مترادف قبله : کعبه، پرستشگاه، عبادتگاه، معبد، پیشوا، مهتر، جهت، سمت، سو، روبرو، مقابل، جنوب، روش، طریقه
برابر پارسی : پرستش سو، نمازسوی
Kiblah, direction to Mohammadans turn which in praying
بوسه , بوس , ما , بوسيدن , بوسه گرفتن از , ماچ کردن
جهت، سمت، سو
روبرو، مقابل
جنوب
روش، طریقه
کعبه
پرستشگاه، عبادتگاه، معبد
پیشوا، مهتر
۱. کعبه
۲. پرستشگاه، عبادتگاه، معبد
۳. پیشوا، مهتر
۴. جهت، سمت، سو
۵. روبرو، مقابل
۶. جنوب
۷. روش، طریقه
(قَ لَ یا لِ) [ ع . قبلة ] (اِ.) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز به جهت دفع چشم زخم بر گردن اسب بندند.
(قُ لَ یا لِ) [ ع . قبلة ] (اِ.) بوسه .
(قِ لَ یا لِ) [ ع . قبلة ] (اِ.) جهتی که هنگام نماز خواندن به آن رو می کنند.
قبله . [ ق ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در 2000 گزی جنوب باختر شیراز واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، چغندر و صیفی و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی به شیراز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
قبلة. [ ق َ ب َ ل َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دربند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
قبلة. [ ق َ ب َ ل َ ] (ع اِ) چرخه ٔ ریسمان . || ریگ توده ٔگرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، قَبَل . (منتهی الارب ). || سرفه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرتعی که در جلوی خانه ها باشد و ستور در آن چرا کرده بی آنکه شب بمنزل خود برگردند. (ناظم الاطباء). || آنچه جادوگران کنند تا دل کسی را به دیگری مایل سازد.
قبلة. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قبلة. [ ق ِ ل َ ] (ع اِ) جهتی که روی بدان آورند در نماز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد
یا سقف فروریزدو یا قبله کج آید.
|| (اِخ ) کعبه ٔ شریف . (منتهی الارب ). || (ع اِ) هر مکان مقدسی که در هنگام پرستش یزدان بدان روی آورند. (ناظم الاطباء) :
چنین که میگذری کافر و مسلمان را
نظر به تست که هم قبله ای و هم صنمی .
|| معبد. عبادتگاه . مسجد. سجده گاه . || طریقه . روش . رسم . آئین . (ناظم الاطباء). || جهت . || هرچه پیش روی گیرند آن را. گویند: ما له فی هذا الامر قبلة و لا دِبْرَة؛ یعنی وجهی نیست او را. || روبرو. گویند: اجعلوا بیوتکم قبلةً؛ ای متقابله . (منتهی الارب ).
قبلة. [ ق ُ ل َ ] (ع اِ) بوسه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنچه جادوگر بدان دل کسی به دیگری مایل کند. || نشانی است که در پیش گوش گوسپند نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) پذرفتاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قبله . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 48هزارگزی شمال باختری راه کوهدشت و 48هزارگزی شمال باختری اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است . محصولات آن غلات و تریاک و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی سیاه چادربافی است . ساکنین از طایفه ٔ گراوند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قبله . [ ق ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام . 23000 گزی باختری چوار و 22500 گزی باختری راه شوسه ایلام به شاه آباد. کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آن 85 تن است . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی قالی بافی و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
۱. جهت خانۀ کعبه در شهر مکه که مسلمانان رو بدان نماز میخوانند.
۲. سمتی که هنگام گزاردن نماز به آن رو میکنند.
۳. کعبه؛ خانۀ کعبه.
بوسه؛ ماچ.
پرستش سو، نمازسو