کلمه جو
صفحه اصلی

فاطمیان

فرهنگ فارسی

خلفای فاطمی خلفای عبیدی عبیدیه خلفای علوی ( از ۲۹۷ ه ق . / ۹٠۹ م . تا ۵۶۷ ه ق ./۱۱۷۱ م . ) . سلسله ای مقتدر که در مصر تشکیل شد و سپس در شام و قسمتی از افریقا بسط یافت . این سلسله را فاطمی گویند زیرا خلفای آن نسب خود را به فاطمه دخترپیغمبر ص منتهی میدانند . ادارسه ( که آنان نیز خود را از اود فاطمه میدانستند ) راه را برای پیشرفت کار فاطمیان باز کردند چه در ایام تسلط ایشان اعیان متعددی در میان برابره نفوذ یافته و عقاید شیعی را مابین ایشان انتشار داده بودند. این مقدمات موقعی که عبدالله خود را [ مهدی ] خواند و عنوان خلیفه و امیر المومنین اختیار نمود پیشرفت او را سهل کرد . عبیدالله در سال ۲۹۷ ه ق . / ۹٠۹م. آخرین اثری را که از امرای اغلبی مانده بود محو کرد و بسرعت شمال افریقا را باستثنای متعلقات امرای ادریسی در مراکش مالک شد . خلفای فاطمی را بمناسبت انتساب بهمین عبیدالله [ عبیدی ] نامند . پسر عبیدالله مزبور بنام محمد ابن عبیدالله خوانده میشود که اهل سنت او را از نسل عبدالله بن میمون قداح و پیروان اسماعیلیه از اود اسماعیل بن جعفر صادق ۴ میدانند . وی موسس حقیقی سلسله مذکور بشمار میرود . نیم قرن بعد فاطمیان مصرو شام را بر متصرفات خودافزودند و جوهر سردار ایشان مصر را از کف امیر صغیر اخشیدی در سال ۳۵۶ه ق . / ۹۶۹ م . بیرون آورد و قلعه القاهره را در دره نیل ساخت و این قلعه اساس شهر کنونی قاهره گردید. شام جنوبی نیز در همین ایام مسخر شد و حلب در سال ۳۸۱ ه ق . / ۹۹۱ م . بممالک فاطمی ضمیمه گشت . در این دوره دولت ایشان از بادیه شام و نهرالعاص تا سواحل مراکش وسعت داشت . پایتخت فاطمیان نخست شهر مهدویه نزدیک تونس بود و سپس به قاهره انتقال یافت و همین امر باعث از دست رفتن متصرفات غربی ایشان گردید . نورمانها نیز جزیره صقلیه را در سال ۴۶۳ه ق . / ۱٠۷۱ م . و مالطه را در ۴۳۸ ه ق . / ۱۱۴۶ ه ق . و مهدیه و قیروان را در ۴۴٠ فاطمیان در مصر و شام سالها بدون تزلزل محفوظ ماند و دامنه ثروت و تجارت آنان بممالک اطراف بحرالروم نیز کشیده شد . دولت فاطمی مصر بدست صح الدین ایوبی در سال ۵۶۷ ه ق . / ۱۱۷۱ م . برافتاد . اسامی افراد این سلسله از این قرار است : مهدی عبیدالله ( جل. ۲۹۷ ه ق . / ۹٠۹ م . ) قائم محمد ( جل. ۳۲۳ ه ق . / ۹۳۴ م . ) منصور اسماعیل ( جل. ۳۳۴ ه ق . / ۹۴۵ م . ) معز معد ( جل. ۳۴۱ ه ق . / ۹۵۲ م . ) عزیز نزار ( جل. ۳۶۵ ه ق . / ۹۷۵ م . ) حاکم منصور ( جل.۳۸۶ ه ق . / ۹۹۶ م . ) ظاهر علی ( جل. ۴۱۱ ه ق . / ۱٠۲٠ م . ) مستنصر معد ( جل. ۴۲۷ ه ق . / ۱٠۳۵ م. ) مستعلی احمد ( جل. ۴۸۷ ه ق . / ۱٠۹۴ م . ) آمر منصور ( جل. ۴۹۵ ه ق . / ۱۱٠۱ م . ) حافظ عبدالمجید ( جل. ۵۲۴ ه ق . / ۱۱۳٠ م. ) ظاهر اسماعیل ( جل. ۵۴۴ ه ق . / ۱۱۴۹ م . ) فائز عیسی ( جل. ۵۴۹ ه ق . / ۱۱۵۴ م . ) عاضد عبدالله ( جل. ۵۵۵ ه ق . / ۵۶۷ ۱۱۶٠ ه ق . / ۱۱۷٠ م . ) .

لغت نامه دهخدا

فاطمیان. [ طِ ] ( اِخ ) شیعیان شام در زمان بنی امیه دچار تضییقات هولناک بودند و در زمان عباسیان نیز آسوده نزیستند و بسیاری از آنان در زندانها جان سپردند. دسته ای راه مشرق و جمعی راه مغرب را پیش گرفتند، از جمله ادریس بن عبداﷲبن حسن مثنی برادر محمدبن عبداﷲبن حسن ( کسی که با منصور بیعت کردو سپس بیعت او را شکست ) بطرف مصر رفت و از ترس عباسیان در آنجا مخفی ماند و شیعیان مقیم مصر از آن جمله رئیس برید عباسیان او را جای امنی نگه داشته و سپس به مراکش بردند و به کمک او شیعیان مراکش حکومتی بنام «ادریسیان » تشکیل شد که از 172 تا 375 هَ. ق. دوام یافت. ادریسیان خود را خلیفه نمیخواندند. دولتی که در میان مسلمانان افریقا تشکیل شد و قوتی گرفت دولت فاطمیان بود. اینان خود را از این جهت فاطمی میگفتند که منتسب به حضرت فاطمه دختر پیغمبر بودند. و همچنین آنها را عُبیدی میخواندند زیرا مؤسس دولت فاطمی عبیداﷲ مهدی نام داشت. همان هنگام که دولت شیعی آل بویه در مشرق جهان اسلام تشکیل یافت دولت فاطمی هم در مغرب کشورهای اسلامی به وجود آمد. و در موقع حمله آل بویه به بغداد شیعیان مغرب نیز به مصر حمله کردند و گروهی از شیعیان ایرانی به معزالدوله دیلمی پیشنهاد کردند که خلافت را از عباسیان بگیرد و به فاطمیان واگذارد. معزالدوله بخاطر مصالح خود این پیشنهاد را نپذیرفت اما باز هم نفوذ خاندان آل بویه شیعیان را روزبروز نیرومندتر ساخت ، تا جایی که خلیفه عباسی ناچار شد نام پادشاه دیلمی را در خطبه ها یاد کند و جشن ها و سوگواری های مذهبی برای آل علی رواج یافت. فرمانروایان فاطمی ابتدا در افریقیه حکومت داشتند و مرکز آنها شهر مهدیه بود و چنانکه گفته شد اینان خود را از فرزندان حسین و خانواده فاطمه دختر پیغامبر اسلام میشمردند و بااینکه مورخان ِ طرفدار عباسیان این نسبت را نادرست میدانند دلیل قاطعی برای رد این نسبت نداریم. شیعیان مصر در آغاز طرفدار علی بودند اما چون علویان به ایرانیان بیشتر روی آوردند آنها نیز از طرفداری خود کاستند و تنها در هم شکستن قدرت عباسیان را هدف قرار دادند. در سال 254 هَ. ق. احمدبن طولون که مردی ترک و سنی بود والی مصر شد و برای خشنودی خلیفه بیش از پیش به آزار و شکنجه علویان پرداخت و آنها را صدمه زد. اما با ظهور آل بویه و ضعف عباسیان ، شیعیان مصر کم کم جان گرفتند بطوریکه هنگام ورود جوهر صقلی مملوک و سردار فاطمیان به خاک مصر ( سال 356 هَ. ق. ) افکار عمومی مردم تسلیم بود و کشور مصر به آسانی به دست فاطمیان افتاد. جوهر صقلی تمام آثار و شعائر عباسی را از مصر برانداخت ، شهر قاهره را بنا کرد و مولای خود معزالدین فاطمی را به مصر آورد. دولت فاطمی چهارده نفر بودند و از 297 تا 567 هَ. ق. در مصر و افریقیه فرمان راندند که از میان آنها ده تن مرکز حکومتشان در مصر بود. فاطمیان از نظر تشکیلات فرمانروایی پیرو و نظیر عباسیان بودند ولی در امور دینی با آنان مخالفت شدید میکردند و مطیع فتوای علمای شیعی بودند. یعقوب بن کلس وزیر العزیز باﷲ فاطمی کتابی راجع به فقه اسماعیلی تألیف کرد. خلفای فاطمی برای انتشار آن کتاب همه نوع جد و جهد نمودند تا آنجا که خود وزیر آن را برای طلاب درس میگفت و بزرگان در مجلس درس او حضور می یافتند. و احکام شرعی از روی مندرجات آن کتاب صادر میشد و مسجد عمروعاص ( جامع عتیق ) یکی از مراکز تدریس آن بود و برای فراگرفتن آن جایزه و انعام داده میشد. سی وپنج تن از فقها که در مجلس درس وزیر شرکت میکردند از طرف خلیفه فاطمی مقرری ماهیانه دریافت میکردند و خلیفه در نزدیک جامع ازهر به آنها خانه داده بود. و هر سال در عید فطر این فقیهان را خلعت پوشانیده سوار بر استر به کاخ خود می آورد تا مردم به آموختن فقه شیعی اسماعیلی تشویق شوند. خلفای دیگر فاطمی از جمله الحاکم برای مطالعه و استنساخ کتب شیعه مؤسساتی دایر کردند. الظاهر که در 411 هَ. ق. خلیفه شد فقهای مالکی و شافعی را از مصر بیرون کرد. خلافت فاطمیان نیز مانند عباسیان دارای سه دوره است : ابتدا با کمک عربها و بربرها حکومت کردند، سپس بربرها و آنگاه ترکها در مصر فرمانروا گشتند. بربرها مردمی سخت گیر و خشن هستند که در شمال افریقا اقامت دارند و همین طور که ایرانیان در مشرق با علویان کمک کردند بربرها نیز در مغرب به یاری علویان برخاستند. بربرها مثل اعراب از چند قبیله کوچ نشین تشکیل میشدند و مسلمانان ناچار بودند برای اداره این قبایل سلحشور و خشن رنج فراوانی را بپذیرند. این قوم در ظرف نیم قرن دوازده مرتبه مسلمان شدند و دوباره از اسلام برگشتند و با مسلمانان به جنگ پرداختند و فقط در زمان موسی بن نصیر در اواخر قرن اول هجری در دیانت اسلام ثابت ماندند و همین که مسلمانان غیرعرب برای کینه جویی از امویان برخاستند، بربرها نیز به آنها پیوستند و از سقوط بنی امیه خشنود شدند اما از تأسیس یک دولت اموی در اندلس که همسایه آنها بود دلتنگ شدند و ازآنرو برای کینه جویی از بنی امیه اندلس ، با فاطمیان همدست گشتند. در مقابل ، امویان اندلس دوستی گروهی از بربرها را با پول خریدند و این کشمکش ادامه یافت. اقوام بربر دین اسلام را تا اواسط افریقا انتشار دادند و بخصوص پس از آنکه در اسلام پایدار گشتند به اقوام مجاور حمله برده آنها را مسلمان ساختند. عبیداﷲ مهدی نخستین خلیفه فاطمی در اواخر قرن سوم هجری در افریقا قیام کرد و از همان موقع بربرها به کمک وی شتافتند و تا دیر زمانی با فاطمیان همراهی میکردند، بخصوص قبایل صنهاجه ، کتامه ، هواره از دوستان فداکار فاطمیان شدند. عبیداﷲ مهدی که در سال 297 هَ. ق. بر مسند حکمرانی استقرار یافت ، ملازمان خود را از بربرها برگزید. همین طور القائم بامر اﷲ پسر او ( 322 هَ. ق. ) و پس از وی المنصور بنصر اﷲ ( 324 هَ. ق. ) و المعزّ لدین اﷲ ( 341 هَ. ق. ) با کمک بربرها مأموران عباسی را از افریقا راندند. در زمان المعز لدین اﷲ فاطمیان مصر را گشودند و شهر قاهره را ساخته آن را پایتخت قرار دادند، اما العزیز باﷲ فرزند المعز مانند عباسیان عده زیادی ترک و دیلم استخدام کرد و آنان را به ملازمت خویش اختصاص داد و مثل آن بود که بر جان خویش از بربرها بیم دارد. این پیش آمد سبب شد که میان ترکها و بربرها رقابت پدید آید تا آنکه العزیز باﷲ مُرد و پسرش الحاکم بامر اﷲ در سال 386 هَ. ق. به خلافت رسید و چون به بربرها علاقه مند بود آنان را مجدداً پیش کشید و مقرر گردید ابن عمار کتامی بربری مقام وساطت ( وزارت ) داشته باشد.ابن عمار طبعاً ترکان و دیلمان را راند و بربرهای هم نژاد خود را که در زمان العزیز عقب رفته بودند دوباره به کارهای مهم گماشت ، و به قدری درباره ملازمان غیربربر بیداد کرد که صقلبی پیشوای ترکان و دیلم قیام کرد و ابن عمار را برکنار ساخت و خودش به مقام وساطت رسید و ترکان و دیلمان را بکارهای مهم گماشت. در این اثناء الحاکم بامر اﷲ درصدد قتل ابن عمار برآمد وبزودی فکر خود را به انجام رسانید و نه تنها او، بلکه بسیاری از سران بربر را که ملازم پدر و جدش بودند کشت و همین اقدام او پایه حکمرانی فاطمیان را متزلزل کرد و ترکان دیلمان را بدون رقیب گذارد. پس از الحاکم پسرش الظاهر لاعزاز دین اﷲ خلیفه شد ( 411 هَ. ق. ) او مردی عیاش و ترک دوست بود، و در زمان او بربرها بیش از پیش مضمحل شدند. پس از الظاهر، المستنصر در سال 427 هَ. ق. به خلافت رسید و چون مادرش کنیزی زنگی بود غلامان سیاه را دور خود جمع کرد و از آنان هنگ مخصوص تنظیم نمود که شماره اش به هزار میرسید و درعین حال ترکان را نیز مینواخت و خواهی نخواهی میان ترکان و سیاهان اختلاف و زدوخورد شدت داشت ، تا آنجا که خلیفه برای آرام ساختن آنان از شام کمک خواست و امیر لشکر بنام بدرالجمالی ، که اصلاً ارمنی بود از سوریه به مصر آمد و رجال دولت را کشت و عده ای سپاهی ارمنی در مصر نگاه داشت و از آن به بعد ارمنیها بجای بربرها سرداران سپاه گشتند و دارای قدرت و نفوذ شدند. در همان اوقات سلجوقیان بر عراق و فارس دست یافتند و حکومت آل بویه را منقرض ساختند و شیعیان شرق را سرکوب نمودند. سلجوقیان دسته ای از امرا و سرداران خود را بنام اتابکان به فرمانداری ولایات تابعه فرستادند و چنانکه گفتیم این سرداران تدریجاً در محل فرمانروایی خود مستقل شدند و از آنجمله نورالدین زنگی که بر شام دست یافت دسته ای از سپاهیان کُرد را برای تقویت حکومت خود استخدام کرده بود. در میان این کردها دو مرد دلیر بنام نجم الدین ایوب و برادرش اسدالدین شیرکویه بواسطه دلیری و مردانگی بسیار از سایر همگنان برتر گشتند و در سراسر شام شهرت زیاد یافتند. در آن هنگام ( سال 555هَ. ق. ) عاضدبن یوسف فاطمی که مرد ناتوان بی اراده ای بود در مصر حکومت داشت. وزیران و بزرگان کشور از ضعف خلیفه استفاده کرده دست به بیداد زدند. از طرفی با خود میجنگیدند و از طرف دیگر به مردم ستم میکردند و مملکت را به خرابی می کشاندند. در میان وزیران خلیفه مردی بنام شاور بود که از همکاران خود رنج بسیار میدید و برای انتقام و کینه جویی از مصر بشام آمد و ازنورالدین زنگی کمک خواست تا رقیبان خود را از میان بردارد. نورالدین از موقع استفاده کرده اسدالدین شیرکویه را با عده ای از ممالیک به مصر فرستاد و شاور رابه وزارت رساند. شاور هم متعهد شد که هرساله یک سوم درآمد مصر را برای نورالدین بفرستد. همان اوقات جنگهای صلیبی شدت داشت و نورالدین بیش از پیش در امور مصر مداخله کرده و شیرکویه را از طرف خود در مصر مستقرنمود. یوسف بن نجم الدین ایوبی مشهور است که با عموی خود به مصر آمد و بعدها یکی از حکمرانان نامی اسلام گشت. شیرکویه در سال 564 هَ. ق. در مصر مرد و پسر برادرش صلاح الدین جانشین او و نایب نورالدین زنگی شد. صلاح الدین ابتدا بنام وزارت خلیفه و نیابت نورالدین درمصر حکومت میکرد. والی چون مرد بلندهمت جاه طلبی بودضعف خلیفه را غنیمت شمرده به فکر استقلال افتاد و پس از مرگ المعاضد به نام خلیفه عباسی در قاهره خطبه خواند و اسماً خلافت را از خاندان شیعی فاطمی به بنی عباس منتقل ساخت و درواقع خود حکمران مستقل آن کشور شد. ( از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه علی جواهرکلام ج 4 صص 276 - 286 ). در مورد انتساب فاطمیان به خاندان رسالت سخن بسیار است. دشمنان فاطمیان منکر این بودند که سلسله فاطمی از محمدبن اسماعیل سرچشمه گرفته است و تأسیس این اسماعیلیه را به عبداﷲبن میمون قداح ( اواخر قرن دوم هجری ) نسبت میدادند و امامان غایب و خلفای فاطمی را از اولاد او میدانستند. اگر عده ای از خود اسماعیلیان نیز به اینکه قداح جد این سلسله است اعتقاد نداشتند، ممکن بود این نظر را یک اختراع ناشی از کینه جویی دانست ، پس اگرچه در تعیین ارزش نظریات مختلف میتوان به یک سو یا سوی دیگ متمایل بود اما نمیتوان به یقین رسید. ( از سخنرانی استرن ترجمه دکتر نصر، مجله دانشکده ادبیات سال 9 شماره 1 ).

دانشنامه آزاد فارسی

نام سلسلۀ شیعه اسماعیلی (۲۹۷ـ۵۶۷ق) که بیش از ۲۵۰ سال در شمال افریقا، مصر، فلسطین و شام حکمفرمایی کردند. آنان نسب خود را به حضرت فاطمه زهرا (س) می رساندند، از این رو فاطمی خوانده می شدند. خلفای فاطمی از آن جا که شیعه بودند ترجیح می دادند خود را به جای خلیفه که عنوانی سنّی بود، امام بخوانند. بنیانگذار این سلسله عُبیدالله مهدی از رهبران مذهب اسماعیلی بود. توفیق او مدیون فعالیت های ابوعبدالله شیعی مبلّغ و داعی اسماعیلی از مردم صنعای یمن بود که به شمال افریقا رفت و به عنوان مبشر ظهور مهدی موعود بذر شورش را در میان قبایل بربر آن جا به ویژه قبیله کُتامی پراکند و با یاری و پشتیبانی آنان زمینۀ به حکومت رسیدن فاطمیان را فراهم آورد. عبیدالله مهدی هم از مقر خود در سَلَمیه شام عازم شمال افریقا شد و در ۲۹۷ق دولت سنی مذهب اغلبیان و رستمیان خارجی مذهب را شکست داد و به حکومت رسید (۲۹۷ـ۳۲۲ق). عبیدالله فرمانروایی توانا بود. دو سال از زمامداری او نگذشته بود که ابوعبدالله شیعی را کشت و نفوذ خود را به سرعت بر همۀ سواحل افریقا از مراکش که قلمرو ادریسیان بود تا مرز مصر گسترش داد. ناوگان قدرتمندی هم فراهم آورد که بر دریای مدیترانه مسلط بود. او در ۳۰۸ق پایتخت تازه خود را به نام مهدیه در ساحل تونس در نزدیکی قیروان بنا نهاد. جانشینانش روش توسعه جویی او را ادامه دادند. پسرش قائم (۳۲۲ـ۳۳۴ق) ناوگانی به سواحل جنوب فرانسه فرستاد و آن جا را تاراج کرد، بندر جنوا در ایتالیا را هم به تصرّف درآورد. در دوره مُعِزّ (۳۴۱ـ۳۶۵ق) نوادۀ قائم دوران شکوهمند سلسله فاطمیان آغاز می شود. سردار او به نام جوهر که زاده سیسیل ایتالیا بود، مصر را در ۳۵۹ تسخیر کرد و به حکومت اخشیدیان مصر پایان داد. او در کنار فُسطاط، پایتخت قدیم مصر، شهر قاهره را در ۳۶۳ق بنا نهاد که از آن پس پایتخت فاطمیان شد. پس از مُعز، فرزند او عزیز به حکومت رسید (۳۶۵ـ۳۸۶ق). در روزگار عزیز دولت فاطمی به اوج قدرت خود رسید و از اقیانوس اطلس تا دریای سرخ، و از یمن و مکه و مدینه تا دمشق و موصل همه جا به نام خلیفه فاطمی خطبه می خواندند. فاطمیان اینک نه تنها رقیب خطرناک عباسیان شده بودند، بلکه قدرت آن از قدرت خلافت بغداد بسی فراتر بود. عزیز در میان خلفای فاطمی از همه عاقل تر و باتدبیرتر بود. دوران فرمانروایی او مقرون به آرامش سیاسی و رونق اقتصادی بود و خود او در قاهره مسجدها و قصرها و پل ها و ترعه های بسیار پدید آورد. اما ضعف دولت فاطمی هم از همان زمان او آغاز شد. او اولین خلیفه فاطمی بود که به روش خطرناک عباسیان غلامان ترک و چرکس را به خدمت گرفت که سرانجام نافرمانی آنان و کشمکش آنان با نگهبانان بربر مایۀ سقوط نهایی دولت فاطمی شد. پس از مُعز فرزندش حاکم که ۱۱ساله بود به حکومت رسید (۳۸۶ـ۴۱۲ق). او بسیاری از وزیران خود را کشت و کلیساها ازجمله کلیسای قیامت در بیت المقدس را ویران کرد و سرانجام هم ادعای خدایی کرد و فرقۀ دروزیه در لبنان و شام به خدایی او معترف شدند. حاکم در توطئه ای که می گویند خواهرش در آن دست داشت در ۴۱۲ق کشته شد و از پی او جوانان نورس به خلافت رسیدند. فرزندش ظاهر ۱۶ساله بود که جانشین پدر شد (۴۱۲ـ۴۲۷ق). او اجازه داد در عوض تعمیر مسجد مسلمانان در قسطنطنیه، کلیسای قیامت را از نو بنا کنند. پس از او پسرش مُسْتَنصِر که ۱۱ساله بود به خلافت رسید (۴۲۷ـ۴۸۷ق). دوران حکومت ۶۰ سالۀ او طولانی ترین دوره خلافت در جهان اسلام است. در این هنگام قلمرو فاطمیان کوچک شده بود و از مصر چندان فراتر نمی رفت، سوریه جدا شده بود و فلسطین پیوسته در شورش بود، قبایل ماجراجوی بنی هلال و بنی سلیم طرابلس غرب و تونس را عرصۀ غارت خود کرده بودند، سیسیل هم به تصرّف نورمان ها که از اسکاندیناوی آمده بودند، درآمد. تنها فروغ آن ایام تاریک، توفیق موقت بساسیری سردار ترک دربار عباسیان بود که طرفدار فاطمیان شد و نام خلیفه فاطمی را در بغداد در خطبه ها آورد و خلیفۀ عباسی هم ناچار حق خلافت را به رقیب فاطمی خود سپرد و عمامۀ خلافت و ردای پیامبر را به علامت استعفا به قاهره فرستاد. در دوران مستنِصر بود که ناصرخسرو سفر دور و درازش را به سوی مصر آغاز کرد و به دربار خلیفه فاطمی پذیرفته شد و از او لقب «حجت خراسان» یافت. پس از مرگ مستنصِر در خلافت فاطمی و جنبش اسماعیلی شکاف و شقاق بزرگی پدیدار شد و دو گروه متخاصم پشت سر دو پسر او، مُستَعْلی و نِزار، صف بستند. امراء دولت مُسْتعلی را که کوچک ترین فرزند مستنصِر بود خلیفه کردند (۴۸۷ـ۴۹۵ق) در حالی که نزار خود را شایستۀ این مقام می دانست. طرفداران نِزار که فعال تر و تندروتر بودند فدائیان شام و ایران را پدید آوردند، حسن صبّاح و اسماعیلیه ایران ازجمله پیروان نِزار بودند. آقاخان، رهبر اسماعیلیه امروز، هم از نسل نِزار است. اما پیروان مُستعلی معتدل تر بودند، اسماعیلیه بُهره در هند امروز از نسل آن هاست. خلافت هم همچنان در نسل مُستعلی باقی ماند و پس از مرگ او به پسر ۵ساله اش آمر (۴۹۵ـ ۵۲۵ق) و نوه اش حافظ (۵۲۵ـ۵۴۴) رسید که به هنگام مرگ قدرتش از چهار دیواری قصر سلطنت فراتر نمی رفت. پسر او ظافر (۵۴۴ـ۵۴۹ق) پس از ۵ سال حکومت کشته شد و فرزند ۴ساله اش فائز به خلافت رسید (۵۴۹ـ۵۵۵ق). این خلیفۀ کودک در ۱۱سالگی مرد و پسر عم ۹سالۀ او عاضد، چهاردهمین و آخرین خلیفۀ فاطمی به حکومت رسید (۵۵۵ـ۵۶۷ق). آشفتگی کار به نهایت رسیده بود. حمله صلیبیان به خاک مصر کار را پیچیده تر کرد و صلاح الدین ایوبی با عزل آخرین خلیفه فاطمی در ۵۶۷ق به حکومت فاطمیان خاتمه داد. مصر و قاهره در عصر فاطمی دوران طلایی تاریخ خود را می گذراند، همۀ کشور، به ویژه در نیمۀ اول حکومت فاطمیان، از آرامش و رفاه، رونق اقتصادی و شور و سرزندگی فرهنگی برخوردار بود. سازمان اداری و نظامی و شیوۀ مالیات گیری آن بسیار کارآمد بود و روابط تجاری با دنیای غیراسلامی، ازجمله هند و کشورهای مسیحی پیرامون مدیترانه، گسترش بسیار داشت. فاطمیان به تقلید از بیت الحکمۀ بغداد، دارالحکمه یا دارالعلمی در قاهره تأسیس کردند که در آن علاوه بر علوم اسلامی، علم هیئت و نجوم و طب هم تدریس و تحقیق می شد. دو تن از برجسته ترین دانشمندان اسلامی، ابن یونس اخترشناس و ابن هیثم فیزیکدان در دربار فاطمیان کار می کردند. کتابخانه ها هم در آن دوره رونق بسیار داشت، ازجملۀ کتابخانۀ عزیز که می گویند ۲۰۰هزار کتاب داشته که ازجملۀ آن ۲۴۰۰ قرآن نفیس طلاکاری بوده است. اما مهم ترین ویژگی این دوران شکوفایی هنر و معماری است. کهن ترین بنا که از آن روزگار هنوز پابرجاست، جامع الازهر است که در ۳۶۳ق ساخته شد. سه دروازۀ بزرگ از آثار معماری فاطمی هم به همان صورت اولیۀ خود هنوز در قاهره به جای مانده است. صنایع دستی و تزیینی از سبک ایرانی و مخصوصاً ساسانی مایه داشت. منسوجات فاطمی، ازجمله پارچه های معروف به دَبیقی و دِمیاطی هم شهرت بسیار داشت. کلاً در کارگاه های آن روزگارِ مصر فاطمی برخی از زیباترین فرآورده های هنری و صنعتی اسلامی در زمینه فلزکاری، سفال سازی، پارچه بافی و ظروف بلورین ساخته می شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] فاطمیان خاندانی که در سال های ۲۹۷ تا ۵۶۷ قمری بر مناطق وسیعی از سرزمین های غرب جهان اسلام فرمان می راندند و با عنوان عبیدیان نیز شناخته می شوند. فاطمیان، شیعیان اسماعیلی بودند و در رقابت با خلافت عباسی، خود را خلفای بر حق می دانستند. حکومت فاطمیان در آغاز در مراکش کنونی تاسیس شد. آنان پس از مدتی بر سراسر شمال افریقا و مصر و شام و یمن غلبه یافتند و نفوذ خود را تا حجاز گستراندند و بر بخش هایی از دریای مدیترانه حاکم شده و سیسیل را تصرف کردند.
دوران طولانی حکومت فاطمیان به ترویج و تقویت مذهب تشیع در شمال افریقا بخصوص کشور مصر انجامید. در این دوران مراکز بزرگی مانند جامع الازهر برای آموزش علوم اسلامی با گرایش اسماعیلی تاسیس شد و آثار مهم این مذهب نگاشته شد. فاطمیان در دوره حکومت خود با استفاده از نهاد دعوت و ارسال داعیان (مبلغان مذهب اسماعیلی) متعدد به سرزمین های دور و نزدیک موفق به رواج تشیع اسماعیلی در نقاط مختلفی از جهان اسلام مانند یمن، هند و مناطق شرقی ایران شدند.
درباره نسب خلفای فاطمی اختلاف نظرها بسیار بوده است. عبیدالله المهدی خود را از نسل عبدالله پسر امام جعفر صادق(ع) می دانست در حالی که امامان اسماعیلی از نسل محمد بن اسماعیل، دیگر فرزند امام صادق، بودند. برای اصلاح اختلاف نسب خلفای فاطمی -فرزندان عبیدالله مهدی- با امامان پیشین اسماعیلی، بعدها برخی از فاطمیان مدعی شدند که خلیفه دوم فاطمی پسر عبیدالله نبود بلکه از نسل محمد بن اسماعیل بود. خلیفه دوم فاطمی محمد نام داشت و کنیه اش ابوالقاسم بود و به لقب القائم خوانده می شد. بعدها در زمان المعز خلیفه چهارم فاطمی، فاطمیان راه دیگری برای حل این مشکل برگزیدند، آنان اعلام کردند که عبیدالله مهدی از نسل محمد بن اسماعیل بوده و از روی تقیه خود را از نسل عبدالله افطح معرفی می کرده است و نسبش چنین بوده است: عبیدالله بن حسین بن احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق. بدین ترتیب فاطمیان مدعی شدند که نسبشان به محمد بن اسماعیل می رسد.


کلمات دیگر: