کلمه جو
صفحه اصلی

استخدام


برابر پارسی : بکارگرفتن، بکارگماردن، بکارگیری، کاردهی، کارگماری

فارسی به انگلیسی

employ, employment, hire, recruitment, engagement, service

recruitment, engagement, service


employ, employment, hire, recruitment


فارسی به عربی

توظیف

عربی به فارسی

استعمال کردن , بکار گماشتن , استخدام کردن , مشغول کردن , بکار گرفتن , شغل


مترادف و متضاد

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

employment (اسم)
استخدام، بکارگیری، کارگماری

recruitment (اسم)
استخدام، سرباز گیری

فرهنگ فارسی

خدمت خواستن، کسی رابرای خدمت خواستن، به خدمت واداشتن، به کارگماشتن، نوکرگرفتن، خادم خواستن
۱ - ( مصدر ) بخدمت پذیرفتن بچاکری گرفتن بخدمت گماشتن کسی را برای خدمت خواستن . ۲ - ( اسم ) بخدمت گماشتگی . جمع : استخدامات . یا ادار. استخدام . ادار. کار گزینی. یا استخدام عمومی . بخدمت گماشته شدن بطور رسمی و دایم و ثابت در یکی از امور عمومی دایمی دولتی .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) به خدمت گرفتن ، به کار گماشتن .

لغت نامه دهخدا

استخدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خدمت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اختدام . (منتهی الارب ). خدمت خواستن . خادم خواستن . بچاکری و خادمی گرفتن . برای خدمت خواستن . چاکر داشتن خواستن از کسی یعنی از وی خواستن که چاکر او باشد. || استخدام ، هو ان یذکر لفظ له معنیان فیراد به احدهما ثم یراد بالضمیر الراجع الی ذلک اللفظ معناه الاَّخر او یراد باحد ضمیریه احد معنییه ثم بالاَّخر معناه الاَّخر، فالاول کقوله :
اذا نزل السماء بارض قوم
رعیناه و ان کانوا غضابا.
اراد بالسماء الغیث و بالضمیر الراجع الیه من رعیناه النبت و السماء یطلق علیهما. و الثانی کقوله :
فسقی الغضی و الساکنیه و ان هم
شبوه بین جوانح و ضلوع .
اراد باحدالضمیرین الراجعین الی الغضی وهو المجرور فی الساکنیه المکان و بالاَّخر و هو المنصوب فی شبوه النار ای اوقدوا بین جوانحی نارالغضی یعنی نارالهوی التی تشبه بنارالغضی . (تعریفات جرجانی ). استخذام ، با خاء و ذال معجمتین ، از خذمت الشی ٔ است ؛ یعنی بریدم آن را. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استخذام بخاء و ذال معجمتین از خذمت الشی ٔ بمعنی قطعته باشد، چنانکه گویند سیف مخذوم و برخی آنرا با حاء مهمله و ذال معجمه گفته اند از حذمت ، نیز بمعنی قطعت ، و بعضی با خاء معجمه و دال مهمله آورده اند از خدمة، چنانکه سید سند در حاشیه ٔ مطول گفته است . و استخذام نزد علماء بدیع یکی از اشرف انواع بدیع است چنانکه توریة نیز همان شرافت دارد و بعض علماء فن استخذام رابر توریة ترجیح داده اند و از استخذام دو گونه تعبیرکنند: یکی آنکه لفظی آرند که آنرا دو معنی یا بیشترباشد و یکی از آن معانی اراده شود سپس ضمیری به آن لفظ راجع کنند و از او معنی دیگر آن کلمه خواهند و این طریقه ٔ سکاکی و اتباع اوست ، و تعبیر دیگر این است که متکلم لفظی مشترک آرد سپس دو لفظ برای دو معنی آن لفظ مشترک بکار برد که از یکی از آن دو لفظ یک معنی لفظ مشترک و از دیگری معنی دیگر آن اراده شده باشدو این طریقه ٔ بدرالدین بن مالک در المصباح است ، و ابن ابی الاصبع نیز بر این طریقه رفته است و تمثل جسته است بقول خدای تعالی : لکل اجل کتاب . (قرآن 38/13). پس لفظ کتاب در اینجا هم معنی مدت معلوم و هم کتاب مکتوب تواند داد لکن با آمدن لفظ اجل معنی اولی یعنی مدت معلوم اثبات و معنی ثانوی کتاب مکتوب محو شود. و گفته اند که در قرآن استخذام بر طریقه ٔ سکاکی نیامده است . صاحب اتقان گوید من با فکر خود آیاتی را از قرآن بطریقه ٔ سکاکی استخراج کرده ام و از آن آیات یکی قول خدای تعالی است که فرماید: لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین . (قرآن 12/23). مقصود از انسان در این آیه بار اول آدم ابوالبشر است ولی پس از آن ضمیر «ثم جعلناه نطفة» راجع به اولاد آدم است ، و باز از آن قبیل است قول خدای تعالی : لاتسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسؤکم (قرآن 101/5). که پس از آن فرماید: قد سئلها قوم من قبلکم (قرآن 102/5). چه معلوم است سوءالات صحابه که از آن نهی شده است غیر از سؤال های امم پیشین است ، ونیز قول خدای تعالی : اتی امراﷲ (قرآن 1/16). لفظ امراﷲ معنی قیام ساعت و عذاب و بعثت نبی صلی اﷲ علیه میدهد. از لفظ امر اراده ٔ معنی اخیر یعنی بعثت نبی شده است چنانکه از ابن عباس نیز بدینگونه روایت شده است ولی از ضمیر تستعجلوه مراد قیام ساعت و عذاب است - انتهی . و از امثله ٔ فوق معلوم شد که مطلوب اعم است از اینکه آن دو معنی یا معانی حقیقی باشند یا مجازی یا بعضی حقیقی باشند و بعضی مجازی و در حاشیه ٔ مطول هم تصریح به این معنی شده است و صاحب مطول گوید استخذام این است که از لفظی که صاحب دو معنی است یکی از دو معنی اراده شود و سپس از ضمیری که به آن لفظ راجع میشود معنی دیگر آن کلمه خواهند، یا آنکه با یکی از دو ضمیر یکی از دو معنی و از ضمیر دوم معنی دیگر آن اراده کنند. مثال برای صورت اولی ، قول شاعر:
اذا نزل السماء بارض قوم
رَعیناه و ان کانوا غضابا.
از سماء معنی غیث (باران ) اراده شده است و از ضمیر رَعیناه ، مراد نبت (گیاه ) است و مثال بر این صورت ثانوی قول شاعر:
فسقی الغضا و الساکنیه و ان همو
شبوه بین جوانح و ضلوع .
از ضمیر ساکنیه مکان اراده شده و از ضمیر شبوه نار مقصود است ؛ یعنی افروختند میان جوانح من آتش غضا یعنی آتش عشقی را که شبیه به آتش غضاست .
- اداره ٔ استخدام ؛ اداره ای که امور بخدمت پذیرفتن و به خدمت گماشتن اعضاء بعهده دارد. اداره ٔ کارگزینی .


استخدام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خدمت خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). اختدام. ( منتهی الارب ). خدمت خواستن. خادم خواستن. بچاکری و خادمی گرفتن. برای خدمت خواستن. چاکر داشتن خواستن از کسی یعنی از وی خواستن که چاکر او باشد. || استخدام ، هو ان یذکر لفظ له معنیان فیراد به احدهما ثم یراد بالضمیر الراجع الی ذلک اللفظ معناه الاَّخر او یراد باحد ضمیریه احد معنییه ثم بالاَّخر معناه الاَّخر، فالاول کقوله :
اذا نزل السماء بارض قوم
رعیناه و ان کانوا غضابا.
اراد بالسماء الغیث و بالضمیر الراجع الیه من رعیناه النبت و السماء یطلق علیهما. و الثانی کقوله :
فسقی الغضی و الساکنیه و ان هم
شبوه بین جوانح و ضلوع.
اراد باحدالضمیرین الراجعین الی الغضی وهو المجرور فی الساکنیه المکان و بالاَّخر و هو المنصوب فی شبوه النار ای اوقدوا بین جوانحی نارالغضی یعنی نارالهوی التی تشبه بنارالغضی. ( تعریفات جرجانی ). استخذام ، با خاء و ذال معجمتین ، از خذمت الشی است ؛ یعنی بریدم آن را. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استخذام بخاء و ذال معجمتین از خذمت الشی بمعنی قطعته باشد، چنانکه گویند سیف مخذوم و برخی آنرا با حاء مهمله و ذال معجمه گفته اند از حذمت ، نیز بمعنی قطعت ، و بعضی با خاء معجمه و دال مهمله آورده اند از خدمة، چنانکه سید سند در حاشیه مطول گفته است. و استخذام نزد علماء بدیع یکی از اشرف انواع بدیع است چنانکه توریة نیز همان شرافت دارد و بعض علماء فن استخذام رابر توریة ترجیح داده اند و از استخذام دو گونه تعبیرکنند: یکی آنکه لفظی آرند که آنرا دو معنی یا بیشترباشد و یکی از آن معانی اراده شود سپس ضمیری به آن لفظ راجع کنند و از او معنی دیگر آن کلمه خواهند و این طریقه سکاکی و اتباع اوست ، و تعبیر دیگر این است که متکلم لفظی مشترک آرد سپس دو لفظ برای دو معنی آن لفظ مشترک بکار برد که از یکی از آن دو لفظ یک معنی لفظ مشترک و از دیگری معنی دیگر آن اراده شده باشدو این طریقه بدرالدین بن مالک در المصباح است ، و ابن ابی الاصبع نیز بر این طریقه رفته است و تمثل جسته است بقول خدای تعالی : لکل اجل کتاب. ( قرآن 38/13 ). پس لفظ کتاب در اینجا هم معنی مدت معلوم و هم کتاب مکتوب تواند داد لکن با آمدن لفظ اجل معنی اولی یعنی مدت معلوم اثبات و معنی ثانوی کتاب مکتوب محو شود. و گفته اند که در قرآن استخذام بر طریقه سکاکی نیامده است. صاحب اتقان گوید من با فکر خود آیاتی را از قرآن بطریقه سکاکی استخراج کرده ام و از آن آیات یکی قول خدای تعالی است که فرماید: لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین. ( قرآن 12/23 ). مقصود از انسان در این آیه بار اول آدم ابوالبشر است ولی پس از آن ضمیر «ثم جعلناه نطفة» راجع به اولاد آدم است ، و باز از آن قبیل است قول خدای تعالی : لاتسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسؤکم ( قرآن 101/5 ). که پس از آن فرماید: قد سئلها قوم من قبلکم ( قرآن 102/5 ). چه معلوم است سوءالات صحابه که از آن نهی شده است غیر از سؤال های امم پیشین است ، ونیز قول خدای تعالی : اتی امراﷲ ( قرآن 1/16 ). لفظ امراﷲ معنی قیام ساعت و عذاب و بعثت نبی صلی اﷲ علیه میدهد. از لفظ امر اراده معنی اخیر یعنی بعثت نبی شده است چنانکه از ابن عباس نیز بدینگونه روایت شده است ولی از ضمیر تستعجلوه مراد قیام ساعت و عذاب است - انتهی. و از امثله فوق معلوم شد که مطلوب اعم است از اینکه آن دو معنی یا معانی حقیقی باشند یا مجازی یا بعضی حقیقی باشند و بعضی مجازی و در حاشیه مطول هم تصریح به این معنی شده است و صاحب مطول گوید استخذام این است که از لفظی که صاحب دو معنی است یکی از دو معنی اراده شود و سپس از ضمیری که به آن لفظ راجع میشود معنی دیگر آن کلمه خواهند، یا آنکه با یکی از دو ضمیر یکی از دو معنی و از ضمیر دوم معنی دیگر آن اراده کنند. مثال برای صورت اولی ، قول شاعر:

فرهنگ عمید

۱. کسی را برای خدمت خواستن، در برابر پرداخت حقوق معیّن.
۲. گماشته شدن به شغلی.
۳. (ادبی ) در بدیع، آوردن لفظی که با یک کلمه یک معنی و با کلمۀ دیگر معنی دیگری داشته باشد، مانندِ این شعر: من ایستاده ام که کنم جان فدا چو شمع / او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد (حافظ: ۲۹۶ ).
۴. استفاده از: خاقانی در استخدام قافیه های دشوار تعمد داشته است.

دانشنامه عمومی

استخدام به قراردادی که بین کارمند و کارفرما بسته می شود، می گویند. این قرارداد می تواند شامل تضمین شفاهی و کتبی برای ارائهٔ خدمات و کنترل و نظارت بر انجام کار باشد که بین طرفین بسته می شود. این قرارداد معمولاً با تضمین سود از جانب کارگر برای کارفرما همراه با تعیین مزد است.شرایط لازم در این قرارداد نوع کار ساعات کار مبلغ مزد مورد توافق و سایر شرایط به صورت کاملاً شفاف در این قرارداد درج میگردد.
درآمد پایه
بیکاری
نرخ بیکاری
برابری درآمد
تجزیه وتحلیل شغل
اقتصاد کار
فهرست بزرگترین کارفرمایان
پذیرش سازمانی
حقوق و دستمزد
سن قانونی کار
استخدام های دولتی در ایران عموماً از طریق آزمون سراسری صورت می گیرد. اطلاع رسانی عمومی استخدام های دولت، طی سالیان اخیر توسط سازمان سنجش و سامانه نیروی انسانی انجام می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی خدمت خواستن) اصطلاحی در بدیع. دو نوع دارد: ۱. آوردن کلمه ای که دو معنی یا بیشتر داشته باشد و همۀ آن معانی را برساند: شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت/چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت (سعدی). «نواختن» هم ساززدن معنی می دهد و هم لطف کردن؛ ۲. آوردن کلامی دو معنایی که در آن ضمیری بیاورند تا خواننده را به یکی از دو معنی هدایت کند: تا به بزم خویش ما را داده است آن سرو بار/از نهال قامتش آن را شدیم امیدوار. «بار» هم به معنی حضوریافتن است و هم به معنی میوه و ثمر. اما ضمیر «ش» در مصراع دوم، خواننده را به معنی دوم راهنمایی می کند.

فرهنگ فارسی ساره

کارگماری، بکارگیری، کارده


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استخدام:به معنای به خدمت گرفتن کسی، خدمتکار گزیدن است. به ذکر لفظ عام و اراده بعض افراد عام از ضمیرِ رجوع کننده به آن استخدام می گویند.
استخدام آن است که از مرجع ضمیر ، یک معنا و از خود ضمیر، معنای دیگری اراده شود؛ به بیان دیگر، استخدام در جایی است که در کلام، عامی ذکر و به دنبال آن ضمیری به صورت متصل یا منفصل آورده شود که طبق قرائن خاص، این ضمیر به بعضی از افراد عام برگردد، نه به همه افراد عام؛ برای مثال، در آیه شریفه: ﴿وَالْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء.. . وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ.. . ﴾؛ «و زنان طلاق داده شده، باید مدت سه پاکی انتظار کشند،... و شوهرانشان اگر سر آشتی دارند، به باز آوردن آنان در این (مدت) سزاوار ترند.. ». ، از یک سو لفظ « المطلقات » عام است و شامل « رجعیات » و « باینات » می شود و از سوی دیگر، اجماع قائم شده بر این که ضمیر «هن» در «بعولتهن»، تنها به مطلقات رجعیه، بر می گردد نه به همه مطلقات، اعم از رجعیه و باین. در این مورد که آیا عود ضمیر به بعضی از افراد عام، موجب تخصیص عام قبلی می شود یا نه، میان علما اختلاف است.

پیشنهاد کاربران

کارش

افروزش

کارگماری

استخدام بر وزن استفعال بمعنای بکار گرفتن

employment

" گمارش " از بن گماشتن به معنای استخدام کردن ، بکار گماردن ، گمارشگر = استخدام کننده.


کلمات دیگر: