صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ک" - اصطلاحات
کبادهی چیزی را کشیدن
کبوتر با کبوتر باز با باز
کبکش خروس می خونه
کت بده کلاه بده دو قورت و نیم بالا بده
کج دار و مریز
کج دار و مریز یا کج دارومریز کردن
کجا خوش است انجا که دل خوش است
کربلا رفتنت بهانه بود کربلا در میان خانه بود
کردان
کرم از درخت است
کرم کار است
کرمو
کره
کره خر امد و الاغ رفت
کره خوری
کره کردن
کرکری خواندن
کسی از چیزی عارش می اید
کسی اه ندارد تا با ناله سودا کند
کسی اگر طناب مفت پیدا کند یا گیر بیاورد خودش را دار می زند
کسی به اهو می گوید بدو و به تازی می گوید بگیر
کسی به ماه می گوید تو درنیا که من درامدم
کسی به کون خودش می گوید بو می دهی دنبال من نیا
کسی جایی نمی خوابد که زیرش اب برود
کسی را با خود چپ انداختن
کسی را به جای یا سر جای خود نشاندن
کسی را به حال خود گذاشتن
کسی را به خاک سیاه نشاندن
کسی را به هر سازی رقصاندن
کسی را به یا توی هچل انداختن
کسی را تروخشک کردن
کسی را خر گیر اوردن
کسی را داغ کردن
کسی را روی تخم چشم جا دادن کسی
کسی را زابه را یا زابرا یا زابراه کردن
کسی را زیر بال خود گرفتن
کسی را زیر چتر خود گرفتن یا قرار دادن
کسی را سر زبان ها انداختن
کسی را سر طاس نشاندن
کسی را سنگ روی یخ کردن
کسی را سکه ی یک پول کردن
کسی را قر زدن
کسی را مات بردن یا زدن
کسی را مقر اوردن
کسی را نعل کردن
کسی را چیزخور کردن
کسی صد چاقو می سازد یکی از انها هم دسته ندارد
کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
بیشتر