کلمه جو
صفحه اصلی

کر


مترادف کر : اصم، ناشنوا، آرزو، مراد، مطلوب، مقصود، توان، زور، قدرت، قوت، قوه

فارسی به انگلیسی

choir, choral, chorale, chorus, deaf

deaf


child, choir, choral, chorale


فارسی به عربی

اصم , جوقة

مترادف و متضاد

۱. اصم، ناشنوا
۲. آرزو، مراد، مطلوب، مقصود
۳. توان، زور، قدرت، قوت، قوه


deaf (صفت)
کر، پوک، فاقد قوه شنوایی

اصم، ناشنوا


آرزو، مراد، مطلوب، مقصود


توان، زور، قدرت، قوت، قوه


فرهنگ فارسی

رودی است که از کوههای مرکزی فارس سرچشمه میگیرد و وارد دریاچه بختگان میشود و آن همانست که در شمال شیراز جریان دارد . روی این رودخانه سدی بسته اند که معروف به بند امیر است و از بناهای عضدالدوله دیلمی است که امروزه خراب است .
۱ - ( مصدر ) حمله کردن ( بدشمن ) . ۲ - ( اسم ) حمله : [ امر او لشکر یان مسعود چند بار قصد ما کردند میان ما و ایشان کر و حرب و مصاف بسیار شد ] . ( سلجوقنام. ظهیری ) یا کر و فر . ۱ - حمله کردن بدشمن و سپس روی باز گردانیدن و فرار کردن . ۲ - جولان کردن . ۳ - جلال و شکوه حشمت : [ کرو فرو آب و تاب و رنگ بین فخر دینا خوان مرا و رکن دین ] . ( مثنوی )
برگشت . رجوع

فرهنگ معین

(کُ رْ) [ فر. ] (اِ.) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می کنند.


(کَ ) [ په . ] (ص . ) ناشنوا.
( ~ . ) (اِ. ) زور، توان ، قوت .
(کَ رّ ) [ ع . ] (مص ل . ) حمله کردن به دشمن در جنگ .
( کُ رُ ) [ ع . ] (اِ. ) پیمانه ای برای آب که در اصطلاح شرع هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد.
(کُ رْ ) [ فر. ] (اِ. ) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می کنند.

(کَ) [ په . ] (ص .) ناشنوا.


( ~ .) (اِ.) زور، توان ، قوت .


(کَ رّ) [ ع . ] (مص ل .) حمله کردن به دشمن در جنگ .


( کُ رُ) [ ع . ] (اِ.) پیمانه ای برای آب که در اصطلاح شرع هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد.


لغت نامه دهخدا

کر. [ ک َ ] (اِ) زور. تاب . (ناظم الاطباء). قوت . توان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد
بباید داد داد او بکام دل بهرچت کر.

دقیقی (از لغت فرس اسسدی ).


ملک آن است که او را به سخن باشد دست
ملک آن است که او را به هنر باشد کر.

فرخی (از آنندراج ).


شکوه و حشمت و دولت نعیم و ناز و کام و کر.

سوزنی (از آنندراج ).


|| خواهش . || خوشی . خوشحالی . (ناظم الاطباء). || مراد و مقصود. (برهان ) (ناظم الاطباء) :
کار بی علم کام و کر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.

سنائی (از فرهنگ نظام ).


|| اقبال . (از ناظم الاطباء). || مخفف کار نیز می باشد. || قسمی از مار که افسون نپذیرد. (آنندراج ).

کر. [ ک َ ] (ص ) کسی که قوت سامعه نداشته باشد. (آنندراج ). کسی را گویند که گوش او چیزی نشنود و به عربی اصم خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). گران گوش .
- کر مادرزاد ؛ آنکه (یا گوشی که ) هنگام ولادت نشنود. (فرهنگ فارسی معین ) :
وای دو گوش تو کر مادرزاد
با توام گرمی عتاب چه سود.

(از لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین ).



کر. [ ک َرر ] (ع اِ) بند از پوست خرما یا از برگ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رسن که بر درخت به او برآیند یا رسن گنده یا عام است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریسمانی که بدان بر درخت برآیند و ریسمان گنده و هر ریسمان .(ناظم الاطباء). ج ، کُرور. (از اقرب الموارد). || رسن پالان که بدان دو حلقه ٔ آن بسته شود. ج ، اَکرار. (منتهی الارب ). ریسمانی که بدان دو چوب از چهار چوب پالان شتر را بهم بندند. ج ، اَکرار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || رسن بادبان . ج ، کُرور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چاه ، مذکر آید. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). چاه . (ناظم الاطباء). کُرّ. (منتهی الارب ). || چاه خرد در زمین نرم که به آب نزدیک باشد یا جایی که در آن آب جمع کنند تا روشن و صاف گردد. ج ، کِرار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مندیل که بر آن نماز کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، اَکرار، کُرور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


کر. [ ک َرر ] (ع اِمص ) برگشت . رجوع . عود: افناه کر اللیالی و النهار؛ فانی کرد آن را عود شب و روز و بازگشت آن بارها. (ناظم الاطباء).


کر. [ ک َرر ] (ع مص ) حمله کردن بر کسی و میل نمودن بدو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). میل نمودن و حمله کردن . یقال : انهزم عنه ثم کر علیه . کُرور. تَکرار. (اقرب الموارد). || برگردیدن سوار از میدان جنگ جهت جولان و دوباره بازگشتن برای نبرد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منه یقال : الجواد یصلح للکر و الفر. (اقرب الموارد). || بازگردیدن . || بازگردانیدن ، لازم و متعدی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). کُرور. (اقرب الموارد). || بازگشتن روز و شب یکی پس از دیگری . (از اقرب الموارد). و رجوع به کَرّ در مادّه ٔ بعد شود. || مهربانی کردن . (منتهی الارب ). و رجوع به کُرور، کَریر و تَکرار شود.


کر. [ ک ُ ] (اِ) برنج . اُرُز. (ناظم الاطباء).


کر. [ ک ُ ] (اِ) مخفف کُرّه است ، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیربرف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنها متولد شده است . (آنندراج ). رجوع به کر کردن شود. || فرزند آدمی . (آنندراج ).و این کلمه در تداول کردان و لران بمعنی پسر است .


کر. [ ک ُ ] (اِخ ) جویی است که بر تفلیس می آید. (منتهی الارب ). نام رودی است به حدود ارمنیه نزدیک گنجه . (آنندراج ). رودی است در شروان که از وسط شهر تفلیس می گذرد. (ناظم الاطباء). رود کر از جبال غربی تفلیس در ولایت جورجیا یعنی بلاد خزر که از دو ولایت ابخاس (ابخاز)و الان تشکیل می شود سرچشمه می گیرد و به گفته ٔ مستوفی در ولایت گرجستان از میان شهر تفلیس می گذرد و به اران می رسد. یک شعبه از آن در بحیره ٔ شمکور می ریزد و بیشتر آن در دیگر شعب با آب ارس و قراسو جمع می شود و در حدود گشتاسفی به دریای خزر می ریزد. دو رود ارس و کر را یونانیان «اراکسس » و «سیروس » و اعراب نهرالروس و نهرالکر نامیده اند. (از جغرافیای تاریخی لسترنج صص 190-192). رجوع به حدود العالم چ ستوده ص 50 شود.


کر. [ ک ُ / ک ُرر ] (اِخ ) نام رودی است در فارس و بر این رودخانه امیر عضدالدوله ٔ دیلمی پلی بسته است . (برهان ) (ناظم الاطباء). این رود: از حد ازد از روستای کروان رود از پارس و روی به مشرق نهد و همی تا به استخر بگذرد بر جنوب وی و به دریای بختگان افتد. (حدود العالم چ ستوده ص 45). سرچشمه ٔ رود کر در ناحیه ٔ کروان بمسافت کمی در جنوب اوجان است و از سرچشمه ٔ رود پلوار چندان دور نیست . صاحب فارسنامه و جغرافیانویسان دیگر ایرانی گویند رود کر در قسمت علیا موسوم است به رود عاصی . اولین بند رود کر به بند مجرد موسوم و سدی قدیمی بود و چون خرابی به آن راه یافته بود به امر فخرالدوله اتابک چاولی در آغاز قرن ششم هجری مرمت گردید و آن را به نام وی فخرستان نامیدند و تا زمان حافظ ابرو هم به همین نام خوانده می شد. بند مهم رودخانه که زیر ملتقای رود پلوار به رودکر ساخته شده ، مشهور به بند امیر یا بند عضدی است ویک قسمت آن معروف است به بند «فنا خسرو خره » بنام عضدالدوله دیلمی که آن بند را برای مشروب ساختن کربال علیا ساخت و بقول مقدسی آن بند از عجایب فارس بوده است . پائین ترین بندها بند قصار است که کربال سفلی رامشروب می کند. رجوع به جغرافیای تاریخی لسترنج صص 298-299 و فارسنامه ٔ ابن بلخی و فارسنامه ٔ ناصری شود.


کر. [ ک ُرر ] (اِخ ) در کتب رجال شیعی رمز است اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام را. (یادداشت مؤلف ).


کر. [ ک ُرر ] (ع اِ) پیمانه ٔ خواربار که مر اهل عراق راست . ج ، اَکرار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واحد وزن معادل 1200 رطل عراقی مساوی 156000 درهم هموزن 30 من و 38سیرو 2 توله سنگ متعارف دکن یا 1/5 درهم و مجموع 10900 مثقال است . (رساله ٔ مقداریه از فرهنگ فارسی معین ). || بار شش خر و آن شصت قفیز یا چهل اردب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، اَکرار. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه ) آبگیری که هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد. (ناظم الاطباء). پیمانه جهت آب و آن به مقدار آبی است که با ملاقات نجاست نجس نشود. اندازه ٔ آب که در مکعبی بگنجد که هر یک از ابعاد آن (طول و عرض و عمق ) سه وجب و نیم باشد و آن نزدیک 350 لیتر است . || در جندی شاپور معادل 480 من جندی شاپور یعنی معادل 1250 من اهواز بود. || در اهواز یک کر گندم 1250 من و یک کر جو1000 من بوده است . (فرهنگ فارسی معین ). || چادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کساء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چاه . (ناظم الاطباء). رجوع به کَرّ شود.


کر. [ ک ُ ] ( اِخ ) جویی است که بر تفلیس می آید. ( منتهی الارب ). نام رودی است به حدود ارمنیه نزدیک گنجه. ( آنندراج ). رودی است در شروان که از وسط شهر تفلیس می گذرد. ( ناظم الاطباء ). رود کر از جبال غربی تفلیس در ولایت جورجیا یعنی بلاد خزر که از دو ولایت ابخاس ( ابخاز )و الان تشکیل می شود سرچشمه می گیرد و به گفته مستوفی در ولایت گرجستان از میان شهر تفلیس می گذرد و به اران می رسد. یک شعبه از آن در بحیره شمکور می ریزد و بیشتر آن در دیگر شعب با آب ارس و قراسو جمع می شود و در حدود گشتاسفی به دریای خزر می ریزد. دو رود ارس و کر را یونانیان «اراکسس » و «سیروس » و اعراب نهرالروس و نهرالکر نامیده اند. ( از جغرافیای تاریخی لسترنج صص 190-192 ). رجوع به حدود العالم چ ستوده ص 50 شود.

کر. [ ک ُ / ک ُرر ] ( اِخ ) نام رودی است در فارس و بر این رودخانه امیر عضدالدوله دیلمی پلی بسته است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). این رود: از حد ازد از روستای کروان رود از پارس و روی به مشرق نهد و همی تا به استخر بگذرد بر جنوب وی و به دریای بختگان افتد. ( حدود العالم چ ستوده ص 45 ). سرچشمه رود کر در ناحیه کروان بمسافت کمی در جنوب اوجان است و از سرچشمه رود پلوار چندان دور نیست. صاحب فارسنامه و جغرافیانویسان دیگر ایرانی گویند رود کر در قسمت علیا موسوم است به رود عاصی. اولین بند رود کر به بند مجرد موسوم و سدی قدیمی بود و چون خرابی به آن راه یافته بود به امر فخرالدوله اتابک چاولی در آغاز قرن ششم هجری مرمت گردید و آن را به نام وی فخرستان نامیدند و تا زمان حافظ ابرو هم به همین نام خوانده می شد. بند مهم رودخانه که زیر ملتقای رود پلوار به رودکر ساخته شده ، مشهور به بند امیر یا بند عضدی است ویک قسمت آن معروف است به بند «فنا خسرو خره » بنام عضدالدوله دیلمی که آن بند را برای مشروب ساختن کربال علیا ساخت و بقول مقدسی آن بند از عجایب فارس بوده است. پائین ترین بندها بند قصار است که کربال سفلی رامشروب می کند. رجوع به جغرافیای تاریخی لسترنج صص 298-299 و فارسنامه ابن بلخی و فارسنامه ناصری شود.

کر. [ ک ُ ] ( اِ ) مخفف کُرّه است ، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیربرف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنها متولد شده است. ( آنندراج ). رجوع به کر کردن شود. || فرزند آدمی. ( آنندراج ).و این کلمه در تداول کردان و لران بمعنی پسر است.

کر. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از سازهای بادی است . صدای گرفته ٔ آن حالتی محزون به آهنگ می دهد و غالباً نواهای محزون یا هیجانی را با این ساز نوازند. (فرهنگ فارسی معین ).


کر. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) آواز دسته جمعی (اپرا، کلیسا و غیره ). مقابل آریا و سلو. (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

ساز بادی برنجی پیچ‌درپیچ شبیه شیپور که دارای پیستون است.


حمله؛ هجوم.
⟨ کروفر: [قدیمی]
۱. حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن؛ حمله و گریز.
۲. [مجاز] جلال و شکوه؛ شوکت و حشمت.


ساز بادی برنجی پیچ درپیچ شبیه شیپور که دارای پیستون است.
پیمانه ای برای آب که هریک از طول و عرض و عمق آن باید سه وجب ونیم باشد، ظرفی با گنجایشی در حدود ۳۵۰ لیتر.
۱. عده ای خواننده که با هم آواز می خوانند.
۲. آواز دسته جمعی.
۳. قطعۀ آوازی گروهی، برای یک یا چند صدا.
حمله، هجوم.
* کروفر: [قدیمی]
۱. حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن، حمله و گریز.
۲. [مجاز] جلال و شکوه، شوکت و حشمت.
= کام۱ * کام و گر
کسی که گوشش نمی شنود، ناشنوا.
زور، قوه، تاب وتوان: مَلِک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / مَلِک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی: ۱۰۶ ).

کسی که گوشش نمی‌شنود؛ ناشنوا.


زور؛ قوه؛ تاب‌وتوان: ◻︎ مَلِک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / مَلِک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی: ۱۰۶).


= کام۱ ⟨ کام و گر


۱. عده‌ای خواننده که با هم آواز می‌خوانند.
۲. آواز دسته‌جمعی.
۳. قطعۀ آوازی گروهی، برای یک یا چند صدا.


پیمانه‌ای برای آب که هریک از طول و عرض و عمق آن باید سه وجب‌ونیم باشد؛ ظرفی با گنجایشی در حدود ۳۵۰ لیتر.


دانشنامه عمومی

(لکی) [kerr] کِرّ، خط ،کرچ (کرچ شدن پرندگان).


[koer] ( کُِر) پسر.


(لری)[kor] پسر، فرزند نرینه.


(بختیاری) پسر.


کلمه ی "کر"با تلفظ "kor" به شکل (ک+علامت ضمه+ر) در زبان بختیاری به معنای "پسر" می باشد.برای مثال کر بختیاری.


(محلی) کِر؛ تا، همتا. مثال:«کِرِّ هم اند» یعنی مانند هم اند.


کر می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کر (ناشنوا) کسی که گوش های او توانایی شنیدن ندارد
کر (فارس) رودی در استان فارس ایران
کر (قفقاز) رودی در قفقاز
گروه کر، گروهی از خوانندگان
کر (ساز) یا هورن، نوعی ساز بادی و برنجی
کر آنگله، نوعی ساز بادی و قمیش دار
کر (اسپانیا)، در گوادالاخارای اسپانیا
آب کر، اصطلاحی در فقه

کر (آلبوم ویکس). پروژه کانسپشن ۲۰۱۶ با عنوان Ker، دومین آلبوم تکمیلی گروه ویکس می باشد. این آلبوم در روز ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶ تحت نظر کمپانی جلی فیش منتشر شد که شامل یک آهنگ جدید و یک موزیک ویدیو می شود. این آلبوم تکمیلی، شامل آلبوم های Zelos, Hades و Kratos می شود. آهنگ Milky Way به عنوان آهنگ اصلی این آلبوم شناخته می شود.
جلی فیش
CJ E&M
قبل از انتشار این آلبوم، پروژهٔ سال ۲۰۱۶ به سه قسمت با عنوان کانسپشن ۲۰۱۶ و با نام کلیدی Ker (Κήρ) تقسیم شد که مرتبط با اساطیر یونانی می شود. این پروژه شامل دو سینگل Zelos که در ۱۶ آوریل و Hades که در ۱۲ آگوست2016 و یک مینی آلبوم با عنوان Kratos که در ۳۱ اکتبر منتشر شد، می شود. این پروژه شامل کانسپت فیلم و آرت فیلم ها و تریلرهایی می شود که هرکدام نشان دهندهٔ بخشی از مفهوم این پروژه بوده اند.
Zelos که اولین بخش از پروژه بود، دارای آهنگ اصلی با نام Dynamite می باشد که راجع به زلوس، خدای حسادت و رقابت می باشد. آلبوم دوم با عنوان Hades با آهنگ اصلی Fantasy راجع به هادس، خدای عالم اموات و عالم زیرزمینی می باشد. آلبوم آخر با عنوان Kratos و با آهنگ اصلی The Closer راجع به کراتوس، خدای قدرت و شخصیت می باشد. هر آلبوم کانسپت فیلم منحصر به فرد خود را داشته که مرتبط با ویدیو و آلبوم می شد.
این پروژه به عنوان پروژه ای موفق شناخته می شود به طوری که Zelos و Hades جایگاه اول و Kratos جایگاه دوم در چارت آلبوم های گائون را به دست آورد. در حدود ۱۱۰۳۳۴ نسخه از Zelos در ماه های آوریل و می فروخته شد. در حالی که ۱۰۳۴۵۰ نسخه از Hades در ماه های آگوست و سپتامبر و ۵۷۴۵۶ نسخه از Kratos در ماه اکتبر فروخته شد.

کر (بستان آباد). کر یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان قوری گل بخش مرکزی شهرستان بستان آباد واقع شده است.

کر (دزفول). کر روستایی از توابع بخش سردشت شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان شهی قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

کر (ساز). کُر (به فرانسوی: cor) یا هورن (به انگلیسی: horn) یا فرنچ هورن (به انگلیسی: French horn) نام های سازی است از خانواده سازهای بادی برنجی.
بادی
سازهای بادی برنجی
این ساز در سال ۱۶۵۰ میلادی در فرانسه از روی شیپور شکار ساخته شد. به همین دلیل در کشورهای انگلیسی زبان به فرنچ هورن (شیپور فرانسوی) معروف است، اگرچه بیشتر نوازندگان آن را فقط هورن می نامند. خود فرانسوی ها به آن کُر می گویند.

دانشنامه آزاد فارسی

کُر
اصطلاحی در فقه، آبی با وزن تقریبی ۳۸۳.۹۰۶کیلوگرم یا مساحت۳.۵ وجب در درازا، پهنا و گودی. به مجرد برخورد با نجس، متنجّس نمی شود، مگر آن که رنگ، بو یا مزۀ آن به تبع نجس تغییر کند؛ مثلاً اگر خون که نجس العین است در آن بریزد، مادام که به رنگ، بو یا مزۀ خون درنیاید، همچنان پاک است.

کر (موسیقی). کُر (موسیقی)
رجوع شود به:گروه همسرایان

گویش اصفهانی

تکیه ای: kar
طاری: kar
طامه ای: kar
طرقی: kar
کشه ای: kar
نطنزی: kar


گویش مازنی

/ker/ صخره – پرتگاه صخره ای - کرختی و بی حسی اعضای بدن & به توده ای از زراعت درو شده گفته شود، که در جمع یک جا شود - ناشنوا ۳کپه ی شالی & گوسفندی که بدون شاخ است - سنگ بزرگ ۳گاوی که کمرش سفید است ۴گوسفند بی گوش & بیخ گلو - غره شدن به چیزی

۱صخره – پرتگاه صخره ای ۲کرختی و بی حسی اعضای بدن


۱به توده ای از زراعت درو شده گفته شود،که در جمع یک جا شود ...


۱گوسفندی که بدون شاخ است ۲سنگ بزرگ ۳گاوی که کمرش سفید است ...


۱بیخ گلو ۲غره شدن به چیزی


واژه نامه بختیاریکا

( کِر (کد) ) میانه
( کَر * ) دیواره؛
( کُر * ) کوه
( کُر ) پسر
( کِر ) پکر؛ عصبانی؛ ناراحت
( کِر ) چروک
( کِر ) خندیدن
( کَر ) خو نه به کر گوشی زِیدِن
( کِر ) مه

پیشنهاد کاربران

در گویش تاتی ( کُر ) به آلت تناسلی جنس نر گویند.

نام رودی در فارس
به معنی پسر
کر::در زبان لری به معنی پسر

ک ر _با کسره لاتینش میشهcer
در زبان مازندران قسمت غرب ( تنکابن_نشتارود )
به معنی صخره ی جوان و بلند است. مثال اسم محلی است ( کربن _ cereben ) بن هم به معنای پای. ریشه. پایین است. یعنی پایین صخره

کُر: ( در زبان گیلکی ) =دختر

کر . . ب زبان کردی یعنی ( خر )

کر با فتحه «ک»؛ در زبان مازنی ( تاپوری ) به چندین کسو ی شالی ( که خود متشکل از چندین خوشه شالی می باشد ) گفته می شود.

کَر: [ اصطلاح چوپانی ] گوسفندی که گوش آن بسیار کوتاه است.

ناشنوا کسی که نمیشنود

کر به زبان گزی یعنی آلت تناسلی مرد

کِ ر. کنار در گویش کازرونی. مانند کر دلم کر گوشم ( ع. ش )

کر . ( ک ُ ) : در زبان لری به معنی پسر
در گویش لری مردم ممسنی پسر را گویند

در زبان لری بختیاری و به معنی
پسر.
کر:کوه راست قامت. کوهی که عظمت
خود را به رخ می کشد

Kor

رود کر در استان فارس

رود کر در جمهوری آذربایجان

نام کشور کرواسی
*کوروشی. کوراشی*

ایل کرایی بهداروند *ایل کورش عالی*
کر::کوروش
ایی::عالی. الی.



کر::کل. کئله
نام واژه کل ::قوم لر بختیاری ستون سنگی در مسیر امامزاده ها می گذاشتند تا مسافر ها راه را پیدا کنند

این ستون ها به کل حضرت عباس معروف هستند.
در زبان لری بختیاری
به ستون سنگی کل می گویند kel
مرز زمین ها را با کل های کوچک مشخص
می کنند
KEL. KEr. KELa

در دهستان جهانگیری *زیلایی *مسجدسلیمان
محل سکونت ایل منجزی

روستای بقعه علمدار عباس ( ع ) *علمداری*محل سکونت طایفه مال احمدی منجزی در زیلایی شمالی


***
بقعه حضرت عباس ( ع ) در پایین دشت پلنگان در بین دو کوه
محل سکونت تیره رستمی از طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی در دهستان جهانگیری *زیلایی *جنوبی

بازی محلی لری هفت سنگ از روی این
ستون ها درست شده است

زنان لر بختیاری در جشن شادی و عروسی
واژه کل را فریاد می زنند ( کلی لی )


پسر ، فرزند مذکر ونرینه .
کره =بچه ی ستوران

کُر = در لهجه لُری ( لرستانی ها، بختیاری ها ) ب معنی پِسر میباشد. ولی ریشه این کلمه از کجاست نمی دانم.

در زبان کرمانجی کَر به معنی الاغ و خرِ

کُر در زبان گیلانی به معنی دختر است

کِرْ : در گویش بختیاری علاوه بر معنی های گفته شده چند معنی دیگر هم می دهد ؛

کِرْ به معنی مِهْ ، مانند : هوا کِرِ = هوا مه است
کِرْ در ترکیب کِرِ دی یا کِرِ دی لَقْ یعنی آتشی که با دود ( =دی di ) همراه است
کِرْ به تنهایی یا در ترکیب کِرِ وِرْ یعنی کسی که سر حال نیست یا حالت افسرده دارد

این کلمه اگر سورانی تلفظش کنی به فارسی می شود ( خر )

کر در زبان کردی به الاغ می گویند
کر در زبان فارسی به کسی که ناشنوا است می گویند
کر در زبان لکی به پسر می گویند

کر ( kar ) : در زبان مردمان شهرکلمه، یعنی *غار*

ناشنوا
deaf = mute

ریشه یابی کلمات کر - کور - لال✅

این کلمات کاملا ترکی هستند و در این پست ریشه ی آن هارا بیان خواهم کرد.
💢💢💢💢
واژه ی kar و k�r ( kor ( را
ازبک ها در کنار استفاده از کلمه kar واژه ی گارانگ را استفاده میکنند که بی ارتباط با kar نیست
احتمالا این این کلمه قارانیق باشد
گرچه دوستان این کلمه را سوغدی میدانند اما در ریشه یابی این کلمه دست و پا میزنند❗️
ازبک ها به کر garang می گویند که طبق قاعده ی ترکی این کلمه قارانیق هست که به کلمه قارا سیاه میرسد مشتقات آن بسیار است که رایج ترین آن قارانلیق در بین مردم است.
واژه ی کر و کور در ترک ها با لغات مختلف ولی تبدیل شونده هستند
مثلا تاتار ها به این کلمه سوقیر میگویند در صورتی که ترکیه باشکورت ها و نوغای ها این کلمه را به صورت ساغیر معنی کر استفاده میکنند.
این میتواند یه سرنخ برای پیدا کردن ریشه این دو کلمه باشد
ترکمن ها در حالت دیگر به این کلمه t�nt که از ریشه t�n به معنی تاریکی است استفاده میکنند
که در ترکی امروزی این کلمه در حالت D�n به معنی دیروز بکار میرود و در قدیم به معنی تاریکی بوده من با آوردن کلمه ی t�nt خواستم بحث را به قارانیق و قارانلیق بکشم میبینید که همه به تاریکی , پوچی و سیاهی ختم میشود.
🅾️🅾️🅾️🅾️
قارانیق دی
کور است
کسی که تاریک میبیند کسی که سیاهی میبیند و این لغت به احتمال زیاد به کور ها استفاده میشده که به حالت kar و در فارسی به صورت کر استفاده میشود ما حتی فعل این کلمه را در بین ترکان داریم که به صورت karıxmaq استفاده میشود که قطعا به سیاهی و پوچی ختم میشود
سن ایشینده کاریخدین
و حتی واژه ی korlamaq هم زیاد دور با بحث ما نیست این کلمه واژه ی بسیار خوبی برای خراب کردن در ترکی است
تبدیل شدن معنی قارانیق از حالت کور به کر و یا برعکس بخاطر این بوده که مردم آن هارا در یک دید میدیده اند و دوما اینکه در مفهوم اشتراک معنی داشتند که به پوچی و تباهی میرسید ماجرا به حرف بنده آن جایی قدرت میبخشد که اویغور ها به کور قاریغو ( قاریقی ) میگویند
این کلمه کاملا معلوم است که از ترکی به سوغدی و حتی وارد پهلوی شده.

و اما واژه ی لال:✅
لال مطمئنم که این یال بوده و بی ارتباط با واژه ی یالاماق به معنی لیسیدن نیست.
از جمله تبدیل شدن های حرف ی به ل میتواند پیشوند لاپ - یاپ ذکر کرد که این کلمه از ریشه یاپماق به معنی ترین است.
لاپ گوزل - یاپ گوزل
مشتقات کلمه ی یال را به عنوان مثال میتوانیم معروفترین هایشان را به صورت یالین به معنی لخت / یالقیز به معنی تنها / یالاماق به معنی لیسیدن که مرتبط با زبان است و واژه ی معروف یالان را اشاره کرد.
💢💢💢💢
یالدی - لالدی
از برداشتی که از مشتقات شد همه ی آن ها به نقص و دارای یگانگی بودن اشتراک داشتند به خصوص واژه ی یالقیز یا یالنیز به حرف بنده قوت میبخشد .
یالین هم که معنی لخت را دارد و در بین مردم واژه آیاق یالین پا برهنه معروف است .
حال معنی لال - یال مشخص است چیست
کسی که ناقص است
کسی که تواناییش کم است
کسی که چیزی از اصل و باطن خودش کم شده ( تفهیم شده با یالاماق )
🌀در واقع میشود گفت که واژه ی یال بن و پایه ی مشتقات آن است ( به معنی ناقص و کم دارا به صورت اصطلاحی به معنی پوست کنده )
با این همه میتوانیم کلمه ی یالان را به معنی دروغ معنی کنیم چیزی که ناقص و بی ارزش میکند و حتی کلمه ی یالتاق به معنی چاپلوس
یال ایت اق
حالتی است که انسان را خار و بی ارزش میکند.
اگر ما بخواهیم یال را در حالت کلی معنی کنیم به معنی غیر خود کفا و بی ارزش است نا چیز است
یالوارماق
یال اسب و کلماتی از این قبیل دقیقا در یک مسیر قرار دارند . ⏺

امیدوارم با خواندن این پست لذت برده باشید و زبان ترکی را زنده نگه داریم.
♻️♻️♻️

همسُرایی ( کُر )

نمونه:
همسرایی برای دل دادن به یکدیگر! ( گروه همسُرایی اسلام پیشگان لیبرال ـ پرتور پیوست آن )

برگرفته از پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ششم دی ماه ۱۳۹۲
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/12/blog - post_5236. html

نمی دانم این آمیخته واژه را پیش از این تاریخ، دیگرانی در گذشته ای دورتر بکار برده بودند یا نه. تا جایی که به یاد دارم و همیشه پیش از کاربرد و پخشش واژه ای تازه ساخته شده از خودم، آن را در اینترنت می جویم، چنین واژه ای تا آن هنگام یا ساخته نشده بود یا دستکم در اینترنت نشانی از آن نیافتم. به هر رو این آمیخته واژه را خود ساخته ام. به یاد نیز نمی آورم که آن را بهنگام خود به �واژه نامه دهخدا� پیشنهاد داده بودم یا نه.

کور ، لال، کر
《واژگانی فارسی هستند》
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کر وکور از ریشه ی ( گور ) در پارسی هستند. و با واژه ی تاریکی هم ارتباط دارند.

جناب ( ع ) گفت با واژگان�گارانگ، سوقیر، �t�ntدر ترکی ارتباط دارد. این واژگان از دید آوایی وحروف کمترین ارتباط با کور و کر را دارند.

خود گارانگ هم به احتمال زیاد ازریشه ( گور ) به معنی تاریک است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
لال هم واژه ای فارسی است.

لال از ریشه ی ( رام، لار ) است.

پارسی: لال ( گنگ و بی سدا )
ارمنی: lurr ( بی سدا )
اسپانیایی: arrular ( آرامش )
آلمانی: lullen ( آرام کردن )
انگلیسی: lull ( آرام ) و lullaby ( لالایی )

واژه "لال" یا "لار" به معنی "آرام و بی تلاطم و هموار" است و احتمالن نام شهر "لار" در استان پارس نیز به معنی دشت هموار می باشد. نام مرغ یا خروس "لاری" نیز به معنی پرنده ای است که گردنش صاف و کشیده است.

آقای ( ع ) شما میگی لال در ترکی با واژگان =
دیل، یالان، یالاماق در ارتباط هست.
منم میگم، در فارسی هم، با لب و لیس
در ارتباط هست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
🚫《واژه ی لال ازریشه ی=لام و لار.
واژهی کر و کور از ریشه ی=گور.
و کاملا فارسی هستند》🚫
آقا یا بانوی ( ع ) شما ریشه یابی نکردید ، تنها واژگانی شبیه به کر ، کور و لال در ترکی را گفته اید.
همچنین از یاد نبریم که بسیاری از واژگان عربی ، فارسی، چینی در ترکی به شکل های گوناگون بکار رفته اند ولی ریشه شان ترکی نیست.

حالا ببینیم کی در ریشه یا بی دست و پا میزند. . .


کلمات دیگر: