کلمه جو
صفحه اصلی

ناصرخسرو

فرهنگ اسم ها

اسم: ناصرخسرو (پسر) (عربی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: n.-khosro(w)) (فارسی: ناصرخسرو) (انگلیسی: naser-khosrow)
معنی: ترکیب دو اسم ناصر و خسرو ( یاری کننده و پادشاه )، از نام های مرکب، ناصر و خسرو، ( اعلام ) ناصرخسرو: [، قمری] حکیم، شاعر و نویسنده ی ایرانی، متولد قبادیان بلخ پیشوای سرزمین های اسلامی، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت ساله ی او به سرزمین های اسلامی است، جامع الحکمتین، خوان الاخوان، گشایش و رهایش، زادالمسافرین، وجه دین، دیوانش نیز چاپ شده است

فرهنگ فارسی

حکیم ابومعین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی ( ۳۹۴ ه.ق .- ۴۸۱ ه. ق . ) ملقب به [ حجت ] از حکما و متکلمین اسلام . در قبادیان از حوالی بلخ تولد یافت . از اوان جوانی به تحصیل علوم و فضائل و تحقیق ادیان و عقاید و مطالعه اشعار شعرای ایران و عرب پرداخت . در دوره جوانی به دربار محمود و مسعود غزنوی راه یافت . بعد از غلبه سلاجقه بر بلخ به مرو به دربار چغری بیگ رفت و تقرب یافت و به خدمت دیوانی گماشته شد. در سال ۴۳۷ ه. خوابی دید و بقول خود ناگهان از خواب گران چهل ساله بیدار شد کارهای دیوانی و اداری را رها کرده و بجهانگردی و سیر آفاق و انفس پرداخت و در سفر هفت ساله خود حجاز آسیای صغیر سوریه و مصر را دید. وی در ابتدا مذهب حنفی داشت در مصر با اسماعیلیان فاطمی روابطی پیدا کرد و پیرو مذهب آنان گردید و از دعاه سرسخت اسمعیلیه شد و [ حجت ] زمین خراسان گردید . ناصر خسرو در مراجعت از این سفر به بلخ رفت و آشکارا شروع به تبلیغ عقاید اسمعیلی کرد لیکن با مخالفت فقهای متعصب سنی مواجه گردید و امرای سلجوقی در صدد کشتن او بر آمدند . وی بالاخره به یمکان بدخشان گریخت و در آنجا عزلت جست و پس از عمری طولانی و آوارگی و آزار و رنجی که در آخر عمر از متعصبین و سایر مردم روزگار خود دید در یمکان وفات یافت . از آثار وی یکی [ سفرنامه ] اوست که بعد از مراجعت از سفر هفت ساله خود در ۴۴۴ ه.ق . تالیف کرد و دیگر زادالمسافرین که یادگار دوره آوارگی او بعد از مراجعت از سفر در خراسان و مازندران و طبرستان است . آثار مهم دیگر او عبارتند از [ وجه دین ] [ خوان اخوان ] [ دلیل المتحیرین ] [ روشنائی نامه ] [ دیوان اشعار ] . مقدار ابیات دیوان او را تا سی هزار بیت نوشته اند ولی آنچه اکنون در دست است حدود یازده هزار بیت است .
ناصر بن خسرو ابن حارث بلخی مروزی ملقب و متخلص به حجت و مکنی به ابو معین از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گرانقدر زبان فارسی است .

لغت نامه دهخدا

ناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) ( حکیم... ) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین. از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ماه ذی القعده سال 394 هَ. ق. مطابق با تیر یا مرداد سنه 382 هَ. ش. در قبادیان از نواحی بلخ در خانواده محتشمی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشته اند متولد گشت. از ابتدای جوانی به تحصیل علم وادب پرداخت و «تقریباً در تمام علوم متداوله عقلی و نقلی آن زمان و مخصوصاً علوم یونانی از ارثماطیقی و مجسطی بطلمیوس و هندسه اقلیدس و طب و موسیقی و بالاخص علم حساب و نجوم و فلسفه و همچنین در علم کلام و حکمت متألهین تبحر پیدا کرد، ناصرخسرو در اشعار خویش و سفرنامه و سایر کتب خود مکرر به احاطه خود به این علوم و مقام عظیم فضل و دانش خود اشاره میکند»:
نماند از هیچ گون دانش که من زآن
نکردم استفادت بیش و کمتر.
و هم در جوانی به دربار سلاطین و امرا راه یافت و به مراتب عالی رسید و چنانکه در سفرنامه آورده است به پادشاهانی چون سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود تقرب جست و تا سن 43سالگی که عزم سفر قبله کرد در خدمات مهم دیوانی از قبیل دبیری و دیگر مشاغل دولتی صاحب عنوان بوده و پس از آنکه مدتی از عمرخود را در کسب علوم متداول زمان و خدمت امرا و شاهان روزگار و کسب جاه و مال و احیاناً لهو و لعب گذراند، تغییر حالی در وی پیدا شد و به تحری حقیقت متمایل گشت و چون از مباحثات اهل ظاهر بوی حقیقتی نشنید، سر به آوارگی و سیر آفاق و انفس نهاد و سرانجام بر اثر خوابی که در ماه جمادی الاَّخر سنه 437 در جوزجانان دید عزم سفر قبله کرد ، در این سفر برادر کهترش ابوسعید و غلامی هندی همراه او بودند، این مسافرت هفت سال [ از 437 تا 444 ] مدت گرفت و در ضمن آن ناصرخسرو چهار بار به زیارت خانه خدا توفیق یافت «و شمال شرقی و غربی و جنوب غربی و مرکز ایران و ممالک و بلاد ارمنستان و آسیای صغیر و حلب و طرابلس و شام و سوریه وفلسطین و جزیرةالعرب و مصر و قیروان و نوبه و سودان را سیاحت کرد» ، در اثنای همین سیر و سیاحت ها چون به مصر رسید قرب سه سال در آنجا مقام کرد و به وساطت یکی از دعاة یا نقبای فاطمی به خدمت خلیفه فاطمی المستنصر باﷲ ابوتمیم معدّبن علی [ 427-487 هَ. ق. ] رسید و به مذهب اسماعیلیه و طریقت فاطمیان گروید و از مؤمنان متعصب آن مذهب شد و پس از سیر درجات باطنیه از مراتب مستجیب و مأذون و داعی ، به مقام حجتی رسید و یکی از حجت های دوازده گانه فاطمیان در دوازده جزیره نشر دعوت یعنی حجت جزیره خراسان شد و به امر المستنصر باﷲ امام فاطمی زمان ، مأموریت دعوت مردم به طریقه اسماعیلیه و بیعت گرفتن از مردم برای خلیفه فاطمی در ممالک خراسان وسرپرستی شیعیان آن سامان بدو محول گشت و روانه خراسان شد و در دیار خویش بلخ فرودآمد و شیوه زهد و عبادت اختیار کرد و به نشر دعوت پرداخت و داعیان و مأذونان به اکناف ممالک وسیع خراسان فرستاد تا مردم رابه مذهب شیعه اسماعیلیه دعوت کنند و خود چنان در نشر دعوت و مباحثه با علمای اهل سنت پافشاری کرد که سرانجام به تبعید و فرارش از بلخ منجر گشت مدت اقامت حکیم در بلخ به دقت معلوم نیست. قدر مسلم اینکه وی هنگام ورود به بلخ یعنی به سال 440 پنجاه سال تمام ازعمرش گذشته بوده است و فرار او از بلخ نیز قبل از سال 453 بوده است چه وی در این سال کتاب زادالمسافرین خود را تصنیف کرد و در آن اشاراتی به اخراج بلد شدن خود داد.

ناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (حکیم ...) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین . از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ماه ذی القعده ٔ سال 394 هَ . ق . مطابق با تیر یا مرداد سنه ٔ 382 هَ . ش . در قبادیان از نواحی بلخ در خانواده ٔ محتشمی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشته اند متولد گشت . از ابتدای جوانی به تحصیل علم وادب پرداخت و «تقریباً در تمام علوم متداوله ٔ عقلی و نقلی آن زمان و مخصوصاً علوم یونانی از ارثماطیقی و مجسطی بطلمیوس و هندسه ٔ اقلیدس و طب و موسیقی و بالاخص علم حساب و نجوم و فلسفه و همچنین در علم کلام و حکمت متألهین تبحر پیدا کرد، ناصرخسرو در اشعار خویش و سفرنامه و سایر کتب خود مکرر به احاطه ٔ خود به این علوم و مقام عظیم فضل و دانش خود اشاره میکند»:
نماند از هیچ گون دانش که من زآن
نکردم استفادت بیش و کمتر.
و هم در جوانی به دربار سلاطین و امرا راه یافت و به مراتب عالی رسید و چنانکه در سفرنامه آورده است به پادشاهانی چون سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود تقرب جست و تا سن 43سالگی که عزم سفر قبله کرد در خدمات مهم دیوانی از قبیل دبیری و دیگر مشاغل دولتی صاحب عنوان بوده و پس از آنکه مدتی از عمرخود را در کسب علوم متداول زمان و خدمت امرا و شاهان روزگار و کسب جاه و مال و احیاناً لهو و لعب گذراند، تغییر حالی در وی پیدا شد و به تحری حقیقت متمایل گشت و چون از مباحثات اهل ظاهر بوی حقیقتی نشنید، سر به آوارگی و سیر آفاق و انفس نهاد و سرانجام بر اثر خوابی که در ماه جمادی الاَّخر سنه ٔ 437 در جوزجانان دید عزم سفر قبله کرد ، در این سفر برادر کهترش ابوسعید و غلامی هندی همراه او بودند، این مسافرت هفت سال [ از 437 تا 444 ] مدت گرفت و در ضمن آن ناصرخسرو چهار بار به زیارت خانه ٔ خدا توفیق یافت «و شمال شرقی و غربی و جنوب غربی و مرکز ایران و ممالک و بلاد ارمنستان و آسیای صغیر و حلب و طرابلس و شام و سوریه وفلسطین و جزیرةالعرب و مصر و قیروان و نوبه و سودان را سیاحت کرد» ، در اثنای همین سیر و سیاحت ها چون به مصر رسید قرب سه سال در آنجا مقام کرد و به وساطت یکی از دعاة یا نقبای فاطمی به خدمت خلیفه ٔ فاطمی المستنصر باﷲ ابوتمیم معدّبن علی [ 427-487 هَ . ق . ] رسید و به مذهب اسماعیلیه و طریقت فاطمیان گروید و از مؤمنان متعصب آن مذهب شد و پس از سیر درجات باطنیه از مراتب مستجیب و مأذون و داعی ، به مقام حجتی رسید و یکی از حجت های دوازده گانه ٔ فاطمیان در دوازده جزیره ٔ نشر دعوت یعنی حجت جزیره ٔ خراسان شد و به امر المستنصر باﷲ امام فاطمی زمان ، مأموریت دعوت مردم به طریقه ٔ اسماعیلیه و بیعت گرفتن از مردم برای خلیفه ٔ فاطمی در ممالک خراسان وسرپرستی شیعیان آن سامان بدو محول گشت و روانه ٔ خراسان شد و در دیار خویش بلخ فرودآمد و شیوه ٔ زهد و عبادت اختیار کرد و به نشر دعوت پرداخت و داعیان و مأذونان به اکناف ممالک وسیع خراسان فرستاد تا مردم رابه مذهب شیعه ٔ اسماعیلیه دعوت کنند و خود چنان در نشر دعوت و مباحثه با علمای اهل سنت پافشاری کرد که سرانجام به تبعید و فرارش از بلخ منجر گشت مدت اقامت حکیم در بلخ به دقت معلوم نیست . قدر مسلم اینکه وی هنگام ورود به بلخ یعنی به سال 440 پنجاه سال تمام ازعمرش گذشته بوده است و فرار او از بلخ نیز قبل از سال 453 بوده است چه وی در این سال کتاب زادالمسافرین خود را تصنیف کرد و در آن اشاراتی به اخراج بلد شدن خود داد.
فرار از بلخ . فرار ناصرخسرو از بلخ یا نفی بلد و اخراج او ازین شهر به طوری که گفته شد نتیجه ٔمجاهدات تعصب آمیزی بوده است که وی در نشر و ترویج مذهب اسماعیلی از خود ظاهر می ساخته و با توجه بدین واقعیت که مردم خراسان در آن روزگار دشمنان سرسخت شیعه به طور کلی و شیعه ٔ سبعیه ٔ فاطمیه بالاخص بودند می توان حدس زد که اگر حکیم از چنگ متعصبان بلخ جانی به سلامت برده است تنها به پاس مقام فضل و علم و حکمت وی بوده است و گویا وی قبل از فرار کردن از بلخ مدتی هم درآن دیار مخفی می زیسته است و پس از آنهم مدتی متواری بوده است . باری وی چون از بلخ فرار و به اصطلاح خودش مهاجرت کرد به مازندران رفت ، در این بیت بدین مهاجرت اشارتی دارد:
برگیر دل ز بلخ و بنه تن زبهر دین
چون من غریب و زار به مازندران درون .
مدت اقامت وی در مازندران و همچنین شهر محل اقامتش به درستی معلوم نیست و به روایت دولتشاه از مازندران به نیشابور رفت و پس از آن شاید بر اثر تمایلی که به خراسان داشت و هم به جهت در امان ماندن از گزند متعصبان اهل سنت رو به قصبه یا قلعه ٔ یمکان واقع در اقصای خاک بدخشان نهاد چه یمکان به قول مؤلف آثارالبلاد شهری حصین بود در وسط کوهی و به واسطه ٔ صعوبت مسالک آن احدی را قدرت تسخیر آن نبود.
در یمکان . ناصرخسرو در یمکان اقامت گزید و از آنجا به نشر دعوت و ابلاغ رسالت خود پرداخت تاریخ ورود او به یمکان دقیقاً معلوم نیست اما از اشعارش پیداست که سالهای آخر عمر خود را در این پناهگاه گذرانده است و بیش از پانزده سال در آنجا ساکن بوده است و بر اثر همین اقامت طولانی و دعوتهای مذهبی او در یمکان جماعتی از اهل بدخشان به مذهب اسماعیلیه گرویدند و هنوز هم در بدخشان و نواحی مجاور آن و در خوقند و قراتکین و دیگر بلاد آن سامان اسماعیلیه وجود دارند. باری حکیم فراری سالهای آخر عمر دور از یار و دیار و قرین غم غربت در یمکان با حسرت واندوه گذرانید و تقریباً در اغلب اشعاری که در این دوران سروده است به پریشانی حال خویش و رنج غریبی و دوری از بلخ و تعصب دشمنان اشارتی دارد، چه در این زمان مردم بر او شوریده بودند و از خلیفه ٔ عباسی در بغداد و خان ترک در کاشغر گرفته تا امیر خراسان و شاه سجستان و میر ختلان همه او را دشمن می داشتند . و فقهای سنی و پیروان عباسیان و عامه ٔ ناس او را رافضی و قرمطی و معتزلی می خواندند و بر سر منابر لعنش می کردند و مهدورالدمش می دانستند، در خراسان همه ٔ مردم دشمن او بودند و با همه ٔ اشتیاقی که به دیدار خراسان داشت از ترس معاندان و متعصبان یارای معاودت به شهر ودیار خویش نداشت و عاقبت هم در یمکان وفات یافت . راجع به تاریخ وفات حکیم اقوال مختلف است : حاجی خلیفه در کشف الظنون تاریخ وفات او را 431 ضبط کرده است و در تقویم التواریخ 481 و ظاهراً سنه ٔ مذکور در کشف الظنون نامعقول است و رضاقلی خان هدایت در دیباچه ای که بر دیوان حکیم نوشته است به نقل از شاهد صادق سنه ٔ 481 را سال وفات ناصر دانسته ، قدر مسلم آنکه ناصرخسرو عمری طولانی داشته است و از شصت ودو سال عمرش تجاوز کرده ، حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده عمر او را قریب صد سال نوشته . باری سالهای 471 یا 481 به قبول نزدیکتر است . قبر او در یُمْگان است .
مذهب ناصرخسرو. شیعی مذهب بودن ناصرخسرو و قبل از 44سالگی یعنی سالی که به محضر فاطمیان مصر رسید و به مذهب اسماعیلیه گروید مسلم نیست و بعید نمی نماید که قبل از آن وی چون دیگر مردم بلخ و خراسان به مذهب سنت می رفته است ، چه اشارات فراوانی هم در دیوان او به گمراهی دوران جوانیش دیده می شود اما پس از مسافرت به مصر وی به طریقه ٔ باطنیه ٔ اسماعیلیه رو کرده و به خلفای فاطمی مصر گرویده و چنانکه مذکور افتاد در این مذهب به درجه ای عالی رسیده و حجت سرزمین خراسان شده است و به تبلیغ مذهب تازه ٔ خود پرداخته . انتخاب مذهب جدید در اشعار او آثار فراوانی گذاشته است از جمله مدایح فراوان از آل علی و طعن و لعن صریح بر خلفای ثلاثه و بنی امیه و بنی عباس و ائمه ٔ مذاهب اربعه ٔ تسنن که آنان را ناصبی می خواند، و به طور کلی طعن صریح در حق همه اصحاب مذاهب اسلام به جز فرقه ٔ سبعیه ٔ باطنیه .
آثار و تألیفات . ناصرخسرو به نظم و نثر کتابها دارد، آثار منظوم او عبارت است از: 1- دیوان اشعار و آن مشتمل است بر بیش از ده هزار بیت قصاید و چند قطعه و ابیات متفرقه در مواضیع حکمتی و دینی و اخلاقی ، در دیوان حاضر از اشعار غرامی و آثاری که شاعر در دوران جوانی و پیش از تغییر حال خود شاید سروده باشد اثری نیست و می توان تصور کرد که اگر چونان اشعاری داشته است به میل به دست فراموشی سپرده است . منقح ترین چاپ دیوان اشعار ناصرخسرو به سال 1307 با تصحیح مرحوم حاج سیدنصراﷲ تقوی و اهتمام آقای مجتبی مینوی بامقدمه ای از آقای تقی زاده و تعلیقات مرحوم دهخدا در تهران منتشر شده ، این چاپ مشتمل بر 11047 بیت است و منظومه های روشنائی نامه و سعادت نامه و نیز رساله ای به نثر در جواب نودویک سؤال فلسفی همراه دارد. 2- مثنوی روشنائی نامه مشتمل بر 592 بیت در بحر هزج است در وعظ و پند و حکم و به ضمیمه ٔ دیوان اشعار او در تهران چاپ شده است . 3- سعادت نامه مثنوی سیصدبیتی است که با این بیت شروع می شود:
دلا همواره تسلیم رضا باش
به هرحالی که باشی با خدا باش .
این مثنوی هم به ضمیمه ٔ دیوان ناصرخسرو در تهران طبع شده است . آثار منثور ناصرخسرو نیز عبارت است از: 4- رساله در جواب نودویک سوال فلسفی . 5- سفرنامه ، یا مهمترین اثر منثور ناصرخسرو این کتاب مشتمل است بر شرح مشهودات حکیم در سفر هفت ساله ای که به ایران و آسیای صغیر و شامات و مصر و عربستان کرده است ، کتاب سفرنامه ابتدا به اهتمام شفر در سنه 1881 در پاریس به طبع رسید و بعداً به سال 1314 هجری شمسی منضم به دیوان در تهران چاپ شد و بار دیگر به سال 1340 هَ . ق . در برلن تجدید چاپ شد. 6- زادالمسافرین ،حاوی اصول عقاید حکیمانه و فلسفی ناصرخسرو است و به منظور اثبات عقاید اسماعیلیه به سال 453 آن را حکیم در غربت و مهاجرت تألیف کرده است و در اشعار خود فراوان ازین کتاب نام برده و بدین تألیف خود بالیده است :
زادالمسافر است یکی گنج من
نثر آن چنان و نظم ازاین سان کنم .
این کتاب به سال 1340 هَ . ق . به همت مرحوم ادوارد براون ومحمد بذل الرحمن هندی در برلن چاپ شده است . 7- گشایش و رهایش هم رساله ٔ منثوری دیگر است که ناصرخسرو در جواب سی فقره سؤال و مشکلات یکی از برادران مذهبی خودتصنیف کرده است و خود در سبب تسمیه ٔ کتاب بدین نام گوید «و نام نهادیم این کتاب را گشایش و رهایش ازآنک سخن بسته را اندر او گشاده کردیم تا نفس های مؤمن مخلصان را از او گشایش و رهایش باشد، ما نیز چون از دوستان مکلفیم شرح بعضی ازین کلمات و نکته ای در این موضوع بگوئیم تا جای دیگر مکرر نباید کرد، اسم این کتاب به گشایش بعضی ازین کلمات حق است اما رهایش را علی الاطلاق مستجمع نیست و این نکته از آن گفتم تا چون موضعی که نه رهایش اشارت کرده شود ارباب معانی و اصحاب خرد دانند که آن کدام نکته است ...» 8- خوان الاخوان یا خوان اخوان نیز یکی دیگر از کتب ناصرخسرو است که به همت آقای دکتر یحیی الخشاب به سال 1359 هَ . ق . در قاهره چاپ شده است . 9- وجه دین یا روی دین نیز نام یکی دیگر از آثار منثور مذهبی ناصرخسرو است در شرح و تأویل عبادات و احکام شریعت اسماعیلیه و خود در سبب تألیف کتاب گوید: «واجب دیدیم بر خویشتن این کتاب راتألیف کردن بر شرح بنیادهای شریعت از شهادت و طهارت و نماز و ... نام نهادیم مرا این کتاب را «روی دین » ازبهر آنکه همه ٔ چیزها را مردم به روی تواند شناخت و خردمندی که این کتاب را بخواند دین را بشناسد...»10- جامعالحکمتین یکی دیگر از کتب منثور ناصرخسرو است وی این کتاب را در شرح و پاسخ قصیده ٔ خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی و به خواهش عین الدوله ابوالمعالی علی بن اسدبن حارث امیر بدخشان به سال 426 نگاشته است و چنانکه خود در مقدمه ٔ جامعالحکمتین گوید: «امیر بدخشان ، قصیده ای را که گفته بود خواجه ابوالهیثم ... و اندر او سؤال های بسیار کرده است ، به خط خویش نبشته بود [ عین الدوله امیر بدخشان ] اندر آخر آن نسخت که این را از حفظ خویش نبشتم ، نزدیک من فرستاد و از من اندرخواست به وجه تشفع و تضرع و تقرب ... تا سؤالاتی که اندر آن قصیدتست به نام او حل کرده آید...» و حکیم پس از نقل هر بیت ازین قصیده به تفصیل به شرح و پاسخ پرداخته و در اثبات اصول عقاید اسماعیلیه ازمبانی کلام و فلسفه مدد گرفته است . این کتاب به سال 1332 هَ .ش . به تصحیح و کوشش آقایان هنری کربن و معین در تهران به چاپ رسیده است .
علاوه بر کتابهائی که مذکور افتاد و در صحت انتسابشان به حکیم تردیدی نیست کتب دیگری نیز به ناصرخسرو منسوب است ، از آن جمله است رساله ای در سرگذشت حال وی که کتاب مجعول پر از افسانه ای است ، در همین رساله کتابهای دیگری به ناصرخسرو نسبت داده شده و در بعضی تذکره ها از قبیل تذکرةالشعراء دولتشاه و کشف الظنون نیز به وجود بعض این کتب اشارتی رفته است ، اما امروز اثری از این تصنیفات در دست نیست ، کتابهای منسوب به ناصرخسرو عبارت است از: 1- اکسیراعظم ، در منطق و فلسفه . 2- قانون اعظم در علوم عجیبه . 3- المستوفی در فقه . 4- دستور اعظم . 5- تفسیر قرآن . 6- رساله ای در علم یونان . 7- کتابی در سحریات . 8-کنزالحقایق . و نیز رساله ای به عنوان «سرالاسرار» در تسخیر کواکب بدو منسوب است و در مقدمه ٔ دیوان طبع هندوستان وی چاپ شده است که به کلی مجعول است .
شیوه ٔ سخن ناصر. آقای دکتر ذبیح اﷲ صفا در نقد آثار و شیوه ٔ سخن ناصرخسرو آرد: «ناصرخسرو بی تردید یکی از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسی است وی طبعی نیرومند و سخنی استوار و قوی و اسلوبی نادر و خاص خود دارد، زبان این شاعر قریب به زبان شعرای آخر دوره ٔ سامانی است و حتی اسلوب کلام او کهنگی بیشتری از کلام شعرای دوره ٔ اول غزنوی را نشان می دهد. در دیوان اوبسیاری از کلمات و ترکیبات به نحوی که در اواخر قرن چهارم متداول بوده و استعمال می شده است به کار رفته و مثل آن است که عامل زمان در این شاعر توانا و چیره دست اصلا اثری بر جای ننهاده ، با این حال ناصرخسرو هرجا که لازم شده از ترکیبات عربی جدید و کلمات وافر تازی ، بیشتر از آنچه در آخر عهد سامانی در اشعار واردشده بود، استفاده کرده و آنها را در اشعار آبدار خودبه کار برده است . خاصیت عمده ٔ شعر ناصرخسرو اشتمال آن بر مواعظ و حکم بسیارست ، ناصرخسرو در این امر قطعاً از کسائی شاعر مروزی مقدم بر خود پیروی کرده است ...بعد از آنکه ناصرخسرو تغییر حال یافت و به مذهب اسماعیلی درآمد و عهده دار تبلیغ آن در خراسان شد برای اشعار خود مایه ٔ جدیدی که عبارت از افکار مذهبی باشد به دست آورد، جنبه ٔ دعوت شاعر باعث شده است که او در بیان افکار مذهبی مانند یکی از دعاة، تبلیغ را از نظر دور ندارد و بدین سبب بعضی قصاید او با مقدماتی که شاعر در آن تمهید کرده و نتایجی که گرفته است بیشتر به سخنانی می ماند که مبلغی در مجلس دعوت بیان کرده باشد. در بیان مسائل حکمی ناصرخسرو از ذکر اصطلاحات مختلف خودداری نکرده است ، موضوعات علمی در اشعار او ایجاد مضمون نکرده بلکه وسیله ٔ تفهیم مقصود قرار گرفته است یعنی او مسائل مهم فلسفی را که معمولا مورد بحث و مناقشه بود در اشعار خود مطرح کرده و در زبان دشوار شعر با نهایت مهارت و در کمال آسانی از بحث خود نتیجه گرفته است . ذهن علمی شاعر باعث شده است که او به شدت تحت تأثیر روش منطقیان در بیان مقاصد خود قرار گیرد، سخنان او با قیاسات و ادله ٔ منطقی همراه و پر است از استنتاج های عقلی و به همین نسبت از هیجانات شاعرانه و خیالات باریک و دقیق شعرا خالی است . اصولا ناصرخسرو به آنچه دیگر شاعران را مجذوب می کند یعنی به مظاهر زیبائی و جمال و به جنبه های دلفریب محیط و اشخاص توجهی ندارد و نظر او بیشتر به حقایق عقلی و مبانی ومعتقدات دینی است ، بهمین سبب حتی توصیفات طبیعی را هم در حکم تشبیبی برای ورود در مباحث عقلی و مذهبی به کار می برد. با این حال نباید از قدرت فراوان ناصرخسرو در توصیف و بیان اوصاف طبیعت غافل بود توصیفاتی که او از فصول و شب و آسمان و ستارگان کرده در میان اشعار شاعران فارسی کمیاب است . مهمترین امری که از حیث بیان عواطف - غیر از عواطف دینی - در شعر ناصرخسرو جلب نظر می کند بیان تأثر شدیدی است که شاعر از بدرفتاری های معاصران و تعصب و سبک مغزی آنان و عدم توجه آنان به حق و حقیقت دارد. ناصرخسرو شاعری درباری نیست و یا اگر وقتی چنین بوده اثری از اشعار آن دوره ٔ او به دست ما نرسیده است . او جزو قدیم ترین کسانی است که مثنوی های کامل در بیان حکم و مواعظ ساخته اند، قصائد او هم هیچ گاه از این فکار دور نیست . (از تاریخ ادبیات در ایران ج 2 صص 454 - 456). از اشعار اوست :
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت به گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید ز انده به سر مرا
گویم چرا نشانه ٔ تیر زمانه کرد
چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا
گر در کمال و فضل بود مرد را خطر
چون خوار و زار کرد پس این بی خطر مرا؟
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار دهر
جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا
دانش به از ضیاع وبه از جاه و مال و ملک
این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا
با خاطر منور روشن تر از قمر
ناید به کار هیچ مقر قمر مرا
گر بایدت همی که ببینی مرا تمام
چون عاقلان به چشم بصیرت نگر مرا
منگر بدین ضعیف تنم زآنکه در سخن
از چرخ پرستاره فزونست اثر مرا
هرچند مسکنم به زمین است روز و شب
بر چرخ هفتم است مجال سفر مرا
گیتی سرای رهگذرانست ای پسر
زین بهتر است نیز یکی مستقر مرا
از هرچه حاجتست بدو مر مرا، خدای
کرده ست بی نیاز در این رهگذر مرا
شکر آن خدای را که سوی علم و دین خویش
ره داد و سوی رحمت بگشاد در مرا
ای ناکس و نفایه تن من در این جهان
همسایه ای نبود کس از تو بتر مرا
من دوستدار خویش گمان بردمت همی
جز تو نبود یار به بحر و به بر مرا
بر من تو کینه ور شدی و دام ساختی
وز دام تو نه بوده اثر نه خبر مرا
تا مر مرا تو غافل و ایمن بیافتی
از مکر و غدر خویش گرفتی سخر مرا
گر رحمت خدای نبودی و فضل او
افکنده بود مکر تو در جوی و جر مرا
اکنون که شد درست که تو دشمن منی
نیز از دو دست تو نگوارد شکر مرا
خواب و خورست کار تو ای بی خرد جسد
لیکن خرد به است ز خواب و ز خور مرا
کار خر است سوی خردمند خواب و خور
ننگست ننگ با خرد از کار خرمرا
من با تو ای جسد ننشینم در این سرای
کایزد همی بخواند به جای دگر مرا
هرکس همی حذر ز قضا و قدر کند
وین هر دو رهبرند قضا و قدر مرا
نام قضا خرد کن و نام قدر سخن
یاد است این سخن ز یکی نامور مرا.
و له ایضاً:
صعب تر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش
پیش این عیب سلیم است بلاهاش و عناش
کس جهان را به بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز به فنا کرد مکافات و جزاش
او همی گوید ما را که بقا نیست مرا
سخنش بشنو اگرچند که نرم است اداش
گرچه بسیار دهد شاد نبایدت شدن
به عطاهاش که جز عاریتی نیست عطاش
روز پرنور عطا نیست ولیکن پس روز
شب تیره ببرد پاک همه نور و بهاش
این جهان آب روانست بر او خیره مخسب
آنچه او بود نخواهد مطلب ، مست مباش .
هم او راست :
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانش نکوهش بری را
همی تا کند پیشه عادت همی کن
جهان مر جفا را تو مر صابری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را
تو درمانی آنجا که مطرب نشیند
سزد گر ببرّی زبان جری را
صفت چند گوئی ز شمشاد و لاله
رخ چون مه و زلفک عنبری را
به علم و به گوهر کنی مدحت آن را
که مایه است مر جهل و بد گوهری را
به نظم اندر آری دروغ و طمع را
دروغست سرمایه مرکافری را
پسندست با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی درّ لفظ دری را...
برای مطالعه ٔ بیشتردر احوال و افکار ناصرخسرو گذشته از مقدمه ای که آقای تقی زاده بر کلیات دیوان وی نگاشته اند و مآخذ اصلی ما در تنظیم این شرح حال است ، می توان به مأخذ زیرین نیز مراجعه کرد: هفت اقلیم : اقلیم چهارم . بهارستان جامی ص 99. آتشکده ٔ آذر ص 202. تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی ص 826. قاموس الاعلام ج 6 ص 4548. تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3. اسماءالمؤلفین و آثارالمصنفین اسماعیل پاشا بغدادی ج 1 ص 345. مجمع الفصحا ج 1 ص 607. ریاض العارفین ص 232. نگارستان سخن ص 115. سخن و سخنوران ص 148. تاریخ ادبیات بدیعالزمان فروزانفر ص 173. سفرنامه چ برلن دیباچه ٔ غنی زاده . ریحانة الادب ج 4 ص 149. مجله ٔ یادگار شماره های نهم و دهم از سال چهارم ص 90. مجالس العشاق ص 348. تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر شفق ص 69. تاریخ ادبیات ایران تألیف اته ص 142. تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا ج 2 ص 443 و 893 و نیز در کتابهای : خلاصةالاشعار تقی کاشی ، ریاض الشعراء، آثارالبلاد قزوینی ، تقویم التواریخ ، تلخیص الاثار و عجایب الملک القهار، بیان الادیان ، روضات الجنات ، کشف الظنون ، دبستان المذاهب ، تاریخ حبیب السیر، تذکره ٔ مرآت الخیال . زبدةالتواریخ حافظ ابرو، شاهد صادق ، به احوال ناصرخسرو اشارتی رفته است . و نیز در این مجلات مقالاتی راجع به ناصرخسرو می توان یافت : مجله ٔ سخن سال اول ص 92: دو کتاب تازه از ناصرخسرو خوان الاخوان و گشایش و رهایش . مجله ٔ کابل چ افغانستان ج 10 شماره ٔ 12 ص 30: حکما و فلاسفه درافغانستان . مجله ٔ یادگار ج 4 شماره ٔ 1 و 2 ص 16: یک قطعه از ناصرخسرو. مجله ٔ یغما سال 11 ص 238: ناصرخسروو مأخذ قطعه ای از او.


دانشنامه عمومی

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه‍.ق) از شاعران بزرگ فارسی زبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی در قبادیان از توابع بلخ متولد شد و در یمگان از توابع بدخشان درگذشت. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسیقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده است.
دیوان اشعار فارسی
دیوان اشعار عربی (که متأسفانه در دست نیست). خود دربارهٔ دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرِ خسرو، در ۹ ذیقعده ۳۹۴ قمری (۳ سپتامبر ۱۰۰۴ میلادی، ۱۲ شهریور ۳۸۳ خورشیدی) در روستای قبادیان بلخ در خراسان بزرگ -در کشور کنونی تاجیکستان- در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.
(اغبر = غبارآلود، مرکز اغبر = کره زمین)
در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی می گذشت. ناصر خسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگ های طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.

نقل قول ها

ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانى بلخى مروزى ، شاعر، فیلسوف و جهانگرد ایرانی، (۳۹۴ -۴۸۱ هجری قمری/ (1004 - 1088 م)). وی متخلص و ملقب به ” حجت” بود. از آن رو که شعرهایش حاوی پند، اندرز و مطالب حکمت آمیز بود موصوف به “حکیم”، ” حکیم ناصر” یا “سیدالحکماء” گشت. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده است.
• « «سَر علمها علم دین است»• «چو از هر موجودی دو موجود بر ترتیب شریفتر است از دیگر موجودات، روا نباشد که دو مرد از دیگر مردمان شریفتر نباشند از هر آنکه عظیم تر موجودی مردم است که غرض صانع از ایجاد موجودات همه اوست. پس گفتند کز مردمان دو مرد شریفتر است یکی رسول و دیگر وصی ازو.دلیل بر شرف این دو تن بر همه خلق آن آورند که شرفا خلق همه فرزندان ایشانند. نیز هیچ مردی نیست از جملگی خلق که اندر دین اسلام اند بانگ نماز – کان منادی خدایست – همی نشوند که گویند به اقرار به وحدانیت خدای برابر ذکر این دوتن را که موذنان بانگ همی کنند هر شبان و روزی پنج وقت نماز که آن وقت را جملگی وقت ها و زمان ها شرف است و بر سر مناره به آواز همی گوبند:محمد رسول الله و علی ولی الله. »• «آهن قوی تر گوهری است و آلت حرب از او سازند. منافع مردم اندر او بسیار است... چون رسول از خلق علی را به خویشتن کشید چه به مصاهرت و چه به وصایت ، پیدا آمد که امیر المومنین علی ممثول آهن بود. چه درست شد که رسول به منزلت مغناطیس عالم دین بود و امیر المومنین به مرتبت آهن عالم دین بود. و چنانک مغناطیس، اگرچه بسیار جواهر باشد،جز آهن را به خویشتن نکشد، مغناطیس دینی نیز از بسیاری از امت جز مر این آهن را به خویشتن نکشید.»• «تا امروز فرزندان او-علی- فرزندان رسول اند، و چه مر او را وصی خویش به غدیر خم و همگان ر ا به ولایت او اشارت کرد.»• « واجب دیدم بر خویشتن این کتاب را تالیف کردن بر شرح بنیادهای شریعت از شهادت و طهارت و نماز و روزه و....»• « چیزها را به روى توان شناخت و خردمندى که این کتاب را بخواند، دین را بشناسد و بر شناخته کار کند و مزد کار را سزاوار شود به خشنودى ایزد تعالى»• « وصی آدم مولانا شیث بود علیه السلام و وصی نوح مولانا سام بود علیه السلام و وصی ابراهیم مولانا اسماعیل بود علیه السلام و وصی موسی مولانا هارون بود علیه السلام و وصی عیسی مولانا شمعون بود علیه السلام و وصی محمد مصطفی علی المرتضی بود علیه السلام.»• « نخست بدانی که حال نفس اندر دین برابر است. حال جسد و اندرحال تندرستی صلاح جسد وابسته است به طعام خوردن و شراب خوردن و اندرحال بیماری علاج جسد وابسته است به طعام ناخوردن و بازداشت شراب از وی.»• « صیام دور کردن است خویشتن را از خوی ستوری که هرچه یابند به هر وقتی می خورند. این عادت سخت ناستوده است و کم خوردن عادتی است ستوده و کم خار را نیز همه کس دوست داشته اند.»• « واندر خبر آمده است که ماه رمضان نامی است از نام های خدا و آن ماهی است فاضل تر از همه ماه ها و اندر خبر است که اندرو مر فرشتگان را بینند و در های آسمان به نیکی ها بگشایند و جوانمردی فرمود کردن با ضعیفان به اندازه توانایی خویش.»• « و سالی دوازده ماه است و ماه رمضان از آن دوازده ماه دیگر شریف تر است و بیان تأویل آن این است که هر پیامبری را وصی و امامی است و ایشان دوازده اند و این همان است که در تأویل نواب یوسف آمده است: «انی رأیت احد عشر کوکبا و الشمس والقمر رأیتهم لی ساجدین.» گفت: من دیدم یازده ستاره را و ماه را و آفتاب را که مرا سجده کردند. .»• «گر تو به تبار فخر داری / من مفخر گوهر و تبارم».• «کلام عارف دانا قبولست / که گوهر از صدف باید خریدن.»• «ندانم جز این عیب مر خویشتن را//که بر عهد معروف روز غدیرم»• «آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا// گویی زبون نیافت به گیتی مگر مرا»• «آنچه نخواهی که ندرویش، مکار// آنچه نخواهی که بشنویش، مگوی»• «انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس// تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت»• «این جهان آب روانست بر او خیره مخسب// آنچه او بود نخواهد مطلب، مست مباش»• «این رشوت خواران فقهایند شمارا// ابلیس فقیه است گر این ها فقهایند»• «خواب و خورست کار تو ای بی خرد جسد// لیکن خرد به است ز خواب و ز خور مرا// کار خر است سوی خردمند خواب و خور// ننگست ننگ با خرد از کار خر مرا»• «روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست// واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست// بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت// امروز همه روی زمین زیر پر ماست// بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز// می بینم اگر ذره ای اندر ته دریاست// گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد// جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست// بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید// بنگر که ازین چرخ جفاپیشه چه برخاست// ناگه ز کمین گاه یکی سخت کمانی// تیری ز قضاو قدر انداخت بر او راست// بر بال عقاب آمد آن تیر جگردوز// وز ابر مر او را بسوی خاک فروکاست// بر خاک بیفتاد و بغلطید چو ماهی// وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست// گفتا عجبست این که زچوبست و زآهن// این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست// چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید// گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست»• «گرگ درنده گرچه کشتنی است//بهتر از مردم ستمکار است// از بد گرگ رستن آسان است// وز ستم کار سخت دشوار است»• «گوشت چون گنده شود او را نمک درمان بود// چون نمک گنده شود او را به چه درمان کنند»• «گویم چرا نشانه تیر زمانه کرد// چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا// گر در کمال و فضل بود مرد را خطر// چون خوار و زار کرد پس این بی خطر مرا؟»• «گویی که از نژاد بزرگانم// گفتاری آمدی تو نه کرداری// بی فضل کمتری تو ز گنجشکی// گرچه ز پشت جعفر طیاری// بی چاره زنده ای بود ای خواجه// آنک او زمردگان طلبد یاری// طب پدر تو را ندهد نفعی// تو چون که گرِ خویش همی خاری»• «از ره نام هم چو یکدگرند// سوی بی عقل، هرمس و هرماس// لیکن از راه عقل، هشیاران// بشناسند فربهی زآماس»• «گیتی سرای رهگذرانست ای پسر// زین بهتر است نیز یکی مستقر مرا»• «نام قضا خرد کن و نام قدر سخن// یاد است این سخن ز یکی نامور مرا»• «نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل// این گفته بود گاه جوانی پدر مرا// دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک// این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا»• «نکوهش مکن چرخ نیلوفری را// برون کن ز سر باد خیره سری را// بری دان از افعال چرخ برین را// نشاید ز دانش نکوهش بری را// همی تا کند پیشه عادت همی کن// جهان مر جفا را تو مر صابری را// چو تو خود کنی اختر خویش را بد// مدار از فلک چشم نیک اختری را// اگر شاعری را تو پیشه گرفتی// یکی نیز بگرفت خنیاگری را// تو درمانی آنجا که مطرب نشیند// سزد گر ببری زبان جری را// صفت چند گویی ز شمشاد و لاله// رخ چون مه و زلفک عنبری را// به علم و به گوهر کنی مدحت آن را// که مایه است مر جهل و بدگوهری را// به نظم اندر آری دروغ و طمع را// دروغست سرمایه مرکافری را// پسندست با زهد عمار و بوذر// کند مدح محمود مر عنصری را// من آنم که در پای خوکان نریزم// مر این قیمتی در لفظ دری را»• «بار خدایا اگر زروی خدایی// طینت انسان همه جمیل سرشتی// چهرهٔ رومی و صورت حبشی را// مایهٔ خوبی چه بود و علت زشتی// طلعت هندو و روی ترک چرا شد// هم چو دل دوزخی و روی بهشتی// چیست خلاف اندر آفرینش عالم// چون همه را دایه و مشاطه تو هستی// نعمت منعم چراست دریا دریا// محنت مفلس چراست کشتی کشتی»• «ای شعرفروشان خراسان بشناسید// این ژرف سخن های مرا گر شعرایید»• «بر یخ بنویس چون کند وعده// گفتار محال و قول خامش را»• « ناصر خسرو در علوم وفنون متداول زمان خود استاد بود. قران عظیم الشان را حفظ داشت و در علم کلام و حکمت و ادیان نیز دست توانا داشت و این امر ار میتوان از محتوای اشعارش دریافت.او آثار منظوم و منثور دارد. مجموعه شعری اش حاوی ۱۱۰۴۷ بیت است که اغلب آن در بیان افکار مذهبی، حکمی و فلسفی سوده شده است مگر اشعار انتقادی و نیز حایز اهمیت به خصوص میباشد.» -> پیام کمسیون یو نسکو، به مناسبت برگزاری سیمنار بین المللی ناصر خسرو
• « یونسکو این سازمان علمی تربیتی و فرهنگی جهان از فیصلۀ بیستممین جلسۀ عمومی خویش در سال ۱۹۷۸ در پاریس، از کشور های عضو دعوت به عمل آورد تا با تدویر مجالس ترتیبات خاصی از شخصیت های بزرگ ملی و بین المللی تجلیل به عمل آورند.» -> پیام کمسیون یو نسکو، به مناسبت برگزاری سیمنار بین المللی ناصر خسرو
• « مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشه ورز، در راه رسیدن به هدف پای می فشارد.»علی دشتی، از پژوهشگران، نویسندگان و سیاستمداران ایرانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دانشنامه ادب فارسی است
حکیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ 394 ـ یمگان بدخشان 481ق، شاعر و نویسنده، متکلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی.
گویا از خانواده محتشمی که به کارهای دولتی و شغل دیوان (تشکیلات اداری)ی می پرداختند، برآمد و در بلخ دارای ثروت و املاکی بوده است. از کودکی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر کرد و کمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام و حکمت متألهین استادی یافت. در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش؛ «بارگاه ملوک عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389 ـ 421) و پسرش مسعود (421 ـ432)» دیده است.
در کارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان بسر می برد ولی پس از افتادن آن شهر بدست سلجوقیان (432) به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حکومت ابوسلیمان چغری بیگ بن داود بن مکائیل بن سلجوق (451) رفت و در درگاه او نیز مقامی در خور یافت.
ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و ترکستان سفر کرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود.
رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد و در پی یافتن حقیقت برآمد ولی پاسخ هایی که به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حکمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شود. وی را قانع و مجاب نساخت. در 437 که در جوزجانان از توابع بلخ بود یک ماه پیوسته شراب می خورد تا آن که شبی در خواب دید که یکی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند، جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت».
پس از این خواب، ناصرخسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترک شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی کناره گرفت و آنگاه رهسپار سفر حج شد (23 شعبان 437) و از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی که هنوز ابوالعلای معری (363 ـ 449) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در 5 رمضان 438 به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مکه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت. (5 محرم 439) آنگاه از راه خشکی به طینه و از آنجا با کشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال بسر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427 ـ487) رسید.
ناصرخسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی اداره قسمت خراسان (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد. هنگام اقامت در مصر دوبار دیگر به مکه سفر کرد و حج گزارد. (339، 440)


کلمات دیگر: