کلمه جو
صفحه اصلی

تبلیغ


مترادف تبلیغ : آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج، ابلاغ کردن، رسانیدن، اشاعه دادن، ترویج کردن

برابر پارسی : رساندن پیام، آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، گسترش، نمایاندن آگهی

فارسی به انگلیسی

propaganda, propagandism, advertisement, canvass, plug, promotion, publicity

propaganda, propagandism


advertisement, canvass, plug, promotion, propaganda, publicity


فارسی به عربی

دعایة

مترادف و متضاد

آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج


ابلاغ کردن، رسانیدن


اشاعه دادن، ترویج کردن


propagation (اسم)
ترویج، پخش، انتشار، رواج، گسترش، تکثیر، تبلیغ، پراکنی، پخش رقم نقلی

propaganda (اسم)
تبلیغات، تبلیغ، پروپاگاند

۱. آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج
۲. ابلاغ کردن، رسانیدن
۳. اشاعه دادن، ترویج کردن


فرهنگ فارسی

رسانیدن، رساندن پیغام یاخبر، پیام یامطلب رساندن
( مصدر ) رسانیدن ( پیام باخبرمطلبی بمردم ) ابلاغ . ۲- موضوعی را باانتشار اخبار( بوسایل مختلف مانند رادیوتلویزیون روزنامه و غیره ) در اذهان عمومی جاگیر کردن . جمع : تبلیغات .
آی. تبلیغ آی. ۷٠ سور. پنجم مائده که آغاز آن : ( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک ) است . و بر طبق اخبار و روایات مفسران دربار. نصب علی بن ابی طالب ( ع ) بخلافت نازل شده است .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - رسانیدن پیام یا خبر. ۲ - موضوعی را به اطلاع عموم رسانیدن . ج . تبلیغات .

لغت نامه دهخدا

تبلیغ. [ ت َ ] ( ع مص ) رسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط )( ترجمان علامه جرجانی ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رسانیدن و واصل کردن. ( فرهنگ نظام ). || دست به عنان اسب کشیدن سوار تا در سرعت بیفزاید. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). دست بعنان دراز کردن تا تیز رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رسانیدن پیغام و جز آن. ( ناظم الاطباء ). رسانیدن عقاید دینی یا غیر آنها با وسایل ممکنه : علمای فرنگ در آسیا تبلیغ نصرانیت میکنند. فلان برای وزیر شدن خودش مشغول تبلیغ است. ج ، تبلیغها، تبلیغات. ( فرهنگ نظام ). || نوعی از انواع مبالغه باشد. رجوع به مبالغه شود.

تبلیغ. [ ت َ ] ( اِخ ) آیه تبلیغ؛ آیه 70 سوره پنجم ( مائده ) که آغاز آن : «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و اِن لم تفعل فمابلغت رسالتک » است. و بر طبق اخبار و روایات مفسران درباره نصب علی بن ابی طالب ( ع ) بخلافت نازل شده است.

تبلیغ. [ ت َ ] (ع مص ) رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسانیدن و واصل کردن . (فرهنگ نظام ). || دست به عنان اسب کشیدن سوار تا در سرعت بیفزاید. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دست بعنان دراز کردن تا تیز رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسانیدن پیغام و جز آن . (ناظم الاطباء). رسانیدن عقاید دینی یا غیر آنها با وسایل ممکنه : علمای فرنگ در آسیا تبلیغ نصرانیت میکنند. فلان برای وزیر شدن خودش مشغول تبلیغ است . ج ، تبلیغها، تبلیغات . (فرهنگ نظام ). || نوعی از انواع مبالغه باشد. رجوع به مبالغه شود.


تبلیغ. [ ت َ ] (اِخ ) آیه ٔ تبلیغ؛ آیه ٔ 70 سوره ٔ پنجم (مائده ) که آغاز آن : «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و اِن لم تفعل فمابلغت رسالتک » است . و بر طبق اخبار و روایات مفسران درباره ٔ نصب علی بن ابی طالب (ع ) بخلافت نازل شده است .


فرهنگ عمید

۱. آگاه کردن دیگران از فایده های چیزی، کسی، یا عقیده ای: تبلیغ کالا، تبلیغ انتخاباتی، تبلیغ حزبی.
۲. رساندن خبر.

فرهنگ فارسی ساره

نمایاندن آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، آگه


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبلیغ، رساندن مجموعه اطلاعاتی به مخاطب به منظور اقناع و برانگیختن احساسات او به سود یا بر ضد یک موضوع است. در این مقاله، تبلیغ به معنای تبلیغات دینی و تقریباً معادل دعوت است که معمولاً با اصطلاحاتی چون وعظ و خطابه هم مضمون است.
واژه تبلیغ هر چند در لغت، مفهوم گسترده‏ای دارد ولی مراد از آن در این جا رسانیدن شرع و دین خدا به مردم است که در آیات متعدّد از وظایف اصلی پیامبران شمرده شده است.
مائده/سوره۵، آیه۹۲.
برخی، واژه فارسی «آوازه گری» را ـکه ظاهراً نخستین بار، ملک الشعرای بهار، آن را در برابر propaganda به کار بردـ معادل واژه عربی تبلیغ دانسته اند، ولی این کاربرد با اقبال، روبرو نشده است.
فرهنگ علوم رفتاری، ذیل "Propaganda".
مفهوم اصطلاحی تبلیغ، نخست در حیطه امور دینی به کار می رفت و بعدها به حوزه های دیگر، تعمیم یافت؛ گر چه در حوزه هایی غیر از حوزه دین، غالباً از صورت جمع آن (تبلیغات) استفاده می شود. ارائه تعریفی مورد وفاق از تبلیغ کار دشواری است و آنچه در معرِف این مقاله ذکر شده، برآیند مشترکات انبوهی از تعاریف موجود است.
تبلیغ اسلامی و دانش ارتباطات اجتماعی، ص۶۲ـ۶۹.
...

پیشنهاد کاربران

به تور دقیق میشه آگهی بازرگانی

به طور دقیق میشه آگهی بازرگانی

شناساندن ، آگهی ، آگاهی دادن

نگوییم فارسی این واژه ، بگوییم ایرانی دری این واژه " ویداک " است
ما زبان فارسی نداریم ، زبان ایرانی داریم
زبان ایرانی صدها گویش و زبان دارد که پر بار ترین زبان جهان است
ایرانی کردی
ایرانی گیلگی
ایرانی دری
ایرانی لری
و. . .


آگه ساز

ترویج، بازارگرمی

بازارگرمی

نمونه:
�کاخ سپید� از سویی، در چارچوب بازارگرمی نمایش گزینش میان �سگ زرد� و �شغال� و همچشمی های انتخاباتی آینده میان دو حزب ساخته و پرداخته ی امپریالیست های �یانکی� می گنجد که یکی از آن ها ( �حزب دمکرات� ) افزونه ای بر آن حزب دیگر ( �جمهوریخواه� ) بیش نیست و از سوی دیگر، بازارگرمی به سود مزدوران و سرسپردگان شان در . . . نیروهای با گرایش های نولیبرال و لیبرال دمکرات پیرامون آن را پی می گیرد.

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html


کلمات دیگر: