کلمه جو
صفحه اصلی

عفو


مترادف عفو : اغماض، بخشایش، چشم پوشی، گذشت، بخشودن، گذشت کردن

متضاد عفو : انتقام

برابر پارسی : بخشش، بخشودن، آمرزش، بخشایش، بخشیدن، چشم پوشی

فارسی به انگلیسی

forgiveness, pardon, remission, absolution, free pardon, freedom, mercy, indulgence

forgiveness


absolution, forgiveness, free pardon, freedom, mercy, pardon, remission


فارسی به عربی

تبریة , مغفرة

عربی به فارسی

عفو عمومي , گذشت , عفو عمومي کردن , پوزش , بخشش , امرزش , مغفرت , حکم , فرمان عفو , بخشيدن , معذرت خواستن


مترادف و متضاد

۱. اغماض، بخشایش، چشمپوشی، گذشت
۲. بخشودن، گذشت کردن ≠ انتقام


اغماض، بخشایش، چشم‌پوشی، گذشت ≠ انتقام


بخشودن، گذشت کردن


absolution (اسم)
امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری

forgiveness (اسم)
عفو، گذشت، بخشش، مغفرت

remission (اسم)
تخفیف، عفو، گذشت، خمود، بخشش، امرزش، بهبودی بیماری

remittal (اسم)
عفو، گذشت، بخشش، امرزش

فرهنگ فارسی

بخشودن، ازگناه کسی درگذشتن، بخشایشکثیرالعفو، بسیار آمرزنده ودرگذرنده ازگناه
۱ - ( مصدر ) از گناه کسی در گذشتن بخشودن گذشت کردن . ۲ - گذشت آمرزش : خندان بدویدند و گلوشان ببریدند بی هیچ عفو جستن بی هیچ ستغفار . ( بهار ) یا عفو عمومی . بخشودن همه گناهکاران و مجرمان ( سیاسی و غیر سیاسی ) . یا رقم عفو کشیدن . از گناه کسی در گذشتن بخشودن .
ناپدید گردیدن خانه کهنه و مندرس شدن خانه

فرهنگ معین

(عَ فْ وْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بخشودن ، گذشت کردن . ۲ - (اِمص . ) بخشایش ، گذشت .

لغت نامه دهخدا

عفو. [ ع َف ْوْ ] ( ع مص ) آمرزیدن و درگذشتن از گناه و عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. ( از منتهی الارب ). گذشت کردن بر کسی و ترک کردن مجازاتی را که شایسته آن است و خودداری از مؤاخذه او. ( از اقرب الموارد ). گناه از کسی در گذاشتن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). جرم از کسی فروگذاشتن. ( المصادر زوزنی ). جرم از کسی درگذاشتن.( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || محو کردن خداوند گناهان کسی را. || حق را ساقط کردن چنانکه گوئی آن را از کسی که بر اوست محو کنند. ( از اقرب الموارد ). || پاک کردن نبشته را و محو ساختن. ( منتهی الارب ). || خودداری کردن از چیزی و طلب نکردن آنرا. ( از اقرب الموارد ). || ناگرفتن زکات را. || معروف و احسان خواستن. ( منتهی الارب ). آمدن به طلب معروف و احسان. ( از اقرب الموارد ). نزدیک کسی شدن برای احسانی. ( المصادر زوزنی ) نزدیک کسی شدن به امید احسان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || نیکو شدن حال کسی. || فربه گردیدن. ( منتهی الارب ). || بسیار شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). فراوان شدن و کثرت. || افزون شدن بر کسی در علم. || فراوان کردن و افزون نمودن چیزی ، و از آن است «احفوا الشوارب و اعفوا اللحی ». ( از اقرب الموارد ). بسیار گردانیدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بسیار کردن و افزونی. ( دهار ). || داخل نشدن چیزی که آب را تیره سازد به آن. ( از اقرب الموارد ). || نزدیک گرفتن شتر چراگاه را. || بسیار شدن پشم شتر و دراز گردیدن چندانکه بپوشد سرین وی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || انبوه گردانیدن علف و جزآن را. ( منتهی الارب ). || محو شدن و از بین رفتن اثر. ( از اقرب الموارد ). ناپیدا شدن. ( المصادرزوزنی ). || ناپدید گردیدن خانه. ( از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه. ( از اقرب الموارد ). عُفّو. عَفاء. و رجوع به عفو و عفاء شود. || پوشیدن باد خانه را به خاک. ( از منتهی الارب ). کهنه کردن و محو کردن باد خانه را. ( از اقرب الموارد ). || ناپیدا کردن اثر. ( المصادر زوزنی ). ناپدید گردانیدن اثر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ). || ناپدید کردن باد نشان چیزی را. ( منتهی الارب ). || بریدن پشم را. || ترک گفتن چیزی را. || ابتدا پیمانه کردن شوربا را برای کسی و آن را به وی رساندن. || باقی گذاشتن «عفاوة» را در انتهای دیگ. و رجوع به عفاوة شود. || پوشاندن گیاه زمین را. || باقی ماندن مقداری از چیزی. ( از اقرب الموارد ).

عفو. [ ع ِف ْوْ / ع ُ ف ْوْ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عَفو شود.


عفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع مص ) ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عفو شود.


عفو. [ ع َ ف ُوو ] (ع ص ) مردبسیار عفوکننده و درگذرنده از گناه . (منتهی الارب ). عافی و بسیار عفوکننده ، و آن فعول به معنی فاعل است . (از اقرب الموارد). درگذارنده و پوشنده ٔ گناهان . (مهذب الاسماء). پوشنده ٔ گناه . (السامی ). بسیار درگذرنده از گناه کسی . (غیاث اللغات ). || صفتی از صفات باری تعالی ، به معنی کثیرالعفو. (از منتهی الارب ).نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) : اًن اﷲ لعفو غفور. (قرآن 59/22 و 3/58)؛ همانا خداوند درگذرنده و آمرزنده است . فان اﷲ کان عفوا قدیرا. (قرآن 148/4)؛ همانا خداوند درگذرنده و توانا است .


عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می دهند که توانائی انجام دادن عمل مقابل آن را داشته باشد. (از اقرب الموارد). ترک عقوبت گناهکار. آمرزش . بخشش .گذشت . (ناظم الاطباء). ترک کردن عقوبت گناه در حالت قدرت ، و این مقابل انتقام است . (آنندراج ). عبارت است از آنکه بر نفس ترک مجازات بدی یا طلب مکافات به نیکی با حصول قدرت و تمکن از آن آسان بود. (از نفائس الفنون از حکمت مدنی ). آسان بودن بر نفس ترک مجازات به بدی یا طلب مکافات به نیکی با حصول تمکن از آن و قدرت بر آن . (فرهنگ علوم عقلی از اخلاق ناصری ص 79). عفو آن است که از بدی درگذری و در ازای بدی بدی نکنی و عفو و بخشش کنی به حکم «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس ». (فرهنگ مصطلحات عرفاء از مصباح الهدایة). بخشایش . گذشت . آمرزش . (فرهنگ فارسی معین ) : خذ العفو وأمُرْ بالعُرف و أعرض عن الجاهلین . (قرآن 198/7)؛ عفو را بگیر و به امر شایسته امر کن واز نادانان روی بگردان . بزرگان ... بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که به انتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی ص 164). اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم ... محروم گرداند مرا از عافیت در دنیا و از عفو در آخرت .(تاریخ بیهقی ص 319). ترا گناهی است بزرگ و الا توبه کنی و به دین اجداد و آباء خویش بازآیی تا عفو یابی . (تاریخ بیهقی ص 340). هیچ مشاطه ای جمال عفو... مهتران را چون زشتی جرم ... کمتر نیست . (کلیله و دمنه )
وگر رنگ عفوش پذیرد بیابان
چو دریاش نیلوفرستان نماید.

خاقانی .


گر بد دارد و گر نکو او داند
گر جرم کند و گر عفو او داند.

خاقانی .


وزفراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
رانده ای را بر امید عفو شادان دیده اند.

خاقانی .


مرا عفو کن زانکه نزدیک تو من
بجز عفو تو عذرخواهی ندارم .

عطار.


که به عفو از گناه پاک شوی . (گلستان ).
برفت سایه ٔ درویش و سترپوش غریب
بپوش بار خدایا به عفو ستارش .

سعدی .


خطای بندگان باید به هرحال
که تا پیدا شود عفو بزرگان .

جوهری هروی .


چون گنه کاری که هر ساعت از او عفوی برند
چرخ سنگین دل ز من هردم کند یاری جدا.

میرزا صائب (از آنندراج ).


- امثال :
العفو عند القدرة ؛ عفو و گذشت هنگام قدرت داشتن بر انتقام نیکو است : چه نیکو است العفو عندالقدرة. (تاریخ بیهقی ص 126). بزرگان گفته اند العفو عند القدرة. (تاریخ بیهقی ص 164). مرد آن است که گفته اند العفو عند القدرة به کار تواند آورد. (تاریخ بیهقی ص 177).
در عفو لذتی است که در انتقام نیست .
- رقم عفو یا قلم عفو کشیدن ؛ از گناه کسی درگذشتن . بخشودن . (از فرهنگ فارسی معین ) :
عدل است اگر عقوبت ما بی گنه کنی
لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا.

سعدی .


من نگویم که طاعتم بپذیر، قلم عفو بر گناهم کش . (گلستان ).
- عفو خصوصی ؛ عبارت است از عدم اجرای تمام یا قسمتی از مجازات که به دستور رئیس دولت برای تعدیل احکام شدید جزائی یا تشویق محکومینی که در دوره ٔ اجراء مجازات حسن سلوک داشته اند، واقع می شود. این عفو دارای مشخصات ذیل است : الف - حکم قطعی محکومیت باید صادر شده باشد، بهمین جهت محکومین غیابی نمی توانند مشمول این قسم عفو قرار گیرند. ب - قانون خاصی برای این عفو لازم نیست ، بلکه قوانین عادی و جاری کشور آن را پیش بینی نموده است . ج - این قسم عفو تمام آثار جرم را از بین نمی برد، یعنی محکومیت مزبور می تواند باعث تحقق «تکرار جرم » شود و نیز محرومیت از حقوق اجتماعی را از بین نمی برد. (از فرهنگ حقوقی ).
- عفو عمومی ؛ درگذشتن ازگناه همگان ، و آن وسیله ای است که معمولاً پس از وقوع انقلابات سیاسی و بحرانهای اجتماعی و اتفاقات غیرعادی (که عده ٔ زیادی در مقاصد معینی شرکت داشته اند) برای خاموش کردن محرکین آن و محو آثار انقلاب بعمل می آید، و ممکن است کلی بوده و یا ناظر به جرائم سیاسی ، مطبوعاتی ، مالی ، نظامی و غیره باشد. این قسم از عفو دارای مشخصات زیر است : الف - عفو عمومی ممکن است قبل از محاکمه و صدور حکم قطعی و بعد از آن صادر شود (به خلاف عفو خصوصی ). ب - برای عفو عمومی قانون خاصی در یک یک موارد آن لازم است (به خلاف عفو خصوصی ). ج - در عفوعمومی معافیت از مجازات بطور قطعی است نه به طور مشروط. د- عفو عمومی تمام آثار جرم را از بین می برد (یعنی جنبه ٔ غیرقانونی و جرم بودن را سلب میکند، به خلاف عفو خصوصی ). هَ - متهم در مورد عفو عمومی حق نداردبرای اثبات بی تقصیری خود دعوی را (بعد از صدور فرمان عفو عمومی ) تعقیب نماید. و- اگر حکم محکومیت قطعی و قسمتی از آن اجرا شود، عفو عمومی قسمت باقیمانده را تعطیل می کند. اگر مجازات غرامت باشد به عقیده ٔ عده ای از حقوقدانان باید به محکوم علیه مسترد شود. ز - حکم محکومیت در موارد عفو عمومی مانع استفاده ٔ محکوم علیه از تعلیق مجازات نیست . ولی عفو عمومی به حقوق اشخاص ثالث ضرر وارد نمی کند و محکوم علیه بوسیله ٔ مجنی علیه یا ورثه ٔ او تعقیب می شود. (فرهنگ حقوقی ).
|| شهادت بی خواهش مدعی : فانه أقر له عفوا أنه رسول ابن الفرات اًلی ابن ابی الساج . (یاقوت ) (معجم الادباء). || أعطیته عفوا؛ بی سؤال و بی خواست او را دادم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) پاک ترین مال . و معظم آن . (منتهی الارب ). حلال ترین و پاکترین مال . (از اقرب الموارد). || برگزیده و أجود هر چیزی . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || نیکوئی و احسان . (منتهی الارب ). معروف . (اقرب الموارد). || چراگاه نیکو. || باقی مانده ٔ آب بعد نوشیدن . (منتهی الارب ). آبی که از «شاربة» و صاحبان آب نهر، باقی بماند و بدون مزاحمت و تکلف گرفته شود. (از اقرب الموارد). || شهری که در آن علامت ملک احدی نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جائی که پاسپر کسی نشده . (منتهی الارب ). زمین «غفل » و موات که گامی در آن ننهاده باشند و آثاری در آن نباشد. (از اقرب الموارد). || خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عِفو یا عُفو. ج ، عَفوةو عِفاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آسان و سهل از هر چیزی . (منتهی الارب ). || فضل و باقیمانده . (از اقرب الموارد). || باقیمانده ٔ مال از نفقه و خرجی ، که بخشیدن آن سبب تنگدستی صاحبش نمی گردد. (از اقرب الموارد). آنچه از هزینه افزون آید. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح شرع ، آنچه از حد نصاب زائد آید. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : و یسألونک ماذا ینفقون ، قل العفو... (قرآن 216/2 و 219). از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند. بگو «عفو» و فاضل از قوت را.

فرهنگ عمید

بخشودن، از گناه کسی درگذشتن، بخشایش.
کثیرالعفو، بسیارآمرزنده و درگذرنده از گناه.

بخشودن؛ از گناه کسی درگذشتن؛ بخشایش.


کثیرالعفو؛ بسیارآمرزنده و درگذرنده از گناه.


دانشنامه آزاد فارسی

در اصطلاح حقوق، بخشودگی و گذشتن از اجرای مجازات یا تعقیب متهم که از جانب حاکم، به عنوان بالاترین مقام حکومت که، به طور خصوصی، نسبت به اشخاص خاص یا، به طور عمومی، نسبت به گروه مجرمین یا متّهمین اعطا می شود و آن ها را از تحمّل تمام یا قسمتی از مجازات یا تعقیب کیفری مُعاف می کند. فلسفه و هدف از عفو، تعدیل احکام محکومیت جزایی، و نیز تشویق محکومینی است که تحمّل مدتی زندان باعث اصلاح و بازسازی روانی و شخصیتی آن ها شده باشد؛ همچنین برای جلوگیری از فساد و آلودگی بعضی مجرمین اتفاقی، دراثر همنشینی با زندانیان حرفه ای است. عفو خصوصی به موجب بند ۱۱ اصل ۱۱۰ قانون اساسی از اختیارات مقام رهبری است و نیاز به قانون جداگانه ندارد. اجرای این قانون، مطابق آیین نامۀ عفو و بخشودگی مصوّب ۱۶/۱۱/۱۳۵۹ شورای عالی قضایی صورت می گیرد. همزمان با مناسبت های ملی و دینی، رئیس قوۀ قضائیه، فهرستی از محکومین واجد شرایط را تهیه، و تقاضای عفو یا تخفیف مجازات آن ها را به رهبری تقدیم می کند. عفو خصوصی، ناظر به محکومیت های کیفری است و شامل اقدامات تأمینی و تربیتی نمی شود. مهم ترین آثار عفو خصوصی عبارت اند از ۱. متوقف شدن اجرای مجازات زندان یا جزای نقدی یا تخفیف و تبدیل آن؛ ۲. ثبت نشدن سابقۀ کیفری مشمولین عفو، در سِجِلّ کیفری آن ها؛ ۳. شامل نشدن مجازات تَبَعی و تکمیلی، مانند محرومیت از حقوق اجتماعی؛ ۴ـ نظارت به مجازات و محکومیت کیفری و معاف نکردن شخص از مسئولیت جبران ضرر و زیان ناشی از جرم. عفو عمومی معمولاً شامل مواردی است که بخش هایی از یک جامعه به اتهام ارتکاب جرایمی علیه حاکمیت مجرم شناخته می شوند و، بنابه ملاحظات سیاسی و مصالح اجتماعی، به ویژه بعد از انقلابهای سیاسی یا به قدرت رسیدن حاکمان جدید، به منظور برقراری آرامش و اطمینان اعطا می شود و شامل محکومین در حال تحمل کیفر و نیز متهمین تحت تعقیب می شود. عفو عمومی همواره محتاج قانون خاص است. در طول تاریخ، دولت ها به دفعات خصوصاً پس از استقرار رژیم جدید، اعلام عفو عمومی کرده اند تا حمایت مردم را به دست آورند، ازجمله پس از مرگ فرانکو در ۱۹۷۵، رژیم جدید اسپانیا اعلام عفو عمومی کرد. در ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کلیۀ محکومین سیاسی قبل از انقلاب به موجب قانون عفو عمومی مصوب ۱۳۵۸ شورای انقلاب، مورد عفو عمومی قرار گرفتند. برخلاف عفو خصوصی، عفو عمومی باعث محو سابقۀ محکومیت کیفری و نیز محرومیت های اجتماعی می شود، اما اثری در ضرر و زیان ناشی از جرم ندارد و آن را زایل نمی کند. در ۱۹۶۱، سازمان عفو بین الملل تشکیل شد که دفتر مرکزی آن در لندن واقع است. این سازمان در بیش از ۱۰۰ کشور جهان بیش از ۱میلیون نفر عضو دارد.

فرهنگ فارسی ساره

بخشش، آمرزش، بخشایش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عفو یکی از خصائص ارزشمند اخلاقی است. و به معنای گذشتن از گناه و ترک کیفر آن است و اصل و ریشه آن به معنی محو و نابودی است. . روایات بسیاری مبنی بر عفو و تشویق کردن ائمه (علیهم السلام) به این صفت کریمانه وجود دارد که نشان دهنده اهمیت و ارزش بسیار بالای آن است.
در صحنه زندگی اجتماعی بشر، کمتر کسی را می توان یافت که از عیب پاک بوده و از لغزش مصون باشد. اگر هم چنین افرادی پیدا شوند، بسیار نادرند؛ زیرا انسان همواره گرفتار کشمکش غرایز حیوانی و تمایلات عالی انسانی خویش است و هر کاری هم که از او سر می زند، فرایند نزاع این دو نیروست. پس به طور طبیعی، نمی توان انتظار داشت همه کارهای یک فرد درست و پسندیده باشد. هر کس به مقتضای حال خود کم و بیش لغزش هایی دارد.زیان ناشی از این لغزش ها، همیشه منحصر به خود انسان نمی شود، بلکه در مواردی گریبان دیگران را نیز می گیرد و موجودیّت و منافع آنان را به خطر می اندازد.به نظر شما با این گونه لغزش ها که گه گاه از این و آن سر می زند چه باید کرد؟اگر قرار باشد همه خطاکاران با هر وضعیّتی که دارند مجازات شوند و هر کس بخواهد آزار و اذیّت دیگری را تلافی کند و دیر یا زود از او انتقام بگیرد، چه پیش خواهد آمد و صحنه زندگی بشر را چه جهنّم سوزانی از خشم، کینه و نفرت فرا خواهد گرفت؟ اینجاست که سخن از مکارم اخلاقی و فضایل عالی انسانی به میان می آید و ارزش والای آنها مشخص می شود.عفو و گذشت یکی از این مکارم والا و بلکه به قول امام علی (علیه السّلام) تاجی زینت بخش بر سر همه آنهاست:«العفوُ تاجُ المکارِمِِ»
تعریف لغوی عفو
عفو به معنای گذشتن از گناه و ترک کیفر آن است و اصل و ریشه آن به معنی محو و نابودی است. ولی راغب در مفردات این معنی را ریشه اصلی نمی داند و معتقد است که عفو به معنای قصد گرفتن چیزی است و به همین مناسبت به وزش بادهایی که منجر به ویرانی و گرفتن چیزی می شود، این واژه اطلاق شده است و اگر به محو کردن، عفو اطلاق می گردد به خاطر این است که آن هم نوعی قصد برگرفتن چیزی است.
تعریف اصطلاحی عفو
امام صادق (علیه السلام) در تعریف عفو می فرمایند: عفو کردن و از تقصیر گذشتن با وجود قدرت و انتقام، طریقه پیامبران و متقیان است و معنی عفو آن است که هر گاه از کسی جرمی و تقصیری نسبت به تو واقع شود، پیِ او نروی و به او اظهار نکنی و از ظاهر و باطن فراموش کنی و احسان را به او زیاده تر از پیش کنی.
عفو در آیات
...

پیشنهاد کاربران

عفویدن.
شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.

خطابخشی. [ خ َ ب َ ] ( حامص مرکب ) آمرزندگی. بخشایندگی. ( یادداشت بخط مؤلف ) .


کلمات دیگر: