کلمه جو
صفحه اصلی

ایهام


مترادف ایهام : پندار، پنداشت، گمان، شبهه پردازی

برابر پارسی : بگمان افکندن

فارسی به انگلیسی

equivocalness, play on words, pun, wordplay ambiguity, amphibology, amphibology or ambiguity, quibble, equivocation, wordplay

amphibology or ambiguity, quibble, equivocation


equivocalness, play on words, pun, wordplay


مترادف و متضاد

amphibology (اسم)
ابهام، ایهام، سخن دوپهلو

opacity (اسم)
ایهام، تاری، کدری، حاجب ماورایی

پندار، پنداشت، گمان


شبهه‌پردازی


۱. پندار، پنداشت، گمان،
۲. شبههپردازی


فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - بگمان افکندنبپندارانداختن بشک انداختن . ۲ - فرو گذاشتن فرو گذار کردن . ۳ - ( اسم ) پندار پنداشت . ۴ - گوینده در سخن خود لفظی آورد که دارای دو معنی باشد : یکی نزدیک و دیگری دور و ذهن شنونده ابتدا بطرف معنی نزدیک و بعد بمعنی دور که مقصود گوینده است متوجه شود : (ز گریه مردم چشمم نشسته در خون ببین که در طلبت حال مردمان چون است . ) (حافظ ) مردم اول مردمک دیده و مردم دوم بمعنی همان مردم است . جمع : ایهامات .
در علم بدیع چنانست که لفظی ذو معنین بکار رود یکی قریب و یکی غریب .

فرهنگ معین

[ ع . ] (مص م . ) ۱ - به شک و گمان انداختن . ۲ - آوردن کلمه ای که دارای دو معنی باشد: یکی نزدیک و دیگری دور. و ذهن شنونده ابتدا به طرف معنی نزدیک برود و سپس به معنی دور که مقصود گوینده است متوجه شود. ج . ایهامات .

لغت نامه دهخدا

ایهام. ( ع مص ) به گمان افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). در شک افکندن. ( غیاث اللغات ). بگمانی افکندن یا رفتن دل بسوی چیزی بی قصد آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || فروگذاشتن آیتی از قرآن یا رکعتی از نماز. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). فروگذاشتن ، یقال : اوهم من صلاته رکعةً و اوهمت الشی ٔ؛ اذا ترکته کله. ( منتهی الارب ). || به غلط انداختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( زمخشری ). درغلطی انداختن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). غلط کردن در حساب ، یقال : اوهم کذا من الحساب ؛ ای اسقط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || تهمت نهادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ایهام. ( ع اِ ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد چنانکه عنصری گفته است در مدح سلطان محمود:
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و گبر و ترسا و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یا رب عاقبت محمود گردان.
و دیگری گفته است :
جز روی تو در وجه دلم می نشود
جز قد تو راست نیست بر کار دلم.
و دیگری گفته :
جز ز آینه روی همدمی نتوان دید
زو نیز چه قابل چو دمی نتوان دید.
و شرف شفروه گفته :
اندر نیام از پی تجهیز دشمنان
دارد سرافکنی که بجوهر مرصع است.
( از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 263 - 264 ).
این صفت را تخییل نیز خوانند و چنان بود که دیر باشد در نثر یا در نظم الفاظی بکار برند که آن لفظ را دو معنی باشد یکی قریب و دیگر غریب وچون سامع آن الفاظ بشنود حالی خاطرش به معنی قریب رود و مراد از آن لفظ معنی غریب بود. مسعودسعد گوید:
و لیل کأن الشمس ضلت ممرها
و لیس لها نحو المشارق مرجع
نظرت الیه و الظلام کأنه
علی العین غربان من الجو وقع
فقلت لقلبی طال لیلی و لیس لی
من الهم منجاة و فی الصبر مفزع
اری ذنب السرحان فی الجو ساطعاً
فهل ممکن ان الغزالة تطلع.
غرض از این قطعه بیت آخر است ، چه هرکه لفظ ذنب السرحان و غزاله بشنود حالی خاطرش به دم گرگ و آهوبره شود و مراد از این چیزی دیگریست. دیگری گوید:
من ز قاضی یسار می جستم
اوبزرگی نمود داد یمین.
پندارند که دست چپ و راست است و شاعر از یسار مال و از یمین سوگند خواسته است ، دیگری گوید:

ایهام . (ع اِ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد چنانکه عنصری گفته است در مدح سلطان محمود:
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و گبر و ترسا و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یا رب عاقبت محمود گردان .
و دیگری گفته است :
جز روی تو در وجه دلم می نشود
جز قد تو راست نیست بر کار دلم .
و دیگری گفته :
جز ز آینه روی همدمی نتوان دید
زو نیز چه قابل چو دمی نتوان دید.
و شرف شفروه گفته :
اندر نیام از پی تجهیز دشمنان
دارد سرافکنی که بجوهر مرصع است .
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 263 - 264).
این صفت را تخییل نیز خوانند و چنان بود که دیر باشد در نثر یا در نظم الفاظی بکار برند که آن لفظ را دو معنی باشد یکی قریب و دیگر غریب وچون سامع آن الفاظ بشنود حالی خاطرش به معنی قریب رود و مراد از آن لفظ معنی غریب بود. مسعودسعد گوید:
و لیل کأن ّ الشمس ضلت ممرها
و لیس لها نحو المشارق مرجع
نظرت الیه و الظلام کأنه
علی العین غربان من الجو وقع
فقلت لقلبی طال لیلی و لیس لی
من الهم منجاة و فی الصبر مفزع
اری ذنب السرحان فی الجو ساطعاً
فهل ممکن ان الغزالة تطلع.
غرض از این قطعه بیت آخر است ، چه هرکه لفظ ذنب السرحان و غزاله بشنود حالی خاطرش به دم گرگ و آهوبره شود و مراد از این چیزی دیگریست . دیگری گوید:
من ز قاضی یسار می جستم
اوبزرگی نمود داد یمین .
پندارند که دست چپ و راست است و شاعر از یسار مال و از یمین سوگند خواسته است ، دیگری گوید:
ای سرو بلند پیش بالای تو پست
در شاخ تو آویخته ام برگت هست
پندارد که شاخ و برگ درخت میخواهد.
و من وقتی به ترمذ بودم انباری پیوسته بنزدیک من بودی . گفته های خود بر من عرض کردی و ازصلاح و فساد آن بپرسیدی . روزی در بازار نشسته بود پسری طباخ برو گذشت و او را بچشم خوش آمد و این بیت درمعنی او بگفت :
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان .
حال با من بگفت و نام این صنعت بپرسیداو را بیاموختم و غرض ازین لبی است که چون بشنوند پندارند که لب نان خواسته است و مراد او خود لب کودک است و انباری را از این بسیار درافتادی از راه طبع نه از راه علم . (از حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 4239).


ایهام . (ع مص ) به گمان افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). در شک افکندن . (غیاث اللغات ). بگمانی افکندن یا رفتن دل بسوی چیزی بی قصد آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فروگذاشتن آیتی از قرآن یا رکعتی از نماز. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). فروگذاشتن ، یقال : اوهم من صلاته رکعةً و اوهمت الشی ٔ؛ اذا ترکته کله . (منتهی الارب ). || به غلط انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (زمخشری ). درغلطی انداختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). غلط کردن در حساب ، یقال : اوهم کذا من الحساب ؛ ای اسقط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || تهمت نهادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در بدیع، آوردن کلمه ای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد، توریه، مانند: در گوشه ای نشسته ام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب. مردمک هم به معنای مردم و انسان ها و هم به معنای مردمک چشم است که معنی دوم مدنظر شاعر است.
۲. [قدیمی] در وهم و گمان افتادن و اشتباه کردن.
۳. [قدیمی] در وهم و گمان انداختن، در شک و گمان و اشتباه انداختن.
* ایهام تناسب: (ادبی ) در بدیع، آوردن کلماتی در نظم یا نثر که در صورت ظاهر با یکدیگر متناسب باشد ولی معانی غیرمتناسب نیز از آن ها استنباط شود، مانندِ این شعر: چنان سایه گسترد بر عالمی / که زالی نیندیشد از رستمی (سعدی۱: ۳۸ ) که مراد از زال پیرزن است نه زال پدر رستم، و مراد از رستم نیز مردی نیرومند و پهلوان است. یا در این شعر: ای در مردی چو باز و در کینه عقاب / شاهین به تهوری و طوطی به خطاب از باده بطی فرست مر قُمری را / چون چشم خروس در شب همچو غُراب (قُمری قزوینی ). شاهد در بط و قمری و چشم خروس و غراب است که همگی از اصطلاحات باده نوشی هستند.

۱. (ادبی) در بدیع، آوردن کلمه‌ای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد؛ توریه، مانند: در گوشه‌ای نشسته‌ام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب ـ من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب. مردمک هم به معنای مردم و انسان‌ها و هم به معنای مردمک چشم است که معنی دوم مدنظر شاعر است.
۲. [قدیمی] در وهم و گمان افتادن و اشتباه کردن.
۳. [قدیمی] در وهم و گمان انداختن؛ در شک و گمان و اشتباه انداختن.
⟨ ایهام تناسب: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در نظم یا نثر که در صورت ظاهر با یکدیگر متناسب باشد ولی معانی غیرمتناسب نیز از آن‌ها استنباط شود، مانندِ این شعر: چنان سایه گسترد بر عالمی / که زالی نیندیشد از رستمی (سعدی۱: ۳۸) که مراد از زال پیرزن است نه زال پدر رستم، و مراد از رستم نیز مردی نیرومند و پهلوان است. یا در این شعر: ای در مردی چو باز و در کینه عقاب / شاهین به تهوری و طوطی به خطاب ـ از باده بطی فرست مر قُمری را / چون چشم خروس در شب همچو غُراب (قُمری قزوینی). شاهد در بط و قمری و چشم خروس و غراب است که همگی از اصطلاحات باده‌نوشی هستند.


دانشنامه عمومی

ایهام یا توریة آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد. مقصود شاعر گاه معنی دور مثل داستان تاریخی یا موضوعی بین دو نفر یا ضرب المثل است. در ایهام، واژه یا عبارت به گونه ای است که ذهن بر سر دوراهی قرار می گیرد بین داستان اصلی و داستا گذشته تاریخی و یا میان نفرات یا ضرب المثل و نمی تواند در یک لحظه یکی از دو معنی را انتخاب کند. گرچه دریافتن اینکه کدام معنی اصلی است و کدام فرعی، بسته به رابطهٔ کل کلمات مصرع یا بیت با کلمهٔ دارای ایهام است.
شمیسا، سیروس (۱۳۶۷). «فصل سوم». نگاهی تازه به بدیع. اول.
این انتخاب، کاری آسان نیست و این حالت روانی عموماً باعث التذاذ ادبی می شود. زمانی خواننده می تواند آرایه ایهام را دریابد که از معانی مختلف واژه ها و عبارات آگاه باشد.
ایهام از مهم ترین آرایه های به کار رفته در شعر حافظ است.
که در آن گلستان یک معنی عام و یک معنی خاص دارد؛ و مقصود سعدی کتاب گلستان است، در حالی که هر دو معنی با بیت تناسب دارند.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی به گمان انداختن و پوشاندن) در اصطلاح بدیع، آوردن کلمه یا تعبیری در کلام است که دو معنی داشته باشد، یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن؛ و غالباً هدف گوینده معنی دور است و با این کار مقصود خود را می پوشاند: امشب صدای تیشه از بیستون نیامد/ شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد (حزین لاهیجی). شیرین هم صفت خواب فرهاد است و هم نام معشوق او؛ و مراد معنی دوم است. ایهام را توریه و توهیم و تخییل هم گفته اند. ایهام انواعی دارد ازجمله: ۱. ایهام تام، آن است که کلمۀ ایهام دار بیش از دو معنی دارد و روشن نیست که مراد گوینده کدام یک از آن هاست؛ ۲. ایهام تناسب، آن است که معنایی که مراد نیست با کلمه ای دیگر تناسب داشته باشد؛ ۳. ایهام توکید، آن است که کلمه یا تعبیری تکرار شود و در هرجا معنایی متفاوت داشته باشد؛ ۴. ایهام طباق یا ایهام تضاد، به خلاف ایهام تناسب، معنایی که مراد نیست با کلمه ای دیگر یا سایر اجزای کلام تضاد داشته باشد؛ ۵. ایهام عکس، آن است که کلمۀ ایهام دار تکرار شود؛ چنان که غالباً دومی ایهام دارد و اولی ندارد. انواع دیگر ایهام عبارت اند از ایهام مجرد، ایهام مرشح، ایهام موشح، ایهام مرکب و ایهام تشابه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ایهام ، در لغت به معنی به گمان افکندن و به پندار و شک درانداختن ، و در دانش بدیع یکی از صنایع معنوی و بخشی مهم از بدیع معنوی می باشد.
مراد از ایهام آن است که لفظی با بیش از یک معنا را در نظم و نثر به کار برند که برخی از معانی آن نزدیک به ذهن ، و برخی دور از ذهن باشد، مثل ِ «استوا» در آیه «اَلرَّحْمن ُ عَلَی الْعَرْش ِ اسْتَوی » که به دو معناست : یکی جلوس ، دوم استیلا؛ نیز مثل کلمه «عهد» در این بیت حافظ : دی می شد و گفتم صنما عهد به جا آر {} گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست که دارای دو معناست : یکی روزگار، دوم پیمان ؛ همچنین است کلمه «انسان » در این بیت : مردم چشمم به خون آغشته شد {} در کجا این ظلم با انسان کنند ، که آن نیز دارای دو معناست : یکی آدمی زاده ، دوم مردمک چشم . دو معنا یا بیش از دو معنای واژه های ایهام آمیز یا معانی حقیقی است ، یا معانی مجازی ، یا یکی حقیقی ، و دیگری مجازی است و گاه نیز به اشتراک است و به تواطؤ، چنانکه از دو معنی «استوا» یکی حقیقی است و دیگری مجازی و معانی «عهد» هر دو حقیقی است .
تقسیم تعاریف ایهام
از آن جا که «بیش از یک معنا» شامل دو معنا و بیش تر است ، می توان تعاریف ایهام را به دو قسم تقسیم کرد: مشهور و غیرمشهور.
← تعریف مشهور
از دیدگاه علمای دانش بدیع ، معانی ایهامی دارای دو ویژگی است :۱. قُرب و بُعد، که مراد از آن نزدیکی به ذهن و دوری از ذهن است . بدین ترتیب که ذهن شنونده با برخی از معانی آشناست و آن ها را به آسانی در می یابد و با برخی از معانی کمتر آشنا، یا بیگانه است و به اصطلاح معنی را بعید و غریب می یابد و دیرتر به دریافت آن نائل می شود. چنانکه «جلوس »، معنای نزدیک و آشنای «استوا»، و «استیلا»، معنای دور آن است و «آدمی زاده » معنای نزدیک « انسان »، و «مردمک » معنای دور آن است . ۲. مقصود و غیرمقصود، که مرادازآن ، این است که معنی نزدیک ، غیر مقصود است و مراد گوینده نیست و معنی بعید، مقصود و مراد گوینده است ، چنانکه مراد از «استوا» در آیه یاد شده «استیلا»، و مراد از «انسان » در بیت حافظ ، «مردمک چشم » است . این دو ویژگی را در تمامی منابع پیشین می توان یافت .
توازی معنایی
...

پیشنهاد کاربران

دو پهلو بودن معنی ، چند معنایی

این واژه عربی است و پارسی آن این است:
ژِکوک ( سنسکریت: ژِکوکْتی )

ماه

فردی خداشناس فردی پاکدامن فردی که به گناه آلوده نمیشود فردی که با خدا دوست است

ایهام : پیچش معنایی
دکتر کزازی پیچش معنایی را در نوشته های خود به جای ایهام بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۷.


تردید وگمان افکندن

آقای شهاب نمونه زیبایی را از نظامی آورده اند. این نمونه سه پهلو است نه دو پهلو:
نخست اینکه فرهاد شیرین را در خواب میبیند
دوم اینکه شیرین فرهاد را در خواب میبیند
سوم اینکه فرهاد به خواب لذت بخشی فرو رفته

حافظ از ایهام بسیار استفاده کرده:
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او - زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند

در لغت به معنای به گمان افکندن دیگران است . نام یک آرایه ادبی است . به مثال زیر دقت کنید .
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد .
در اینجا کلمه ی " شیرین " ایهام دارد یعنی در دو معنا به کار گرفته شده است:
۱. به معنای نام معشوقه فرهاد
۲. به معنای خواب قشنگ و شیرین



کلمات دیگر: