کلمه جو
صفحه اصلی

گلوگاه


مترادف گلوگاه : حلق، گلو، گردنه، مدخل

فارسی به انگلیسی

pharynx, throat, bottleneck

pharynx


throat


فارسی به عربی

وادی

مترادف و متضاد

gorge (اسم)
شکم، ابکند، پر خوری، گدار، حلق، گلو، دره تنگ، گلوگاه، معبر تنگ

pharynx (اسم)
حلق، گلو، گلوگاه، حلقوم

حلق، گلو


گردنه


مدخل


۱. حلق، گلو
۲. گردنه
۳. مدخل


فرهنگ فارسی

قصبه ایست از دهستان پنجهزار بخش بهشهر شهرستان ساری ( مازندران ) واقع در ۲۷ کیلومتری خاور بهشهر دشت و معتدل و مرطوب دارای ۱٠٠۱۵ تن سکنه .
بلعوم، حلقوم، مجرای خوراک درحلق
( اسم ) ۱ - گلو حلق . ۲ - مجرای غذا در حلق .
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل .

فرهنگ معین

(گَ ) (اِمر. ) ۱ - حنجره . ۲ - گذرگاهی که بتوان از آن وارد جایی شد.

لغت نامه دهخدا

گلوگاه . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت واقع در 7000گزی جنوب خاوری ساردوئیه ، سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گلوگاه . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 60000گزی جنوب باختری حاجی آباد و 5000گزی جنوب راه مالرو طارم به فورک . دارای 30 تن سکنه است . مزرعه ٔ سرای جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گلوگاه . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا واقع در 47000گزی جنوب راه داراب به دردشت و ایزدخواست . دارای 11 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


گلوگاه . [ گ َ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان پنج هزار بخش بهشهر شهرستان ساری واقع در27000گزی خاور بهشهر بین راه آهن و راه شوسه ٔ. هوای آن معتدل و دارای 5350 تن سکنه است . آب آن از چشمه ورودخانه ٔ محلی و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه ، مرکبات ،صیفی ، توتون و سیگار است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است . دارای دفتر پست و تلگراف در راه آهن است . دبستان و نگهبانی ، پزشک بهداری و در حدود 30 باب دکان نیز دارد. ایستگاه راه آهن در شمال آبادی بین ایستگاه تیرتاش و بندر گز به نام گلوگاه واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


گلوگاه . [ گ َ ](اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل واقع در 38000گزی جنوب بابل . هوای آن معتدل و دارای 210 تن سکنه است . آب آن از سجادرود و محصول آن برنج ، مختصر چای و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . دبستان دارد و در تابستان سکنه به ییلاق شیخ موسی میروند. از طرف مالکین محل ، بنائی برای بهداری احداث شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


گلوگاه . [ گ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) محل گلو و حلقوم . (ناظم الاطباء). حنجره . (ملخص اللغات ) :
حلق بگرفتش ماننده ٔ نَسناسی
برنهادش به گلوگاه چنان داسی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 205).


زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرودوخت با گردن کرگدن .

اسدی .


داشت لقمان یکی کریچه ٔ تنگ
چون گلوگاه نای و سینه ٔ چنگ .

سنائی .


ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده ست .

خاقانی .


زبان بند کن تا سر آری بسر
زبان خشک به تا گلوگاه تر.

نظامی .


|| بغاز. مضیق . || آن جزء از ساق گیاه که بریشه پیوسته است . (یادداشت مؤلف ).

گلوگاه. [ گ ُ / گ َ ] ( اِ مرکب ) محل گلو و حلقوم. ( ناظم الاطباء ). حنجره. ( ملخص اللغات ) :
حلق بگرفتش ماننده نَسناسی
برنهادش به گلوگاه چنان داسی.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 205 ).
زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرودوخت با گردن کرگدن.
اسدی.
داشت لقمان یکی کریچه تنگ
چون گلوگاه نای و سینه چنگ .
سنائی.
ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده ست.
خاقانی.
زبان بند کن تا سر آری بسر
زبان خشک به تا گلوگاه تر.
نظامی.
|| بغاز. مضیق. || آن جزء از ساق گیاه که بریشه پیوسته است . ( یادداشت مؤلف ).

گلوگاه. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 7000گزی جنوب خاوری ساردوئیه ، سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. دارای 30 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گلوگاه. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 60000گزی جنوب باختری حاجی آباد و 5000گزی جنوب راه مالرو طارم به فورک. دارای 30 تن سکنه است. مزرعه سرای جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گلوگاه. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا واقع در 47000گزی جنوب راه داراب به دردشت و ایزدخواست. دارای 11 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

گلوگاه. [ گ َ ] ( اِخ ) قصبه ای است از دهستان پنج هزار بخش بهشهر شهرستان ساری واقع در27000گزی خاور بهشهر بین راه آهن و راه شوسه ٔ. هوای آن معتدل و دارای 5350 تن سکنه است. آب آن از چشمه ورودخانه محلی و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه ، مرکبات ،صیفی ، توتون و سیگار است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. دارای دفتر پست و تلگراف در راه آهن است. دبستان و نگهبانی ، پزشک بهداری و در حدود 30 باب دکان نیز دارد. ایستگاه راه آهن در شمال آبادی بین ایستگاه تیرتاش و بندر گز به نام گلوگاه واقع است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

گلوگاه. [ گ َ ]( اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل واقع در 38000گزی جنوب بابل. هوای آن معتدل و دارای 210 تن سکنه است. آب آن از سجادرود و محصول آن برنج ، مختصر چای و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. دبستان دارد و در تابستان سکنه به ییلاق شیخ موسی میروند. از طرف مالکین محل ، بنائی برای بهداری احداث شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ عمید

مجرای خوراک در حلق، بلعوم، حلقوم.

دانشنامه عمومی

گَلوگاه یکی از شهرهای استان مازندران ایران است.این شهر مرکز شهرستان گلوگاه در ناحیه شرقی استان مازندران است. زبان محلی بومیان این شهر مازندرانی است.
بلندا و جایگاه
گلوگاه در منطقه ای که در دوره اسلامی کبود جامه یا نامیه نامیده می شد، این شهر در حقیقت جانشین شهر تاریخی نامیه است که بعد از تمیشه در این منطقه بزرگترین شهر قرن اول هجری بوده است. از قرار این شهر بعد از فتنه مغول ویران و مردم آن پراکنده گردیده اند. آثار خرابه ها، سکه ها و ادوات دیگری که به دست آمده، قدمت این محل را به ۱۲۵۴ سال پیش می رساند. وجود جرکلباد در شرق گلوگاه به فاصله تقریبی ۲ کیلومتر اهمیت این محل را ثابت می کند.»در شمال غربی گلوگاه تپه تاریخی گراودین، وجود جر یا خندق کلباد در شرق گلوگاه به فاصله تقریبی ۲ کیلومتر اهمیت این محل را ثابت می کند و در جنوب آن بقایای جاده شاه عباسی قرار گرفته است که از مسیر جنگلهای سرسبز، چشمه ها، آبشارها و آبهای معدنی قابل توجه و دیدنی به کوه های شرشری محدود می شود و از نظر تاریخی و باستان شناسی اهمیتی ویژه دارد.منطقه شورچال گلوگاه از ابنیه مسکونی قرون اول و دوم اسلامی بوده و آثار باستانی فراوانی در دل تپه های آن جای گرفته اند و زمینهای آن متعلق به ساکنان کوپچی محله گلوگاه بوده و در فاصله کمی از ساحل دریا قرار گرفته است.
اقوام بومی این منطقه طبری تبار هستند و ریشهٔ آنها به قوم تپور می رسد. بنابر گزارش بطلمیوس جغرافی نگار شهیر یونانی، قوم تپور از قبایل آریایی و ایرانی تبار دوران باستان و یکی از طوایف سکاها بوده است. قوم تپور جزء طوایف بومی و جنگجو و قدرتمند بشمار می رفتند.
بنابر گزارش کوینت کورس مورخ رومی، ۱۰۰۰ کماندار تپوری در جنگ گوگمل و در ارتش داریوش سوم هخامنشی حضور داشتند.
گلوگاه (جیرفت). گلوگاه (جیرفت)، روستایی از توابع بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان ساردوئیه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۷ نفر (۱۲خانوار) بوده است.

گلوگاه (زاهدان). گلوگاه (زاهدان)، روستایی از توابع بخش کورین شهرستان زاهدان در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان شورو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۳۰ نفر (۱۹۷خانوار) بوده است.

گلوگاه (زرین دشت). گلوگاه (زرین دشت)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زرین دشت در استان فارس ایران است.
که در غرب شهر حاجی اباد قرار دارد.
این روستا در دهستان زیرآب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۹۶ نفر (۲۰۶خانوار) بوده است.

گلوگاه (فیلم). گلوگاه فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدابراهیم معیری و تهیه کنندگی جهانگیر کوثری محصول سال ۱۳۸۹ است.
محمدهادی دیباجی
کامران تفتی
لادن مستوفی
سیامک اطلسی
علی اوسیوند
ساقی زینتی
حسن مهمانی
سیدمحسن نبوی
میرصلاح حسینی
نوبر قنبریان
این فیلم پس از ۳ سال از تاریخ ساخت در تاریخ ۵ تیر ۱۳۹۲ در سینماهای ایران اکران شده است. گلوگاه چهارمین اثر سینمایی محمدابراهیم معیری است.
در بخش «تجلی اراده ملی» بیست و نهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر٬ تندیس، لوح تقدیر و جایزه بهترین فیلم روستایی و جایزه مرکز ملی فرش ایران به فیلم سینمایی «گلوگاه» تعلق گرفت.
«گلوگاه» در بیست و پنجمین دورهٔ جشنوارهٔ بین المللی فیلم توکیو ‏(en)‏، تنها نماینده سینمای ایران بود و با استقبال مخاطبان روبرو شد.

گلوگاه (گلوگاه). گَلوگاه یکی از شهرهای استان مازندران ایران است. این شهر مرکز شهرستان گلوگاه در ناحیه شرقی استان مازندراناست.

دانشنامه آزاد فارسی

گَلوگاه
شهری در استان مازندران، شهرستان بهشهر، و مرکز اداری بخش گلوگاه. با ارتفاع ۳۵ متر، در منطقه ای کوه پایه ای و جنگلی در ۶۹کیلومتری شرق شمالی ساری و ۲۴کیلومتری شرق شمالی بهشهر، سر راه بهشهر به گرگان، در دهانۀ درۀ پیرکرند قرار دارد. خط آهن تهران گرگان از کنار این شهر می گذرد. اقلیم این شهر معتدل مایل به گرم و نیمه مرطوب و جمعیت آن ۱۸,۷۲۷ نفر است (۱۳۸۵).

فرهنگستان زبان و ادب

{bottleneck} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای، مهندسی مخابرات] [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] بخشی از معبر که حجم تردد در آن بیش از ظرفیت باشد [مهندسی مخابرات] مسیر یا کارکردی با حداقل ظرفیت در سامانه یا شبکه که در غیاب مسیر یا کارکرد جانشین عمل می کند
{pinch point} [حمل ونقل ریلی] نقطه ای در شبکۀ ریلی که ظرفیت قطارهای عبوری از آن نزدیک به ظرفیت کامل آن یا بیش از آن باشد

پیشنهاد کاربران

گلوگاه آخرین شهرستان مازندران در شرق. با اکثریت جمعیت ترک مهاجر ایل عمرانلو که در دوره آقا محمدخان قاجار از غرب دریای خزر برای سرحدداری از هجوم بیگانگان و حراست از جرکلباد به این سرزمین کوچانده شدند.

دلیل نامگذاری گلوگاه به این اسم به دلیل سکونت طایفه مازنی زبانی به نام ( گالو ) یا ( گلو ) در این سرزمین بعداز حمله مغول بوده است. گلو با پسوند گاه. به معنی مکان یا محل زندگی گلوها است.

گلوگاه شهری است از شمال به خلیج گرگان. از جنوب به کوه جهان مورا از سلسله جبال البرز مرکزی. از غرب به روستاهای خورشیدکلا. تپه و نظام محله. از شرق به روستای کهنه کلبادی استان گلستان محدود است.

جرکلباد و گراودین تپه از آثار تاریخی این شهر می باشد

chokepoint


کلمات دیگر: