورشید رسیده .
(از صبح گلشن ص 560) (از دانشمندان آذربایجان ص 389) (از فرهنگ سخنوران ).


نوری . (اِخ ) فضل اﷲ (حاجی شیخ ...) بن ملا عباس نوری مازندرانی ، معروف به شیخ نوری . از فقهای امامیه و از مراجع تقلید اوایل قرن چهاردهم هجری است . وی پس از تحصیل علوم دینی مقیم تهران گشت و در وقایع انقلاب مشروطیت ایران به حمایت و همراهی از محمدعلی شاه قاجار و به مخالفت با طباطبائی و بهبهانی ، دو روحانی صاحب نفوذ و مشروطه خواه ، قیام کرد و سرانجام پس از فتح تهران گرفتار و در 13 رجب 1327 هَ . ق . به دار کشیده شد و در قم مدفون گشت . از تصانیف اوست : 1 - تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل . 2 - صحیفه ٔ مهدویه . (از ریحانة الادب ج 6 ص 263). و رجوع به احسن الودلیه ج 2 ص 91 و تاریخ بیداری ایرانیان بخش 1 و 2 شود.


نوری . (اِخ ) اسماعیل (سید...) بن احمد علوی عقیلی طبری نوری نجفی . از فقهای امامیه ٔ اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان حاج میرزا حبیب اﷲ رشتی و حاج میرزا محمدحسین شیرازی است . به سال 1321 هَ . ق . در کاظمین وفات یافت . او راست : 1 - اصول الفقه . 2 - کفایة الموحدین فی اصول الدین ، در سه مجلد. 3 - وسیلة المعاد فی شرح نجاة العباد. (از ریحانة الادب ج 4 ص 248). و رجوع به اعیان الشیعه ج 12 ص 253 و الذریعة ج 2 ص 203 شود.


نوری . (اِخ ) بهاءالدین (حاجی میرزا...) بن حاجی ملا محمدعلی نوری اصفهانی ، معروف به فاضل نوری . از فقهای قرن چهاردهم هجری و از اکابر علمای اصفهان است . گاهگاه شعری می گفته و فاضل تخلص می کرده است ، این بیت از اوست :
به طوف کعبه کجایند عاشقان که مگر
چشند لذت دور نگار گردیدن .
وی به سال 1343 هَ . ق . در اصفهان وفات یافت و در تکیه ٔ بابا رکن الدین مدفون گشت . (از ریحانة الادب ج 4 ص 248).


نوری . (اِخ ) جواد (حاجی میرزا...) بن حاجی ملا محمدعلی نوری . از فقهای امامیه و از مراجعتقلید شیعیان است . وی گذشته از رساله ٔ علمیه و رساله ٔ استدلالی نماز شب ، رسالاتی در طهارت و صلوة و نکاح و تجارت تصنیف کرده است و به سال 1323 هَ . ق . در اصفهان وفات یافته است . (از ریحانة الادب ج 4 ص 249).


نوری . (اِخ ) علی (ملا...) بن ملا جمشید نوری مازندرانی ، مشهور و متخلص به نوری . از فقهای امامیه و از شاعران قرن سیزدهم هجری است . پس از تحصیلات مقدماتی در مازندران و قزوین به اصفهان رفت و نزد آقا محمد بیدآبادی تلمذ کرد و با میرزای قمی و سید شفتی و حاجی محمدابراهیم کرباسی مجالست و مکاتبت داشت . وی به سال 1246 هَ . ق . در اصفهان درگذشت و در نجف مدفون گشت . او راست : 1 - تفسیر منظوم سوره ٔ توحید. 2 - حاشیه بر اسفار ملاصدرا. 3 - حاشیه بر شرح فواید شیخ احمد احسائی . 4 - حاشیه برشرح شواهد ربوبیة ملاصدرا. 5 - حاشیه بر مشاعر ملاصدرا. 6 - حجةالاسلام فی رد میزان الحق . از اشعار اوست :
هر آه که بود در دل ما
برقی شد و سوخت حاصل ما
راز دل ما نمی شود فاش
تا لاله نروید از گِل ما.

(از ریحانة الادب ج 4 ص 294).


و رجوع به ریاض العارفین ص 581 و روضات الجنات ص 417 شود.

نوری . (اِخ ) محمد اندنانی اصفهانی (قاضی ...)، ملقب به نورالدین و متخلص به نوری . از شاعران قرن دهم هجری و از معاصران شاه طهماسب صفوی است . به سال 1000 هَ . ق . درگذشته است . شاعری کم گوی و گزیده گوی بوده است . او راست :
بیند چو کسی سوی تو، گیرم سر راهش
تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش .
جای ترحم است به من کز جنون عشق
می خواهم از تو آنچه در آب و گل تو نیست .
بیم است سراپای مرا زآتش دوزخ
جز سینه که آن داغ تمنای تو دارد.
رجوع به مجمع الخواص ص 153 و صبح گلشن ص 560 و نگارستان سخن ص 134 و تذکره ٔ روز روشن ص 852 و عالم آرای عباسی ص 133 و فرهنگ سخنوران ص 620 و آتشکده ٔ آذر چ سادات ناصری ص 1035 شود.


نوری . (اِخ ) محمدعلی (حاجی ملا...). از علمای امامیه و از عرفای قرن سیزدهم هجری است . اوایل عمر را در مولدخویش نور گذراند، سپس روانه ٔ هندوستان شد و به سیر آفاق و انفس پرداخت و در سلک عارفان درآمد و چون به ایران بازآمد مقیم اصفهان گشت و پس از چند سال انزواو ریاضت به سال 1252 هَ . ق . در آنجا وفات یافت . وی حواشی و شرح هائی بر شرح لمعه و مثنوی مولوی و بعضی کتب فقهیه نوشته است . (از ریحانة الادب ج 4 ص 249).


نوری . (اِخ ) نوراﷲ شوشتری (قاضی ...). رجوع به قاضی نوراﷲ شوشتری شود.


نوری . [ ری ی ] (ع اِ) واحد نَوَر، به معنی مختلس . (از اقرب الموارد). رجوع به نَوَر و نَوَرة شود. || (ص نسبی ) منسوب است به نور. رجوع به نوری شود.


نوری . (اِخ ) احمدبن محمد نوری ، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین . از کبار مشایخ صوفیان است . رجوع به ابوالحسن نوری و نیز رجوع به تذکرة الاولیاء چ استعلامی ص 862 و 464 شود.


نوری. ( اِ ) نوعی از زردآلوی. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ).قسمی زردآلوی درشت و بسیار شیرین و آبدار و هسته شیرین. مقابل زردآلو انک. ( یادداشت مؤلف ) :
از نوری آن به وجه احسن
شد ذائقه را چراغ روشن.
تأثیر ( از آنندراج ).
|| مأخوذ از هندی ، قسمی از طوطی سرخ. ( ناظم الاطباء ).طوطی سفید. ( غیاث اللغات از چراغ هدایت ). جانوری است قرمزرنگ براق که تمام تنش چون منقار طوطی سرخ باشدلیکن ورای طوطی است. ( از غیاث اللغات از مصطلحات شعرا ) ( آنندراج ). غایتش می گویند که مثل طوطی حرف قالبی می زند و آن در هندوستان می باشد. ( آنندراج ) :
از نوری شه گویم و از گفتارش
در حیرتم از زبان شکّربارش.
ظهوری ( از آنندراج ).
ناکرده فلک باده وحدت به ایاغم
چون شعله به یک بال پرد نوری باغم.
تأثیر ( از آنندراج ).
|| ( ص نسبی ) منسوب به نور: سال های نوری. ( یادداشت مؤلف ). || منسوب به شهر نور، از ولایت مازندران. رجوع به نور ( اِخ ) شود. || قسمی برنج که محصول نور مازندران است. ( یادداشت مؤلف ). || منسوب است به نور که شهری است بین بخارا و سمرقند. ( از انساب سمعانی ). منسوب به نور که دهی است در بخارا، از آن است حافظ ابوموسی عمران نوری و حسین بن علی نوری. و اما ابوالحسن نوری واعظ منسوب است به نوری که در وعظ وی ظاهر می شد نه به سوی آن ده. ( منتهی الارب ).

نوری. [ ری ی ] ( ع اِ ) واحد نَوَر، به معنی مختلس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَوَر و نَوَرة شود. || ( ص نسبی ) منسوب است به نور. رجوع به نوری شود.

نوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ،در 5 هزارگزی مشرق جاده مشهد به زاهدان در دامنه معتدل هوائی واقع است و 133 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و خشکبار، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

نوری. ( اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری و از معاصران شاه عباس اول صفوی است . او راست :
بر دور رخت خط بود آن هاله کشیده
یا دود دل ماست به خورشید رسیده.
( از صبح گلشن ص 560 ) ( از دانشمندان آذربایجان ص 389 ) ( از فرهنگ سخنوران ).

نوری. ( اِخ ) احمدبن محمد نوری ، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین. از کبار مشایخ صوفیان است. رجوع به ابوالحسن نوری و نیز رجوع به تذکرة الاولیاء چ استعلامی ص 862 و 464 شود.

نوری . (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ،در 5 هزارگزی مشرق جاده ٔ مشهد به زاهدان در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 133 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و خشکبار، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


دانشنامه عمومی

نوری دارای کاربردهای زیر می باشد:
نوری (زهک)
نوری (تربت حیدریه)
نوری (زابل)

نوری (تربت حیدریه). نوری رخ (تربت حیدریه)، روستایی از توابع بخش جلگه رخ شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان میان رخ قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۶۰ نفر (۱۲۵خانوار) بوده است.این روستا در قسمت کوهستانی واقع شده و زمستانی بسیار سرد و تابستانی خنک دارد. محصولات این روستا زعفران ،چغندر،گندم، جو و سیب زمینی می باشد از مکانهای زیارتی و گردشگری می توان به بازه نوری و مزار بی بی سیده معروف به کورساعت اشاره نمود.

نوری (جلبک). نُوری (به ژاپنی: 海苔 Nori) در زبان ژاپنی به مجموع جلبک های دریایی خوراکی مانند انواع جلبک قرمز، جلبک سبز و سیانوباکتریا (جلبک های سبزوآبی) و فراورده های آنها گفته می شود. نوری بیشتر خشک است و شکل ظاهری آن به کاغذ شباهت دارد. نوع غیر خشک و مرطوب آن نامانوری نامیده می شود. ظهور نوری در فرهنگ غذایی ژاپن به دورهٔ نارا بر می گردد. به غیر از ژاپن در چین، کره، نیوزیلند و انگلستان نیز کشت می شود و به تازگی کشت آن در آمریکا نیز آغاز شده است.
نوری از نظر داشتن پروتئین و ویتامین بسیار غنی است و از موادی است که مصرف بسیار بالایی در ژاپن دارد. از آنجائیکه به رطوبت حساس است معمولاً به همراه یک بستهٔ کوچک حاوی مواد مخصوص خشک کننده بسته بندی می شود. نمونه ای از غذاهایی که در آنها نوری بکار می رود، عبارتند از:سوشی، اونیگیری، سنبی، رامن، فوری کاکه، اوکونومی یاکی

نوری (زابل). نوری (زابل)، روستایی از توابع بخش شیب آب شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان محمدآباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۶ نفر (۴خانوار) بوده است.

نوری (زهک). نوری (زهک)، روستایی از توابع بخش جزینک شهرستان زهک در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان خمک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۰۸ نفر (۱۰۲خانوار) بوده است.

نوری (ساردینیا). نوری (به ایتالیایی: Nurri) یک کومونه در ایتالیا است که در استان کالیاری واقع شده است.
فهرست شهرهای ایتالیا
نوری ۷۳٫۹ کیلومترمربع مساحت و ۲٬۳۸۵ نفر جمعیت دارد.

نوری (طایفه). طایفه نوری، این طایفه خود را از مهاجرین غیر بومی برمی شمارند واعتقاد بر این دارند که جد نهم شان به نام حسن از منطقه نور تهران به سیستان آمده است.نام طایفه نوری احتمالاً از نام نوراباد مرکز شهرستان ممسنی(محمد حسنی) گرفته شده است ممسنیهادراصل سیستانیهایی هستند که در دوره اشکانی به فارس مهاجرت کرده اند. طایفه نوریاز بازماندگان ۹ هزار نفر خانوار ممسنی در استان فارس بوده اند که به دلیل حمایت ازشورش محمدخان بلوچ ممسنی در جنگ با نادرشاه که در ممسنی فارس رخ داد، به شمال ایران تبعید شدند و از آنجا به سیستان رفتند و به سایر طوایف سیستانی ممسنی تبار پیوستند. البته به غیر از تیره نوری های شیب آب که خانواده ای کوچک هستند و زروانی های نو مسلمان شده می باشند؛ که فرزندان مراد نوری و سامیار نوری می باشند و در حال حاضر در کوچ هزاره زروانی به سر می برندحسن که برخی از وی به نام محمدحسن «ممسن» یاد می کنند، در هنگام ورود به سیستان دارای چهار پسر و سه دختر بوده و به صورت دامدار در منطقه کودهای بین دشتک وشهرک وارد شدند؛ و زمانی که زاد و ولدآنان فزونی گرفت، از آنجا به نواحی دیگر سیستان پراکنده شدند. محل پراکندگی جمعیتی، در ابتدا مناطق پشت دشت ورمال تا حدود ده سنچولی و مجاور قریه دادی و شیب آب بوده است.تبحرشان در امر کشاورزی موجب شد تا گروهی از آنان به موازات دامداری به قریه رنجمال و ابراهیم آباد میان کنگی کوچ نمایند. بنا به گفته فرزندان مشهدی محمد در حدود سال های ۱۳۰۸ هجری شمسی هنگام دادن شناسنامه در زابل روستای ده علی جعفر وقتی مأمور ثبت احوال به روستا آمده بود بزرگ طایفه نوری بنام مشهدی محمد از وی استقبال و برخورد خوب می کند فلذا آن مأمور در شناسنامه ایشان و بستگانشان نیک رفتار را اضافه کرده و این برخورد خوب باعث تغیر در فامیلی این طایفه شده است که بعد از گذشت سال ها بعلت خشکسالی به سمت گرگان کوچ می کنند و در شرق گرگان در مکانی به همراه بستگان سکنا می گزینند که نام آن روستا را به اسم بزرگشان که محمد بوده محمدآباد گذاشته اند همچنین مقبره ایشان در امامزاده روشن آباد در قطعه محمدآبادی ها می باشد.
تیره تاج محمد - در کرباسک زابل سکونت دارند
تیره امام دادحسن - نوری های گوری زابل و شهرستان سرخس
تیره محمدحسن نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران: --غلام نوری راد. --عباس نوری راد. --حسین نوری راد.
نام پسران حسین نوری راد:(۱)علیرضا نوری راد (۲)محمد نوری راد (۳) مهدی نوری راد (۴)مجتبی نوری راد.
تیره محمدعلی نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران:حسین نوری راد
تیره محمدحسین نوری راد- در مشهد
تیره محمد نیکرفتار نوری-در گرگان و کردکوی.
تیره علی اکبر نوری. در روستای مارگان. بخش میانکنگی. * تیره حاج عیسی نوری. یکی از بزرگان طایفه نوری در بخش میانکنگی … دهستان مارگان…

نوری (نام). نوری یک نام کوچک و نام خانوادگی ست.
نوری کسرایی
افراد سرشناس با این نام عبارت اند از:

فرهنگستان زبان و ادب

[فیزیک- اپتیک] ← اپتیکی

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] نوری صفت نسبت به شهر نور است و ممکن است به یکی از این افراد اشاره کند:

واژه نامه بختیاریکا

فرزند ارشد

پیشنهاد کاربران

طایفه نوری، این طایفه خود را از مهاجرین غیر بومی برمی شمارند واعتقاد بر این دارند که جد نهم شان به نام حسن از منطقه نور تهران به سیستان آمده است. نام طایفه نوری احتمالاً از نام نوراباد مرکز شهرستان ممسنی ( محمد حسنی ) گرفته شده است ممسنیهادراصل سیستانیهایی هستند که در دوره اشکانی به فارس مهاجرت کرده اند. طایفه نوری از بازماندگان ۹ هزار نفر خانوار ممسنی در استان فارس بوده اند که به دلیل حمایت از شورش محمدخان بلوچ ممسنی در جنگ با نادرشاه که در ممسنی فارس رخ داد، به شمال ایران تبعید شدند و از آنجا به سیستان رفتند و به سایر طوایف سیستانی ممسنی تبار پیوستند. البته به غیر از تیره نوری های شیب آب که خانواده ای کوچک هستند و زروانی های نو مسلمان شده می باشند؛ که فرزندان مراد نوری و سامیار نوری می باشند و در حال حاضر در کوچ هزاره زروانی به سر می برند حسن که برخی از وی به نام محمدحسن �ممسن� یاد می کنند، در هنگام ورود به سیستان دارای چهار پسر و سه دختر بوده و به صورت دامدار در منطقه کودهای بین دشتک وشهرک وارد شدند؛ و زمانی که زاد و ولدآنان فزونی گرفت، از آنجا به نواحی دیگر سیستان پراکنده شدند. محل پراکندگی جمعیتی، در ابتدا مناطق پشت دشت ورمال تا حدود ده سنچولی و مجاور قریه دادی و شیب آب بوده است. تبحرشان در امر کشاورزی موجب شد تا گروهی از آنان به موازات دامداری به قریه رنجمال و ابراهیم آباد و مارگان ( مارگو ) بخش میان کنگی کوچ نمایند. بنا به گفته فرزندان مشهدی محمد در حدود سال های ۱۳۰۸ هجری شمسی هنگام دادن شناسنامه در زابل روستای ده علی جعفر وقتی مأمور ثبت احوال به روستا آمده بود بزرگ طایفه نوری بنام مشهدی محمد از وی استقبال و برخورد خوب می کند فلذا آن مأمور در شناسنامه ایشان و بستگانشان نیک رفتار را اضافه کرده و این برخورد خوب باعث تغیر در فامیلی این طایفه شده است که بعد از گذشت سال ها بعلت خشکسالی به سمت گرگان کوچ می کنند و در شرق گرگان در مکانی به همراه بستگان سکنا می گزینند که نام آن روستا را به اسم بزرگشان که محمد بوده محمدآباد گذاشته اند همچنین مقبره ایشان در امامزاده روشن آباد در قطعه محمدآبادی ها می باشد.
- تیره های طائفه بزرگ نوری در سیستان :
- تیره علی اکبر نوری. در روستای مارگان. بخش میانکنگی. * تیره مشهدی حبش نوری* یکی از بزرگان طایفه نوری. نام پسران : غلام علی و محسن نوری.
- تیره تاج محمد - در کرباسک زابل سکونت دارند
- تیره امام دادحسن - نوری های گوری زابل و شهرستان سرخس
- تیره محمدحسن نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران: - - غلام نوری راد. - - عباس نوری راد. - - حسین نوری راد.
نام پسران حسین نوری راد: ( ۱ ) علیرضا نوری راد ( ۲ ) محمد نوری راد ( ۳ ) مهدی نوری راد ( ۴ ) مجتبی نوری راد.
- تیره محمدعلی نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران:حسین نوری راد
- تیره محمدحسین نوری راد - در مشهد
- تیره محمد نیکرفتار نوری - در گرگان و کردکوی.

نَوَر ( نوری ) شاخه ای از کولیها که در غزه و کرانه باختری، بیت المقدس و مصر نیز زندگی می کنند

https://www. gitanos. org/documentos/1. 1 - KEN - his_HistoricalDictionaryoftheGypsies. pdf

کولیهای نوری به رهبری حسینعلی نوری دین بهایی را به وجود آوردند

نوری ( Nuri ) :کولیهایی که به زبان دومری ( Domari ) صحبت می کنند به خودشان دوم ( Dom ) می گویند ولی بیشتر اوقات در ادبیات، لوری ( Luri ) یا نوری ( Nuri ) ( در حالت جمع نَوَر Nawar ) یا لولی ( Luli ) نامیده می شوند

منبع:Danger! Educated Gypsy: Selected Essays
By Ian Hancock

با سلام بنده مصطفی نوری از نوری های بخش میانکنگی و روستای مارگان هستم. خدمتتان عارضم که بزرگ تیره علی اکبر نوری که هم اکنون در روستای مارگان زندگی می کند، مشهدی حبش نوری است. که بنده نوه ایشان هستم. و حاج عیسی نوری برادر کوچکتر محسوب می شوند. لطفا اصلاح بفرمایید. سپاس

طایفه نوری، این طایفه خود را از مهاجرین غیر بومی برمی شمارند واعتقاد بر این دارند که جد نهم شان به نام حسن از منطقه نور تهران به سیستان آمده است. نام طایفه نوری احتمالاً از نام نوراباد مرکز شهرستان ممسنی ( محمد حسنی ) گرفته شده است ممسنیهادراصل سیستانیهایی هستند که در دوره اشکانی به فارس مهاجرت کرده اند. طایفه نوری از بازماندگان ۹ هزار نفر خانوار ممسنی در استان فارس بوده اند که به دلیل حمایت از شورش محمدخان بلوچ ممسنی در جنگ با نادرشاه که در ممسنی فارس رخ داد، به شمال ایران تبعید شدند و از آنجا به سیستان رفتند و به سایر طوایف سیستانی ممسنی تبار پیوستند. البته به غیر از تیره نوری های شیب آب که خانواده ای کوچک هستند و زروانی های نو مسلمان شده می باشند؛ که فرزندان مراد نوری و سامیار نوری می باشند و در حال حاضر در کوچ هزاره زروانی به سر می برند حسن که برخی از وی به نام محمدحسن �ممسن� یاد می کنند، در هنگام ورود به سیستان دارای چهار پسر و سه دختر بوده و به صورت دامدار در منطقه کودهای بین دشتک وشهرک وارد شدند؛ و زمانی که زاد و ولدآنان فزونی گرفت، از آنجا به نواحی دیگر سیستان پراکنده شدند. محل پراکندگی جمعیتی، در ابتدا مناطق پشت دشت ورمال تا حدود ده سنچولی و مجاور قریه دادی و شیب آب بوده است. تبحرشان در امر کشاورزی موجب شد تا گروهی از آنان به موازات دامداری به قریه رنجمال و ابراهیم آباد میان کنگی کوچ نمایند. بنا به گفته فرزندان مشهدی محمد در حدود سال های ۱۳۰۸ هجری شمسی هنگام دادن شناسنامه در زابل روستای ده علی جعفر وقتی مأمور ثبت احوال به روستا آمده بود بزرگ طایفه نوری بنام مشهدی محمد از وی استقبال و برخورد خوب می کند فلذا آن مأمور در شناسنامه ایشان و بستگانشان نیک رفتار را اضافه کرده و این برخورد خوب باعث تغیر در فامیلی این طایفه شده است که بعد از گذشت سال ها بعلت خشکسالی به سمت گرگان کوچ می کنند و در شرق گرگان در مکانی به همراه بستگان سکنا می گزینند که نام آن روستا را به اسم بزرگشان که محمد بوده محمدآباد گذاشته اند همچنین مقبره ایشان در امامزاده روشن آباد در قطعه محمدآبادی ها می باشد.
- تیره های طائفه بزرگ نوری :
- تیره علی اکبر نوری. در روستای مارگان. بخش میانکنگی. * تیره مشهدی حبش نوری* یکی از بزرگان طایفه نوری. نام پسران : غلام علی و محسن نوری.
- تیره تاج محمد - در کرباسک زابل سکونت دارند
- تیره امام دادحسن - نوری های گوری زابل و شهرستان سرخس
- تیره محمدحسن نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران: - - غلام نوری راد. - - عباس نوری راد. - - حسین نوری راد.
نام پسران حسین نوری راد: ( ۱ ) علیرضا نوری راد ( ۲ ) محمد نوری راد ( ۳ ) مهدی نوری راد ( ۴ ) مجتبی نوری راد.
- تیره محمدعلی نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران:حسین نوری راد
- تیره محمدحسین نوری راد - در مشهد
- تیره محمد نیکرفتار نوری - در گرگان و کردکوی.

طایفه نوری، این طایفه خود را از مهاجرین غیر بومی برمی شمارند واعتقاد بر این دارند که جد نهم شان به نام حسن از منطقه نور تهران به سیستان آمده است. نام طایفه نوری احتمالاً از نام نوراباد مرکز شهرستان ممسنی ( محمد حسنی ) گرفته شده است ممسنیهادراصل سیستانیهایی هستند که در دوره اشکانی به فارس مهاجرت کرده اند. طایفه نوری از بازماندگان ۹ هزار نفر خانوار ممسنی در استان فارس بوده اند که به دلیل حمایت از شورش محمدخان بلوچ ممسنی در جنگ با نادرشاه که در ممسنی فارس رخ داد، به شمال ایران تبعید شدند و از آنجا به سیستان رفتند و به سایر طوایف سیستانی ممسنی تبار پیوستند. البته به غیر از تیره نوری های شیب آب که خانواده ای کوچک هستند و زروانی های نو مسلمان شده می باشند؛ که فرزندان مراد نوری و سامیار نوری می باشند و در حال حاضر در کوچ هزاره زروانی به سر می برند حسن که برخی از وی به نام محمدحسن �ممسن� یاد می کنند، در هنگام ورود به سیستان دارای چهار پسر و سه دختر بوده و به صورت دامدار در منطقه کودهای بین دشتک وشهرک وارد شدند؛ و زمانی که زاد و ولدآنان فزونی گرفت، از آنجا به نواحی دیگر سیستان پراکنده شدند. محل پراکندگی جمعیتی، در ابتدا مناطق پشت دشت ورمال تا حدود ده سنچولی و مجاور قریه دادی و شیب آب بوده است. تبحرشان در امر کشاورزی موجب شد تا گروهی از آنان به موازات دامداری به قریه رنجمال و ابراهیم آباد میان کنگی کوچ نمایند. بنا به گفته فرزندان مشهدی محمد در حدود سال های ۱۳۰۸ هجری شمسی هنگام دادن شناسنامه در زابل روستای ده علی جعفر وقتی مأمور ثبت احوال به روستا آمده بود بزرگ طایفه نوری بنام مشهدی محمد از وی استقبال و برخورد خوب می کند فلذا آن مأمور در شناسنامه ایشان و بستگانشان نیک رفتار را اضافه کرده و این برخورد خوب باعث تغیر در فامیلی این طایفه شده است که بعد از گذشت سال ها بعلت خشکسالی به سمت گرگان کوچ می کنند و در شرق گرگان در مکانی به همراه بستگان سکنا می گزینند که نام آن روستا را به اسم بزرگشان که محمد بوده محمدآباد گذاشته اند همچنین مقبره ایشان در امامزاده روشن آباد در قطعه محمدآبادی ها می باشد.
- تیره های طائفه بزرگ نوری در سیستان :
- تیره علی اکبر نوری. در روستای مارگان. بخش میانکنگی. * تیره مشهدی حبش نوری* یکی از بزرگان طایفه نوری. نام پسران : غلام علی و محسن نوری.
- تیره تاج محمد - در کرباسک زابل سکونت دارند
- تیره امام دادحسن - نوری های گوری زابل و شهرستان سرخس
- تیره محمدحسن نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران: - - غلام نوری راد. - - عباس نوری راد. - - حسین نوری راد.
نام پسران حسین نوری راد: ( ۱ ) علیرضا نوری راد ( ۲ ) محمد نوری راد ( ۳ ) مهدی نوری راد ( ۴ ) مجتبی نوری راد.
- تیره محمدعلی نوری راد - در الله آباد زابل. نام پسران:حسین نوری راد
- تیره محمدحسین نوری راد - در مشهد
- تیره محمد نیکرفتار نوری - در گرگان و کردکوی

Nawwar ( Nuri ) نور ( نوری ) . طایفه ای از کولی ها که در لبنان ، سوریه و دیگر نقاط خاورمیانه زندگی می کنند. آنها خود را دوم ( Dom ) می نامند و به زبانی با منشاء هندی ، مرتبط با زبان رومنی ( زبان کولیهای اروپا ) صحبت می کنند. این نام ممکن است در اصل به معنای "آهنگر" از کلمه عربی نار ( آتش ) باشد . در سال 1912 دو زن نوری از یافا با یک گروه سیرک به سراسر آلمان رفتند. از حدود 1970 تعدادی از افراد و خانواده های نوری به غرب اروپا ، از جمله بریتانیا ، آمدند.

Historical Dictionary of the Gypsies ( Romanies ) Second Edition
Donald Kenrick
Historical Dictionaries of Peoples and Cultures, No. 7
https://www. gitanos. org/documentos/1. 1 - KEN - his_HistoricalDictionaryoftheGypsies. pdf

شیخ فضل الله نوری، ( ۱۲۸۸ - ۱۲۲۲ ) پسر ملاعباس نوری مازندرانی معروف به شیخ فضل الله یا حاجی شیخ فضل الله از مجتهدان شیعه دوازده امامی و از منتقدین انقلاب مشروطه ایران بود[۱] که به علت انتقادهایش که بیشتر جنبه مذهبی داشت، به حمایت و همراهی از محمد علی شاه شهرت داشت. وی پس از فتح تهران، در میدان توپخانه به دست مشروطه خواهان به دار آویخته شد.
محتویات [نهفتن]
۱ زندگی نامه
۱. ۱ تولد و کودکی
۱. ۲ تحصیلات
۱. ۳ بازگشت به ایران
۱. ۴ همسر و فرزندان
۱. ۵ مرگ
۲ اندیشه شناسی
۲. ۱ مخالفت با مشروطیت
۲. ۲ قانون اساسی
۲. ۳ مجلس قانونگذاری
۲. ۴ عدالتخانه
۲. ۵ ولایت، نه وکالت
۲. ۶ عقاید وی درباره مدرسه به سبک جدید
۳ فتوائی از حوزه نجف
۴ واقعه میدان توپخانه
۵ جلسه ویژه تطبیق قانون اساسی مشروطه با شرع
۶ رساله حرمت مشروطه
۷ کتاب شناسی
۸ دادگاه حاجی شیخ فضل الله
۸. ۱ کیفرخواست
۸. ۲ دفاع شیخ
۸. ۳ مراسم اعدام
۹ نگارخانه
۱۰ جستارهای وابسته
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
۱۳ پیوند به بیرون
زندگی نامه [ویرایش]
تولد و کودکی [ویرایش]
یکشنبه، ۳ دی ۱۲۲۲ در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران به دنیا آمد. [۲] پدرش ملا عباس کجوری، روحانی بود.
تحصیلات [ویرایش]
تحصیلات ابتدایی را در بلده ( مرکز منطقه نور ) آغاز کرد. پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد. او به همراه دایى خود میرزاحسین نورى به نجف رفت و نزد میرزا حبیب الله رشتی و شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شرکت کرد. با هجرت میرزای شیرازی به سامرا وی نیز با او راهی سامرا شد.
بازگشت به ایران [ویرایش]
وی پس از تحصیل علوم دینی مقیم تهران گشت. او در وقایع انقلاب مشروطه ایران به حمایت و همراهی از محمد علی شاه و به مخالفت با سید محمد طباطبائی و عبدالله بهبهانی - دو روحانی مشروطه خواه - برخاست . در مسأله بانک استقراضی روس، شیخ فضل الله نوری مدرسه و گورستان را به بهای هفتصد و پنجاه تومان به مستشارالدوله فروخت و به بانک واگذار کرد[۳]. شیخ فضل الله همچنین علمای مشروطه خواه نجف، از جمله آخوند خراسانی و آیت الله عبدالله لاهیجی را تکفیر کرد. [نیازمند منبع] فضل الله نوری الگوهایی ارائه داد که به مشروعه مشهور شد. او نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشده است را نادرست می دانست و با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت می ورزید. [۴] او مشروطه را «فتنه» می خواند و قانون اساسی را «دستور ملعون» و «ضلالت نامه» ( رساله حرمت مشروطه، ترکمان، ص 107 ) می نامید. در مقابل یکی از مواد آن که «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود» به طور مشخص مخالفت کرد و گفت «محال است با اسلام حکم مساوات». تقسیم قوا به سه قوه را «بدعت و ضلالت محض» خواند. ( در قانون اساسی تفکیک قوا ذکر شده بود ) [۵] از جمله نظریات شیخ فضل الله نوری حضور هیئتی از مجتهدین واجد شرایط برای مراقبت بر مجلس شورا بود. این چند نفر هیئت مستقل از مجلس و موازی نهاد مجلس بود.
همسر و فرزندان [ویرایش]
همسر او سکینه، دختر دائی اش فرزند محدث نوری بود او دارای چهار پسر به نامهای مهدی، ضیاء الدین، هادی و جلال و هشت دختر به نام های زینت، اینسه، احترام، زکیه، خدیجه، منیره، اقدس و انور بود.
افراد سرشناس با رابطه خانوادگی با شیخ
محدث نوری ( دایی و پدر خانم شیخ فضل الله )
دکتر منوچهر آزمون
دکتر نورالدین کیانوری
دکتر سید حسین نصر ( نوادهٔ دختری )
مرگ [ویرایش]
پس از فتح تهران، شیخ فضل الله نوری بازداشت شد و به حکم شیخ ابراهیم زنجانی در ۹ مرداد ۱۲۸۸ برابر با۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمری در میدان توپخانه حدود یک ساعت ونیم مانده به غروب به دار کشیده و در قم دفن شد.
اندیشه شناسی [ویرایش]
شیخ فضل الله نوری بر چوبه دار
زمانی که شیخ فضل الله نوری استبداد محمدعلی شاه را با عنوان حکومت مشروعه توجیه شرعی می کرد، رهبر دینی نهضت مشروطه آخوند خراسانی به وی یادآوری کرد که اگر چه در زمان غیبت، حکومت مشروعه ( حکومت اسلامی ) ممتنع است، اما تنها حکومت مشروع حکومت مبتنی بر عدالت است که قدرت سیاسی مقید و محدود به قانون و تحت نظارت نمایندگان مردم باشد. در دوره استبداد صغیر شیخ به دفاع از شاه پرداخت. [۶]
مخالفت با مشروطیت [ویرایش]
ملک زاده در تاریخ مشروطه اش می نویسد:
« در اول ظهور مشروطیت حاجی شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه خواه همفکر و همقدم بود و با اینکه با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شرکت کرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی کوچکترین مخالفتی از او مشاهده نشد ولی طولی نکشید که میان او و هم مقامانش مخصوصاً بهبهانی مخالفت پیدا شد و چون بهبهانی و طباطبایی در نتیجه پافشاری و فداکاری مظهر مشروطیت شناخته شده بودند حاجی شیخ فضل الله بجای آنکه توجه به اصول مشروطیت و مبانی حکومت ملی و ایده آل عالی آزادی داشته باشد مشروطیت را ملک مسلم و مطلق همکاران و هم مقام های خود پنداشت، بعبارت دیگر مشروطیت در شخص بهبهانی و طباطبایی در نظر او جلوه کرد و چون از آنها ناراضی و دلتنگ بود از مشروطیت سرباززد و قیام برضد مشروطیت نمود. برای حاجی شیخ فضل الله مشروطیت در چهره رقبایش که برای او مکروه بود جلوه گر شده بود و چون از آنها خوشش نمی آمد و آنها را دشمن خود می پنداشت از مشروطیت هم بیزار شد. [۷] »
اما مطلبی را که ملک زاده در ادامه ذکر می کند ریشه مخالفت های شیخ با مشروطه را بسیار عمیق تر از رقابت و حسادت در مرجعیت دینی تصویر می کند:
« عجیب در اینست که در روزهای آخر سلطنت محمدعلیشاه با آنکه همه یقین داشتند که استبداد . . .


کلمات دیگر: