فارسی به عربی

ژابیژ

ژاد

<hr> مترادف ژاله : بشک، جلید، شبنم، طل، جاله

مترادف ژاله : بشک، جلید، شبنم، طل، جاله

ژاله

ژامبون

ژانویه

ژاو

ژاپن

ژاپنی

ژاپونی

ژاکت

ژاکت مخصوص ورزش

ژاکت ویژه خفت کردن دیوانگان

ژاکت کش باف پشمی

ژتن

<hr> مترادف ژتون : بن، کوپن <hr> برابر پارسی : پولک، تنوک

مترادف ژتون : بن، کوپن برابر پارسی : پولک، تنوک

ژتون

<hr> مترادف ژرف : عمق دار، عمیق، گود، نغول

مترادف ژرف : عمق دار، عمیق، گود، نغول

ژرف

ژرف اندیشیدن

<hr> مترادف ژرفا : ژرفنا، عمق، قعر، گودی، غور، کنه

مترادف ژرفا : ژرفنا، عمق، قعر، گودی، غور، کنه

ژرفا

ژرفاسنجی کردن

<hr> مترادف ژست : ادا، اطوار، حرکات، قیافه <hr> برابر پارسی : کِرِشم، ریخت، کرشم

مترادف ژست : ادا، اطوار، حرکات، قیافه برابر پارسی : کِرِشم، ریخت، کرشم

ژست

ژست گرفتن

ژستو

<hr> برابر پارسی : زَگ

ژن

<hr> مترادف ژنده : پاره، پاره پوره، پوسیده، خرقه، خلق، غاز، فرسوده، کهنه، مندرس

مترادف ژنده : پاره، پاره پوره، پوسیده، خرقه، خلق، غاز، فرسوده، کهنه، مندرس

ژنده

<hr> مترادف ژنرال : امیر، سپهبد، سرتیپ، سردار، سرلشکر، میر <hr> برابر پارسی : تیمسار، سردار

مترادف ژنرال : امیر، سپهبد، سرتیپ، سردار، سرلشکر، میر برابر پارسی : تیمسار، سردار

ژنرال

<hr> برابر پارسی : زیرک، ازدا

برابر پارسی : زیرک، ازدا

ژنی

<hr> برابر پارسی : داور

ژوری

<hr> مترادف ژولیده : آشفته، پریشان، درهم، کالیده <hr> متضاد ژولیده : بسامان، مرتب

مترادف ژولیده : آشفته، پریشان، درهم، کالیده متضاد ژولیده : بسامان، مرتب

ژولیده

ژولیده کردن

ژوک

ژوک (مخفف اسم )

ژوکر

ژکیدن

<hr> مترادف ژیان : خشمگین، دمان، غضبناک، درنده، سبع

مترادف ژیان : خشمگین، دمان، غضبناک، درنده، سبع

ژیان

ژیروسکوپ

<hr> برابر پارسی : ورزشی، ورزیک

برابر پارسی : ورزشی، ورزیک

ژیمناستیک

ژیگ

<hr> مترادف ژیگولو : فکلی، قرتی <hr> متضاد ژیگولو : ژیگولت

مترادف ژیگولو : فکلی، قرتی متضاد ژیگولو : ژیگولت

واژه های حرف "ژ" - فارسی به عربی