پیشنهاد کاربران

sacdevgg

<hr> معنی : عنبرچه <hr> معانی دیگر : (کیسه یا بالشتک که در آن پودر خوشبو می ریزند) عنبرچه، عنبرینه، شمامه، پودر خوشبو (که در کیسه می ریزند)، بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند

معنی : عنبرچه معانی دیگر : (کیسه یا بالشتک که در آن پودر خوشبو می ریزند) عنبرچه، عنبرینه، شمامه، پودر خوشبو (که در کیسه می ریزند)، بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند

sachet

sacho

<hr> معنی : خیک، خیگ، گونی، غارتگری، پیراهن گشاد و کوتاه، شراب سفید پر الکل و تلخ، کیسه، ساک، جوال، یغما، غارت کردن، لخت کردن، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن <hr> معانی دیگر : چنته، انبان، توبره، گوال، گونده، (خودمانی - با: the) اخراج (از شغل)، پاکت بزرگ (کاغذی یا پلاستیکی)، در کیسه (یا گونی و غیره) ریختن، (خودمانی) اخراج کردن، بیرون کردن، به اندازه ی یک کیسه (sackful هم می گویند)، (زنانه) کت گشاد، (زنانه) پیراهن گشاد (shift هم می گویند)، (آمریکا - خودمانی) بستر، (فوتبال آمریکایی) کوارتربک را در پشت خط بازی بر زمین افکندن، چپاول (به ویژه چپاول شهر توسط قشون پیروز)، غارت، تاراج، چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، به یغما بردن، شراب سپید (اسپانیایی - در سده های 16و17 در انگلیس خواهان داشت)، شراب سک، شراب سفیدپر الکل وتل

معنی : خیک، خیگ، گونی، غارتگری، پیراهن گشاد و کوتاه، شراب سفید پر الکل و تلخ، کیسه، ساک، جوال، یغما، غارت کردن، لخت کردن، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن معانی دیگر : چنته، انبان، توبره، گوال، گونده، (خودمانی - با: the) اخراج (از شغل)، پاکت بزرگ (کاغذی یا پلاستیکی)، در کیسه (یا گونی و غ

sack

sack of shit

sack off

sack sb

sacked

<hr> معنی : گونی، غارتگری، چتایی <hr> معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و ارزان برای کیسه و غیره) گونی، پلاس، گوردین، درحال یورش وچپاول

معنی : گونی، غارتگری، چتایی معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و ارزان برای کیسه و غیره) گونی، پلاس، گوردین، درحال یورش وچپاول

sacking

sacnner

sacral comua

sacrality

sacralization

sacralized

<hr> معنی : نشانه، ایین دینی، سوگند ملایم، رسم دینی <hr> معانی دیگر : (هر یک از مراسمی که حضرت عیسی مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک ها و ارتدکس ها هفت رسم و پروتستان ها دو رسم یعنی غسل و تعمید و عشای ربانی را اساسی می دانند) رسم دینی، آیین مذهبی، (گاهی s بزرگ) عشای ربانی (eucharist هم می گویند)، نان عشای ربانی، هر چیز مقدس، (قدیمی) قسم، عهد، سوگند، تقدیس کردن

معنی : نشانه، ایین دینی، سوگند ملایم، رسم دینی معانی دیگر : (هر یک از مراسمی که حضرت عیسی مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک ها و ارتدکس ها هفت رسم و پروتستان ها دو رسم یعنی غسل و تعمید و عشای ربانی را اساسی می دانند) رسم دینی، آیین مذهبی، (گاهی s بزرگ) عشای ربانی 

sacrament

<hr> معنی : وابسته به مراسم مذهبی <hr> معانی دیگر : وابسته به مراسم اصلی مذهبی، وابسته به شعائر دینی، همانند مراسم اصلی مذهبی

معنی : وابسته به مراسم مذهبی معانی دیگر : وابسته به مراسم اصلی مذهبی، وابسته به شعائر دینی، همانند مراسم اصلی مذهبی

sacramental

sacramental union

<hr> اعتقاد به اساسی بودن مراسم مذهبی (مانند غسل تعمید یا عشای ربانی)، (این باور) پیروی از مراسم برای رستگاری ابدی لازم است، اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری

اعتقاد به اساسی بودن مراسم مذهبی (مانند غسل تعمید یا عشای ربانی)، (این باور) پیروی از مراسم برای رستگاری ابدی لازم است، اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری

sacramentalism

sacramentalist

sacramentum

<hr> معنی : روحانی، وقف شده، مقدس <hr> معانی دیگر : سپنتا، اشو، مذهبی، دینی، وابسته به دین، مورد تکریم، محترم، همایون، آناهیتا، احترام انگیز، وقف، نثار، موقوف، تخصیص یافته، از آن (شده)، اخروی (در برابر: دنیوی secular)، مصون، ایمن، خاص

معنی : روحانی، وقف شده، مقدس معانی دیگر : سپنتا، اشو، مذهبی، دینی، وابسته به دین، مورد تکریم، محترم، همایون، آناهیتا، احترام انگیز، وقف، نثار، موقوف، تخصیص یافته، از آن (شده)، اخروی (در برابر: دنیوی secular)، مصون، ایمن، خاص

sacred

<hr> معنی : شخص مصون از انتقاد، گاو مقدس <hr> معانی دیگر : (مجازی) هر چیز که مراجع انتقاد آن را گناه بدانند

معنی : شخص مصون از انتقاد، گاو مقدس معانی دیگر : (مجازی) هر چیز که مراجع انتقاد آن را گناه بدانند

sacred cow

sacred promise

sacred travel

sacred works

sacredly

<hr> تقدس، اختصاص، موقوفیت، مصونیت

تقدس، اختصاص، موقوفیت، مصونیت

sacredness

sacretary

<hr> معنی : فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن <hr> معانی دیگر : حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، فداسازی، قربانی کردن، ذبح کردن در راه خدا (یا خدایان)، نثار کردن، ایثار کردن، از دست دادن، جانبازی کردن، فداکاری کردن، جانفشانی کردن، با زیان فروختن

معنی : فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن معانی دیگر : حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، فداسازی، قربانی کردن، ذبح کردن در راه خدا (یا خدایان)، نثار کردن، ایثار کردن، از دست دادن، جانبازی کر

sacrifice

sacrifice his whole life to

sacrificed

sacrificer

sacrifices

<hr> معنی : فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی <hr> معانی دیگر : وابسته به قربانی یا فداکاری، جانفشانانه

معنی : فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی معانی دیگر : وابسته به قربانی یا فداکاری، جانفشانانه

sacrificial

sacrificial bonds

sacrificial lamb

sacrificial layer

sacrificium

sacrified

<hr> معنی : توهین به مقدسات، سرقت اشیاء مقدسه، تجاوز بمقدسات <hr> معانی دیگر : تجاوز به مقدسات، سرقت اشیای مقدس، حرمت شکنی

معنی : توهین به مقدسات، سرقت اشیاء مقدسه، تجاوز بمقدسات معانی دیگر : تجاوز به مقدسات، سرقت اشیای مقدس، حرمت شکنی

sacrilege

sacrilegium

<hr> معنی : متصدی حفاظت ظروف مقدسه کلیسا <hr> معانی دیگر : متصدی نگهداری اشیای مقدس کلیسا (به ویژه ظرف ها و جام ها)

معنی : متصدی حفاظت ظروف مقدسه کلیسا معانی دیگر : متصدی نگهداری اشیای مقدس کلیسا (به ویژه ظرف ها و جام ها)

sacristan

sacroillitis

<hr> معنی : مقدس، قربانی کننده، قدوس <hr> معانی دیگر : بسیار مقدس، قدوسی، منزه

معنی : مقدس، قربانی کننده، قدوس معانی دیگر : بسیار مقدس، قدوسی، منزه

sacrosanct

<hr> معنی : استخوان خاجی، عظم عجز <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان خاجی، ساکروم، عظم عجز ajoz e azm

معنی : استخوان خاجی، عظم عجز معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان خاجی، ساکروم، عظم عجز ajoz e azm

sacrum

<hr> معنی : فجیع، غمگین، نژند، دلتنگ، محزون، اندوهناک، پژمرده، مکدر، سوزناک، غمناک، اندوگین، افسرده و ملول <hr> معانی دیگر : پژمان، پر اندوه، اندوهگین، غصه دار، افسرده، جانگداز، غم انگیز، محزون کننده، حزن انگیز، تاسف انگیز، بد

معنی : فجیع، غمگین، نژند، دلتنگ، محزون، اندوهناک، پژمرده، مکدر، سوزناک، غمناک، اندوگین، افسرده و ملول معانی دیگر : پژمان، پر اندوه، اندوهگین، غصه دار، افسرده، جانگداز، غم انگیز، محزون کننده، حزن انگیز، تاسف انگیز، بد

sad music

<hr> (آمریکا - خودمانی) آدم خوش نیت و دست و پا چلفتی، آدم بدبیار و بی عرضه، ادم خوش نیت ولی احمق وبی عرضه

(آمریکا - خودمانی) آدم خوش نیت و دست و پا چلفتی، آدم بدبیار و بی عرضه، ادم خوش نیت ولی احمق وبی عرضه

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران