مترادف ایهام : پندار، پنداشت، گمان، شبهه پردازی
برابر پارسی : بگمان افکندن
amphibology or ambiguity, quibble, equivocation
equivocalness, play on words, pun, wordplay
پندار، پنداشت، گمان
شبههپردازی
۱. پندار، پنداشت، گمان،
۲. شبههپردازی
ایهام . (ع اِ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد چنانکه عنصری گفته است در مدح سلطان محمود:
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و گبر و ترسا و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یا رب عاقبت محمود گردان .
و دیگری گفته است :
جز روی تو در وجه دلم می نشود
جز قد تو راست نیست بر کار دلم .
و دیگری گفته :
جز ز آینه روی همدمی نتوان دید
زو نیز چه قابل چو دمی نتوان دید.
و شرف شفروه گفته :
اندر نیام از پی تجهیز دشمنان
دارد سرافکنی که بجوهر مرصع است .
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 263 - 264).
این صفت را تخییل نیز خوانند و چنان بود که دیر باشد در نثر یا در نظم الفاظی بکار برند که آن لفظ را دو معنی باشد یکی قریب و دیگر غریب وچون سامع آن الفاظ بشنود حالی خاطرش به معنی قریب رود و مراد از آن لفظ معنی غریب بود. مسعودسعد گوید:
و لیل کأن ّ الشمس ضلت ممرها
و لیس لها نحو المشارق مرجع
نظرت الیه و الظلام کأنه
علی العین غربان من الجو وقع
فقلت لقلبی طال لیلی و لیس لی
من الهم منجاة و فی الصبر مفزع
اری ذنب السرحان فی الجو ساطعاً
فهل ممکن ان الغزالة تطلع.
غرض از این قطعه بیت آخر است ، چه هرکه لفظ ذنب السرحان و غزاله بشنود حالی خاطرش به دم گرگ و آهوبره شود و مراد از این چیزی دیگریست . دیگری گوید:
من ز قاضی یسار می جستم
اوبزرگی نمود داد یمین .
پندارند که دست چپ و راست است و شاعر از یسار مال و از یمین سوگند خواسته است ، دیگری گوید:
ای سرو بلند پیش بالای تو پست
در شاخ تو آویخته ام برگت هست
پندارد که شاخ و برگ درخت میخواهد.
و من وقتی به ترمذ بودم انباری پیوسته بنزدیک من بودی . گفته های خود بر من عرض کردی و ازصلاح و فساد آن بپرسیدی . روزی در بازار نشسته بود پسری طباخ برو گذشت و او را بچشم خوش آمد و این بیت درمعنی او بگفت :
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان .
حال با من بگفت و نام این صنعت بپرسیداو را بیاموختم و غرض ازین لبی است که چون بشنوند پندارند که لب نان خواسته است و مراد او خود لب کودک است و انباری را از این بسیار درافتادی از راه طبع نه از راه علم . (از حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 4239).
ایهام . (ع مص ) به گمان افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). در شک افکندن . (غیاث اللغات ). بگمانی افکندن یا رفتن دل بسوی چیزی بی قصد آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فروگذاشتن آیتی از قرآن یا رکعتی از نماز. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). فروگذاشتن ، یقال : اوهم من صلاته رکعةً و اوهمت الشی ٔ؛ اذا ترکته کله . (منتهی الارب ). || به غلط انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (زمخشری ). درغلطی انداختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). غلط کردن در حساب ، یقال : اوهم کذا من الحساب ؛ ای اسقط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || تهمت نهادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
۱. (ادبی) در بدیع، آوردن کلمهای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد؛ توریه، مانند: در گوشهای نشستهام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب ـ من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب. مردمک هم به معنای مردم و انسانها و هم به معنای مردمک چشم است که معنی دوم مدنظر شاعر است.
۲. [قدیمی] در وهم و گمان افتادن و اشتباه کردن.
۳. [قدیمی] در وهم و گمان انداختن؛ در شک و گمان و اشتباه انداختن.
〈 ایهام تناسب: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در نظم یا نثر که در صورت ظاهر با یکدیگر متناسب باشد ولی معانی غیرمتناسب نیز از آنها استنباط شود، مانندِ این شعر: چنان سایه گسترد بر عالمی / که زالی نیندیشد از رستمی (سعدی۱: ۳۸) که مراد از زال پیرزن است نه زال پدر رستم، و مراد از رستم نیز مردی نیرومند و پهلوان است. یا در این شعر: ای در مردی چو باز و در کینه عقاب / شاهین به تهوری و طوطی به خطاب ـ از باده بطی فرست مر قُمری را / چون چشم خروس در شب همچو غُراب (قُمری قزوینی). شاهد در بط و قمری و چشم خروس و غراب است که همگی از اصطلاحات بادهنوشی هستند.