کلمه جو
صفحه اصلی

گمراهی


مترادف گمراهی : انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی

متضاد گمراهی : اهتدا

فارسی به انگلیسی

state of being misled, aberration, perversion


aberration, beguilement, corruption, depravity, deviance, deviancy, deviation, error, fall, misguidance, perverseness, perversion, perversity, seduction, stumble, warp


state of being misled, aberration, perversion, beguilement, corruption, depravity, deviance, deviancy, deviation, error, fall, misguidance, perverseness, perversity, seduction, stumble, warp

فارسی به عربی

اعوجاج , انحراف , تسلیة , خسارة , زلة

مترادف و متضاد

انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج‌روی ≠ اهتدا


aberrance (اسم)
انحراف، گمراهی، کجراهی

aberration (اسم)
انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی

misdirection (اسم)
گمراهی، راهنمایی غلط، عنوان غلط

loss (اسم)
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار

amusement (اسم)
گمراهی، سرگرمی، تفریح، لذت، گیجی، پذیرایی، فریب خوردگی، نمایش

slip (اسم)
گمراهی، باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، اولاد، ستون، نسل، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطابه خواندن، نهال، تکه کاغذ، لیزی

obliquity (اسم)
گمراهی، کجی، انحراف اخلاقی

errancy (اسم)
گمراهی، غلط، اشتباه

فرهنگ فارسی

۱ - گم کردگی راه خود مقابل راست راهی. ۲ - انحراف از طریق. صواب ضلالت غوایت مقابل راست راهی : ... مستعدان قبول دعوت را از غرقاب گمراهی و غوایت بساحل نجات و هدایت آورد .

فرهنگ معین

(گُ ) (حامص . ) ضلالت ، گم کردگی راه .

لغت نامه دهخدا

گمراهی. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) ضلالت. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). گم کردگی راه. غوایت. بی راهی. اغوا. ( ناظم الاطباء ). تیه. خَیسَری. خَسار. خَساره. ضَل یا ضُل. ضَلالة. ضِلَّه. ضَلَّه. ضَلَل. ضَلال. عَتاهیَّة. عَتاهة. عَیهاق. عَماء. عِمّیَّه یا عُمّیَّه. عَمایة. ( منتهی الارب ) : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و ادای حق الهی کند در رعیتش. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ).
آنها که به تأیید الهی به ره دین
اندر شب گمراهی اجرام سمااند.
ناصرخسرو.
چه هرکه بر عمیا در راه مجهول رود... هرچند بیشتر رود به گمراهی نزدیکتر باشد. ( کلیله و دمنه ).
عبادت به تقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است.
سعدی ( بوستان ).
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
حافظ.
- امثال :
گمراهی را چه افتخار آید.
عمادی شهریاری ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1323 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امام علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه میفرماید: «از گروهی که در جهل و نادانی زندگی می کنند و در گمراهی جان می دهند به خدا شکایت می برد.»
«الی الله اشکو من معشر یعیشون جهالا و یموتون ضلالا؛ از گروهی که در جهل و نادانی زندگی می کنند و در گمراهی جان می دهند به خدا شکایت می برم.»
نفس گمراه
«لا ترخصوا لانفسکم؛ فتذهب بکم الرخص مذاهب الظلمه و لا تداهنوا فیهجم بکم الادهان علی المعصیه؛ به نفس های خود رخصت (و امان) ندهید که این رخصت ها شما را به گمراهی می کشاند و سهل انگاری و مسامحه نکنید که مسامحه کردن شما را به سوی معصیت می برد.»
پیروان شیطان
«قال علیه السّلام و قد مر بقتلی الخوارج یوم النهروان: یوسا لکم! لقد ضرکم من غرکم، فقیل له: من غرهم یا امیرالمومنین؟ فقال: الشیطان المضل، و الانفس الاماره بالسوء، غرنهم بالامانی، و فسحت لهم بالمعاصی، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار؛ در هنگام گذر بر کشتگان خوارج در روز نهروان فرمود: ای تیره بختان! آن کس که فریبتان داد به شما زیان رساند.عرض شد: ای امیرالمؤمنین ! چه کسی فریبشان داد؟فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس های فرمان دهنده به بدی آنان را به آرزوهای خام فریب داد و میدان نافرمانی و گناه را برای آنان گسترد و نوید پیروزیشان داد و سپس در آتش فروفکندشان.»
موجبات گمراهی
...

جدول کلمات

تیه

پیشنهاد کاربران

بی راهی

غی

ضل

کج روی

انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی

کج راهی

تیه . . ضل. .

معنی گمراهی = کج روی

گم شدن

گم گشتگی


کلمات دیگر: