فارسی به عربی

شاءبه

<hr> مترادف شاخ : سرون، شخ، قرن، شاخسار، شاخه، غصن، شاخابه، پیشانی، ناصیه، پاره، قطعه

مترادف شاخ : سرون، شخ، قرن، شاخسار، شاخه، غصن، شاخابه، پیشانی، ناصیه، پاره، قطعه

شاخ

شاخ زدن

شاخ فرعی

شاخ و برگ

شاخ و برگ گیاهان

شاخ وبرگ

شاخ وبرگ گیاهان

شاخ گوزن

شاخابه

<hr> مترادف شاخص : شاخصه، علامت، نما، نماینده، مشخص، معلوم، برجسته، ممتاز، مهم، پایه، ماخذ، میله، نصیبه <hr> برابر پارسی : برجسته، روشن نمودار، شناسه، نمودار

مترادف شاخص : شاخصه، علامت، نما، نماینده، مشخص، معلوم، برجسته، ممتاز، مهم، پایه، ماخذ، میله، نصیبه برابر پارسی : برجسته، روشن نمودار، شناسه، نمودار

شاخص

<hr> مترادف شاخه : ازگ، غصن، شجن، شعبه، فرع، گروه، شاخابه، شاخ

مترادف شاخه : ازگ، غصن، شجن، شعبه، فرع، گروه، شاخابه، شاخ

شاخه

شاخه دراوردن

شاخه شاخه شدن

شاخه فرعی رودخانه

شاخه های خشک را زدن

شاخه کوچک

شاخک

شاخک حساس

شاخی

<hr> مترادف شاد : بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف <hr> متضاد شاد : اندوهگین، مغموم

مترادف شاد : بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف متضاد شاد : اندوهگین، مغموم

شاد

شاد دل

شاد شد

شاد شدن

شاد نمایش

شاد و خرم

شاد وخرم

شاد کام

<hr> مترادف شاداب : آبدار، پرآب، باطراوت، تروتازه، خرم، شادمان <hr> متضاد شاداب : پژمرده

مترادف شاداب : آبدار، پرآب، باطراوت، تروتازه، خرم، شادمان متضاد شاداب : پژمرده

شاداب

<hr> مترادف شادباش : تبریک، تهنیت، مبارکباد، شاباش <hr> متضاد شادباش : تسلیت

مترادف شادباش : تبریک، تهنیت، مبارکباد، شاباش متضاد شادباش : تسلیت

شادباش

شادباش گفتن

شادخانه

شاددل

شادمان هلهله کننده

شادمان کردن

<hr> مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط <hr> متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

شادمانی

شادمانی کردن

<hr> مترادف شادکام : کامران، کامروا، کامیاب، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور <hr> متضاد شادکام : تلخکام

مترادف شادکام : کامران، کامروا، کامیاب، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور متضاد شادکام : تلخکام

شادکام

<hr> مترادف شادکامی : کامرانی، کامروایی، کامیابی، آسایش، رفاه، ناز، نعمت <hr> متضاد شادکامی : تلخکامی

مترادف شادکامی : کامرانی، کامروایی، کامیابی، آسایش، رفاه، ناز، نعمت متضاد شادکامی : تلخکامی

شادکامی

<hr> مترادف شادی : ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون <hr> متضاد شادی : اندوه، غم

مترادف شادی : ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون متضاد شادی : اندوه، غم

شادی

شادی کردن

<hr> مترادف شارع : خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر <hr> برابر پارسی : رهنمون، راهنمای راه، راهنما

مترادف شارع : خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر برابر پارسی : رهنمون، راهنمای راه، راهنما

شارع

<hr> برابر پارسی : گذرهمگانی، راه همگانی

برابر پارسی : گذرهمگانی، راه همگانی

شارع عام

شارلا تان

شارلا تان بازی

<hr> مترادف شارلاتان : چاخان، حقه باز، شیاد، متقلب، مشعبد، نیرنگ باز <hr> متضاد شارلاتان : درستکار <hr> برابر پارسی : فریبکار، زبانباز، دغلباز

مترادف شارلاتان : چاخان، حقه باز، شیاد، متقلب، مشعبد، نیرنگ باز متضاد شارلاتان : درستکار برابر پارسی : فریبکار، زبانباز، دغلباز

واژه های حرف "ش" - فارسی به عربی