کلمه جو
صفحه اصلی

حصین


مترادف حصین : استوار، پابرجا، قایم، محکم، مستحکم ، امن

متضاد حصین : نااستوار، متزلزل، ناامن

فارسی به انگلیسی

well-fortified

فرهنگ اسم ها

اسم: حصین (پسر) (عربی) (تلفظ: hasin) (فارسی: حَصين) (انگلیسی: hasin)
معنی: استوار و محکم، مستحکم، محکم، استوار

(تلفظ: hasin) (عربی) محکم ، استوار .


مترادف و متضاد

استوار، پابرجا، قایم، محکم، مستحکم ≠ نااستوار، متزلزل


۱. استوار، پابرجا، قایم، محکم، مستحکم ≠ نااستوار، متزلزل
۲. امن ≠ ناامن


فرهنگ فارسی

جای منیع واستوارومحکم، قلعه محکم
( صفت ) ۱ - استوار و محکم ( جای قلعه ) : حصن حصین .
ابن مروان چشمی از واقدین بر پیغمبر بوده است

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص . ) استوار، محکم .

لغت نامه دهخدا

حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) جذامی . خود و برادرش در داستان رده ذکر شده اند. (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) سالمی . ابن محمد. در عداد صحابه یاد شده است . (الاصابة ج 2 ص 80).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) شهری بر نهر خابور. و قبر ابوبکر حصین در آنجاست . (معجم البلدان ).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حارث جعفی . پیغمبر را درک کرده است . (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حدیر. پیغمبر را درک کرده . (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن سیرة پیغمبر را درک کرده و به کوفه فرودآمده است . (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حذیفة فزاری . ممدوح زهیربن ابی سلمی مزنی بوده است . (حاشیه ٔ البیان و التبیین ج 1 ص 104).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عامربن الازد الاحمسی ، مکنی به ابی ارطاة. صحابیست و بکنیت مشهور است . (الاصابة ج 2 ص 79).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حر. از عاملان خالدبن ولید بود در نواحی حیره . طبری از سیف او را نقل کرده است . (الاصابة ج 2 ص 18) (البیان و التبیین ج 2 ص 172) (تاریخ سیستان ص 19).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حسان بن شریک فزاری . از مخضرمین است . (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن عوف الخثعمی . صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 20).


حصین. [ ح َ ] ( ع ص ) محکم. استوار. استوار که کس بر وی قادر نباشد :
گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان
دشمن او را چه بصحرا و چه در حصن حصین.
فرخی.
زن و بچه... گسیل می کردند بحصارقوی و حصین که داشتند در پس پشت. ( تاریخ بیهقی ص 113 ). آن ناحیتی و جائیست سخت حصین از جمله غور. ( تاریخ بیهقی ص 111 ). بدو فرسنگی باغیست که بیلاب گویند، جایی حصین. ( تاریخ بیهقی ).
کنون به آفرین جهان آفرینم
من اندر حصار حصین محمد.
ناصرخسرو.
دفع یأجوج ستم را در بسیط مملکت
عدل تو حصن حصین چون کوه خارا ساخته.
مبارکشاه غزنوی.
شمشیر تو شیراوژند پرتاب تو پیل افکند
یک حمله تو برکند بنیاد صد حصن حصین.
جوهری.
از تو بودی همه تعهد من
گاه محنت بحصنهای حصین.
مسعودسعد.
از برای بیضه جای حصین گزینی. ( کلیله و دمنه ).
گنبد نیلوفری گنبده گل شود
پیش سنانت کز اوست قصر ممالک حصین.
خاقانی.
ملک هند با حشم خویش از نهیب آن لشکر، با پناه کوهی حصین نشست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 349 ).
دیار دشمن او را بمنجنیق چه حاجت
که رعب او متزلزل کند بروج حصین را.
سعدی.
فروغ رای تو مصباح راههای مخوف
عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین.
سعدی.
ای که حصن حصین همی سازی
پس بکیوانش میکشی ایوان.
ابن یمین.
- حصار حصین ؛ دژ مستحکم :
کلید بهشت و دلیل نعیم
حصار حصین چیست دین محمد.
ناصرخسرو.
نام احمد چون حصاری شد حصین
تا چه باشد ذات آن روح الامین.
مولوی.
- حصنی حصین ؛ حصاری استوار.
- درعی حصین ؛ زرهی محکم.
|| صاحب غیاث گوید: در شرح نصاب زندان آمده است ( ؟ ).

حصین. [ ح ُ ص َ ] ( اِخ ) شهری بر نهر خابور. و قبر ابوبکر حصین در آنجاست. ( معجم البلدان ).

حصین. [ ح ُ ص َ ] ( اِخ ) ابن ابی قیس انصاری. صحابی بود. زن پدر خود را پس از مرگ پدر بگرفت ، پس آیه [ و لاتنکحوا مانکح آبائکم ] درباره وی آمد. ( الاصابة ج 2 ص 7 ).

حصین. [ ح ُ ص َ ] ( اِخ ) ابن ابی الحر العنبری. حصینان در بصره بدو منسوب است. ( معجم البلدان ).

حصین. [ ح ُص َ ] ( اِخ ) ابن اوس التمیمی بصری. صحابیست. و پسر وی از او احادیث بسیار روایت کند. ( الاصابة ج 2 ص 18 ).

حصین . [ ح َ ] (ع ص ) محکم . استوار. استوار که کس بر وی قادر نباشد :
گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان
دشمن او را چه بصحرا و چه در حصن حصین .

فرخی .


زن و بچه ... گسیل می کردند بحصارقوی و حصین که داشتند در پس پشت . (تاریخ بیهقی ص 113). آن ناحیتی و جائیست سخت حصین از جمله ٔ غور. (تاریخ بیهقی ص 111). بدو فرسنگی باغیست که بیلاب گویند، جایی حصین . (تاریخ بیهقی ).
کنون به آفرین جهان آفرینم
من اندر حصار حصین محمد.

ناصرخسرو.


دفع یأجوج ستم را در بسیط مملکت
عدل تو حصن حصین چون کوه خارا ساخته .

مبارکشاه غزنوی .


شمشیر تو شیراوژند پرتاب تو پیل افکند
یک حمله ٔ تو برکند بنیاد صد حصن حصین .

جوهری .


از تو بودی همه تعهد من
گاه محنت بحصنهای حصین .

مسعودسعد.


از برای بیضه جای حصین گزینی . (کلیله و دمنه ).
گنبد نیلوفری گنبده ٔ گل شود
پیش سنانت کز اوست قصر ممالک حصین .

خاقانی .


ملک هند با حشم خویش از نهیب آن لشکر، با پناه کوهی حصین نشست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 349).
دیار دشمن او را بمنجنیق چه حاجت
که رعب او متزلزل کند بروج حصین را.

سعدی .


فروغ رای تو مصباح راههای مخوف
عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین .

سعدی .


ای که حصن حصین همی سازی
پس بکیوانش میکشی ایوان .

ابن یمین .


- حصار حصین ؛ دژ مستحکم :
کلید بهشت و دلیل نعیم
حصار حصین چیست دین محمد.

ناصرخسرو.


نام احمد چون حصاری شد حصین
تا چه باشد ذات آن روح الامین .

مولوی .


- حصنی حصین ؛ حصاری استوار.
- درعی حصین ؛ زرهی محکم .
|| صاحب غیاث گوید: در شرح نصاب زندان آمده است (؟).

حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن ابی الحر العنبری . حصینان در بصره بدو منسوب است . (معجم البلدان ).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن ابی قیس انصاری . صحابی بود. زن پدر خود را پس از مرگ پدر بگرفت ، پس آیه ٔ [ و لاتنکحوا مانکح آبائکم ] درباره ٔ وی آمد. ( الاصابة ج 2 ص 7).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن بدرالتمیمی . ملقب به زبرقان . صحابیست و بلقب معروف است . (الاصابة ج 2 ص 18) (عیون الاخبار).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن جندب ، مکنی به ابی جندب .صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 18). رجوع به ابوظبیان شود.


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن عبید الخزاعی . صحابیست و او پدر عمران بن الحصین صحابی باشد و بعضی در صحابی بودن ابن عبید شک کرده اند. (الاصابة ج 2 ص 19).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن عوف البجلی ، مکنی به ابی حازم . صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 20).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن قیس بن قنان متی . پس از پدر خود قیس که کاتب هشام بن عبدالملک بن مروان بود نزد هشام شغل پدر داشت و پس از وی کاتب مروان شد و سپس به ابن هبیرة پیوست و پس از اخذ امان خدمت منصور خلیفه و بعد خدمت مهدی خلیفه می کرد و در راه وی درگذشت . (ابن الندیم ).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی عوف بجلی . سرداربجلیان در جنگ قادسیه بود. (الاصابة ج 2 ص 20 و 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن مخارق . از علمای شیعه است . او راست : کتاب التفسیر و کتاب جامعالعلم . (ابن الندیم ).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن مروان جشمی . از وافدین بر پیغمبر بوده است . (الاصابة ج 2 ص 21).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن منذر. از بنی زهل بن ثعلبة. وی به روز صفین حامل لواء بود و در آن جنگ کشته شد. (الانساب ).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن منذربن وعلةالرقاشی ، مکنی به ابوعبداﷲ محمد و بعضی گفته اند ابوساسان محدث است . رجوع به احوال رودکی ص 127 و البیان و التبیین ج 2ص 142 و ج 3 ص 874 و مجمل التواریخ و القصص ص 511 شود.


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن نضلة الاسدی . صحابیست و رسول اکرم صلوات اﷲ علیه او را نامه ای فرستاده است . (الاصابة ج 2 ص 21) (عقدالفرید ج 3 ص 333).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) احمسی . ابن ام الحصین . از تابعان بوده است . (الاصابة ج 2 ص 52).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن نمیر انصاری . ابن حجر نام وی را از ابن اسحاق در مغازی نقل کرده و سپس شخص دیگری را با تردید بهمین نام یاد کرده است . (الاصابة ج 2 ص 21 و 22) (امتاع الاسماع ص 479) (تاریخ گزیده ص 162 و 223 و 261) (عقدالفرید ج 3 ص 342 و ج 4 ص 246 وج 5 ص 151 و 156) (حبیب السیر و القصص ص 299 و 311).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن نیار. یکی از عمال پیغمبر بود سیف و طبری وی را یاد کرده اند. (الاصابة ج 2 ص 22).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن وجوح الانصاری الاوسی . صحابیست او با برادر خویش محصن بن وجوح در جنگ قادسیه کشته شدند. (الاصابة ج 2 ص 22).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن یزید الحارثی . صحابیست . و صد سال بزیسته است و بعض احادیث روایت اوست . (الاصابة ج 2 ص 23).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن یزیدالکلبی . صحابیست . و گویند او 134 سال عمر یافته است . و بعض احادیث از او منقول است . (الاصابة ج 2 ص 22).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن یعمر العبسی . صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 23).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن الحارث بن المطلب بن عبدمناف .صحابیست و او با دو برادر خود عبیده و طفیل درک غزوه ٔ بدر کردند و عبیده در آن غزوه بشهادت رسید و حصین سپس در رکاب حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ با معاویه [ صفین ] شرکت جست . (الاصابة ج 2 ص 18).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن الحمام الانصاری ، مکنی به ابی معیه شاعر. صحابیست . و او را یکی از سه تن اشعر مقلین جاهلیت شمرده اند. (الاصابة ج 2 ص 18) (الجماهر بیرونی ص 248) (الاعلام زرکلی ج 1 ص 263) (عقدالفرید ج 1 ص 80 و ج 5 ص 144) (المعرب جوالیقی ص 59).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن معلی بن ربیعة عقیلی . صحابی است . (الاصابة ج 2 ص 21).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) عنبری . ابن عبداﷲ مولای فیروزی ، حصین خارجی است که مدتها با حجاج بجنگید. (تاریخ سیستان ص 19) (البیان و التبیین ج 2 ص 32).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) کلابی . ابن عمروبن معاویةبن عمربن کلاب . (عیون الاخبار ج 1 ص 181 و 182).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) همدانی . از قوم خود فرار کرده به بنی سلیم پیوست . پس از آنکه ایشان خواستند او را به قوم خود برگردانند از آنجا نیز فرار کرد. (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ )احمسی . ابن عمرالاحمسی ، مکنی به ابی عمر. محدث است .


حصین . [ ح ُص َ ] (اِخ ) ابن اوس التمیمی بصری . صحابیست . و پسر وی از او احادیث بسیار روایت کند. (الاصابة ج 2 ص 18).


حصین . [ ح ُص َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان السلیمی ، مکنی به ابی هذیل . محدث است و تابعی است ، وفات او به سال 135 هَ . ق . بود در سن نود و سه سالگی . رجوع به حبیب السیر جزء سیم ج 2 ص 270 و عیون الاخبار ج 1 ص 149 و ج 2 ص 300 شود.


حصین . [ ح ُص َ ] (اِخ ) ابن محصن انصاری . ابن حجر سه تن بدین نام از صحابه و انصار پیغمبر شمرده با اختلاف اندک یکی را محصن بن نعمان و دیگری را محصن بن عامر و سوم را محصن خطمی انصاری خوانده است . (الاصابة ج 2 ص 20 و 21).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن هریم تمیمی . در داستان رده ذکری دارد. (الاصابة ج 2 ص 62).


حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن مشمت التمیمی . صحابیست . و او تمام ملک خویش بصدقه داد و حضرت رسول اکرم صلوات اﷲ علیه مقداری زمین بدو بخشید. (الاصابة ج 2 ص 21).


فرهنگ عمید

استوار، محکم.

دانشنامه عمومی

بزرگ- امام-


حسین رحمتی (زادهٔ ۱۲ مرداد ۱۳۶۶ - تهران) با نام هنری حصین (پیش تر حسین ابلیس) از خوانندگان رپ فارسی است که فعالیت خود را از سال ۱۳۷۸ شروع کرد. او یکی از موسس های گروه «کاغذ رکورد» می باشد و هم اکنون با این لیبل کار می کند.
شبا، ردپا، تنهایی - ۱۳۹۰
حُصین هم از پیشگامان در رپ فارسی و رپ خیابانی بود در نوجوانی، با گروه ۰۵۱ و آهنگ تو زنده میمونی که برای توپاک خوانده شد کار خود را آغاز کرد.
حصین برای تحصیل به ارمنستان رفت و در آنجا با صادق و علی مجیدی آشنا شد که باعث خلق آثاری بی همتا در رپ فارسی شد که هنر علی مجیدی و موسیقی های تلفیقی او نقش بسزایی در این امر داشتحصین به همراه صادق کمپانی کاغذ را تأسیس کرد که بعدها محمدرضا شایع رپر جوان و با استعداد توسط حصین به گروه اضافه شد و بعد مدتی صادق از گروه جدا شد.
حصین و هیچکس بعد از همکاری های متعدد به دلایل نامعلومی اختلاف پیدا کردند.حصین در بسیاری از آهنگ های خود هیچکس و گروه ملتفت را مورد هدف قرار میدهد

پیشنهاد کاربران

ستونی که در سیاه چادر مرکز چادر قرار دارد و باعث ایستادن و نگهداری چادر می شود. در گویش کردی و لری.

جایی که دیوار و حصار داشته باشد

حصین ( حسین رحمتی ) از بهترین و با استعدادترین رپکن های زیرزمینی ایران ، در حال حاضر ساکن آلمان است.

حصین ابلیس یکی از بهترین رپر های فارس که در حال حاضر در المان ساکن است


کلمات دیگر: