کلمه جو
صفحه اصلی

عزلت


مترادف عزلت : اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کناره گیری، گوشه گیری، گوشه نشینی

برابر پارسی : گوشه گیری

فارسی به انگلیسی

seclusion, retirement

retirement, seclusion


seclusion


مترادف و متضاد

اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کناره‌گیری، گوشه‌گیری، گوشه‌نشینی


فرهنگ فارسی

گوشه نشینی، خانه نشینی، دوری وکناره گیری ازمردم
( اسم ) گوشه نشینی اعتزال گوشه گیری .

فرهنگ معین

(عُ زْ لَ ) [ ع . ] (اِمص . ) گوشه نشینی .

لغت نامه دهخدا

عزلت. [ ع ُ ل َ ] ( ع اِمص ) عزلة. گوشه نشینی و خانه نشینی. ( ناظم الاطباء ). جدا شدن از زن و فرزند و گوشه نشینی برای عبادت. ( غیاث اللغات ). کناره گرفتن از خلق. انزوا.گوشه گیری. اعتزال. و رجوع به عزلة شود :
بود پرهیز تو پاکی و طاعت راز با ایزد
چو خلوت هست تنهائی و عزلت حضرت سلطان.
ناصرخسرو.
گر از زحمت همی ترسی ز نااهلان ببُر صحبت
که از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقا.
سنائی.
کسی که عزت عزلت نیافت هیچ نیافت
کسی که روی قناعت ندید هیچ ندید.
سنائی.
دار عزلت گزید خاقانی
که به از دار ملک خاقان است.
خاقانی.
وحدت من داده ز دولت خبر
عزلت من کرده به عزت ضمان.
خاقانی.
دفتر آز از بر من برگرفت
مصحف عزلت عوض آن نهاد.
خاقانی.
جملگی امور ملک به رأی او بقطع میرسیدی و وزارتی در پرده عزلت میراندی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 364 ).
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
بتنهائی چو عنقا خو گرفتم.
نظامی.
تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت.
عطار.
نیستت بر وفق من مهر و مهار
کرد باید از تو عزلت اختیار.
مولوی.
مصلحت آن دیدم که در نشیمن عزلت نشینم. ( گلستان سعدی ). ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم. ( گلستان ).
سلاطین عزلت گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی.
سعدی.
کنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است.
حافظ.
- امثال :
عزت اندر عزلت آمد ای فلان
تو چه جوئی زاختلاط این و آن.
شیخ بهائی ( از امثال و حکم دهخدا ).
|| در تصوف و عرفان ، یکی از مراتب است. مشایخ طریقت عزلت و خلوت و انقطاع و انزوا را ازآن جهت اختیار کرده اند تا حواس ظاهر بسته شود و از اعمال خود معزول گردند که هر حجابی که به روح انسان رسد او را از مشاهده جمال مولی محجوب گرداند. و بواسطه عزلت امداد نفسانی کم شود و حجاب مرتفع گردد و به مقام شهود جمال او برسد، و سالک را قبل از وصول به مقام توحید که مقصود اصلی تمام عبادات و سلوک و ریاضات است ، انواع حالات دست دهد. ( فرهنگ مصطلحات عرفاءاز شرح گلشن راز ص 629 و مقدمه نفحات الانس ص 120 ).

فرهنگ عمید

گوشه نشینی، خانه نشینی، دوری و کناره گیری از مردم.
* عزلت گزیدن: (مصدر لازم ) گوشه گرفتن، گوشه نشینی اختیار کردن، ترک مراوده با مردم کردن.

گوشه‌نشینی؛ خانه‌نشینی؛ دوری و کناره‌گیری از مردم.
⟨ عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشه‌نشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.


دانشنامه آزاد فارسی

عُزلت
(در لغت به معنی انزوا و گوشه نشینی) در اصطلاح عرفا، به معنی دوری گزیدن از غیر خدا و یکی از اصولی که سالک باید با اذکار و اوراد و آدابی خاص انجام دهد. مشایخ و بزرگان طریقت در این خصوص اختلاف دارند، برخی آن را جایگاه مبتدیان سلوک و برخی دیگر از مقامات منتهیان می شمارند و معتقدند کسی که حقیقت جهان را درک کرده و به مقام انسان کامل آزاد رسیده، چهار چیز بر او واجب می شود که عبارت اند از ترک، عزلت، قناعت، خُمول. انسان کامل آزاد که از مقام دعوت و تبلیغ نیز رسته و به حق پیوسته است، ناگزیر به عزلت می پیوندد. مولانا در مثنوی معتقد است باید از مردم ناجنس عزلت گزید، اما با دوستان طریق صحبت در پیش گرفت.

نقل قول ها

عزلت/گوشه نشینی به حالت جدانشینی، انزوا و نبود ارتباط با مردم گفته می شود. در اسلام، ممکن است از آداب تصوف شمرده شود.
• «و از فحوای حدیث چنین مفهوم می شود که فوائد صحبت از منافع عزلت بیشتر باشد و آدمی را خود طرح خلوت انداختن و به مصاحبت جنس نپرداختن چگونه میسر شود که قهرمان قدرت قاهرهٔ الهی جماعت آدمیان را عرضهٔ احتیاج ساخته و هریک از ایشان را محتاج دیگری گردانیده به واسطهٔ آنکه ایشان مدنی الطبع واقع شده اند یعنی طالب اجتماعی ادن که مسمی به تمدن است و مراد از تمدن یاری دادن و معاوت نمودن بی نوع باشد مر یکدیگر را چه بقای شخصی و نوعی این طائفه جز به معاوت صورت نمی بندد.»حسین واعظ کاشفی در «انوار سهیلی، باب اول: در اجتناب نمودن از قول ساعی و نمام، مقدمه» -> لا رهبانیة فی الإسلام
• «آسودگی به گوشهٔ عزلت نشستن است/از بسکه خلق و دسته دسته اند.» -> مفتون همدانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عزلت، به گوشه گیری و دوری از معاشرت با دیگران می گویند.
با توجه به این دو دسته روایات، میان علما اختلاف شده که عزلت افضل است یا معاشرت و با مردم بودن. البته شکی نیست که چنانچه آمد و شد و اختلاط با مردم برای دین انسان زیان آور باشد و مفاسدی بر آن مترتب گردد، عزلت واجب خواهد بود؛ چنان که عزلت نیز اگر موجب ترک واجب گردد، از قبیل ترک تحصیل علمی که فراگیری آن بر انسان واجب است، حرام می باشد. در غیر این دو صورت (واجب و حرام)، برخی گفته اند: عزلت یا معاشرت بر حسب اشخاص، زمان ها و شرایط متفاوت است.
وجه جمع روایات
برای کسانی که اهل علم و عمل و برخوردار از مراتب بلند ایمان و تقوایند و در همه احوال به بندگی خدا قیام می کنند و خلوت و با مردم بودن برایشان یکسان است و در هر دو وضعیت توجهشان به خدا است، افضل معاشرت و همزیستی با مردم و تحمل سختی های هدایت و ارشاد آنان است. کنج عزلت گزیدن اینان چه بسا سبب گمراهی خلق و حیرت آنان و چیره شدن شیاطین بر ایشان باشد؛ اما برای غیر آنان از کسانی که اراده ای متزلزل و نفسی ضعیف دارند و می دانند که در میان مردم مالک خود نیستند و به راحتی و اندک وسوسه های شیطانی گام هاشان می لغزد و به انحراف کشیده می شوند، افضل عزلت است.
ملاک ترجیح عزلت یا معاشرت
...

[ویکی الکتاب] معنی عَزَلْتَ: کناره گیری کردی
معنی أَذِلَّة: ذلیلان
ریشه کلمه:
عزل (۱۰ بار)

کنار کردن. . آیه ظاهراً درباره زنانی است که نفس خویش را به رسول خدا هبه می‏کردند و آن حضرت درباره قبول و ردّ آنها مختار بود و حتی می‏توانست آن را که قبول نکرده بعداً قبول کند یعنی بر تو حرجی نیست در آن زن که مایل باشی از زنانی که قبلاً از خویش کنار کرده‏ای. رجوع شود به «رجاء». اعتزال: کنار شدن. «اِعْتَزَلَ الشَّیْ‏ءَ وَ عَنِ الشَّیْ‏ءِ: تَنَحّی». . از زنان در وقت حیض اجتناب کنید (مقاربت ننمائید). . یعنی جنّ از شنیدن سخنان عالم بالا بر کنار و ممنوع‏اند رجوع شود به «جنّ». چنانکه از لغت و آیات نقل شد آن با «عن» و بی «عن» هر دو می‏آید. مَعَْزل (بر وزن محمل) اسم مکان است . نوح پسرش را خواند و او در کناری بود گویند: «هُوَ بِمَعْزِلٍ عَنِ الْحَقِّ» یعنی او از حق کنار است. گفته‏اند: یعنی پسر نوح از دین پدرش به کنار بود ولی لفظ «فی» و «نادی» نشان می‏دهد که مراد مکان دور است نه دوری از دین، و چون به معنی کناره‏گیری از کاری باشد با «با» آید چنانکه نقل شد.

جدول کلمات

گوشه نشینی

پیشنهاد کاربران

گوشه نشین

انزوا طلبی

گوشه گیری مانند: خرچنگ گوشه گیر hermit crab

عُزلَت = ozlat
این واژه اَرَبیده و پارسی و هم ریشه با:
isolation ، isolate
عُزلَت < اُزلَت < اَزآل اَت
اَز ، اُز = هم ریشه با out ، aus, ex
آل = پس وند و هم ریشه با al - ( پارسی : پوشال )
اَت = این پسوند ایرانی - اروپایی است مانند :
انگلیسی : ability : able ( abil ) - it - y < it
آلمانی : Realitaet : aet
اسپانیایی : verdad : ad = at
مینه : کسی که از میان مَردُم به بیرون می رود = اَزیدَن
اَز = بیرون ، خارج ( اَخرَوی )


زاویه نشینی


کلمات دیگر: