کلمه جو
صفحه اصلی

حیرت


مترادف حیرت : آشفتگی، اعجاب، بهت، تحیر، تذبذب، تردید، تعجب، دودلی، سرگردانی، سرگشتگی، شگفتی، گیجی

برابر پارسی : شگفتی

فارسی به انگلیسی

astonishmeht, awe, bafflement, bewilderment, confusion, consternation, perplexity, puzzle, puzzlement, wonderment, amazement

perplexity, amazement


astonishmeht, awe, bafflement, bewilderment, confusion, consternation, perplexity, puzzle, puzzlement, wonderment


فارسی به عربی

اعجاب , اعجوبة , حیرة , دهشة , مفاجأة

مترادف و متضاد

bewilderment (اسم)
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر

admiration (اسم)
تحسین، شگفت، پسند، حیرت، تعجب

enthusiasm (اسم)
جدیت، حیرت، الهام، اشتیاق، غیرت، شور و ذوق، هواخواهی با حرارت، وجد و سرور

wonder (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، غریبه، اعجوبه

surprise (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، تحیر

amazement (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، شگفتی، بهت، خیرگی

wonderment (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، چیز شگفت انگیز

perplexity (اسم)
حیرت، بهت، حیرانی، سرگشتگی

astonishment (اسم)
حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی

consternation (اسم)
حیرت، اشفتگی، بهت، بهت و حیرت

delight (اسم)
حیرت، لذت، شوق، خوشی، طرب، سرور

rapture (اسم)
ربایش، حیرت، جذبه، شور، خلسه، شعف و خلسه روحانی، حالت جذب و انجذاب، وجد روحانی، از خود بیخودی

puzzlement (اسم)
حیرت، سرگشتگی، بغرنجی

quandary (اسم)
حیرت، گیجی، تحیر، سرگردانی، مسئله

آشفتگی، اعجاب، بهت، تحیر، تذبذب، تردید، تعجب، دودلی، سرگردانی، سرگشتگی، شگفتی، گیجی


فرهنگ فارسی

سرگشته شدن، سرگردانی، آشفتگی، سرگشتگی
۱ - (مصدر ) سرگشته شدن سرگردان گشتن . ۲ - ( اسم ) سرگشتگی سرگردانی خیرگی . ۳ - امریست که وارد میشود بر دلهای عارفان بهنگام تامل و حضور و تفکر آنان و ایشانرا از تامل و تفکر حاجب گردد .
دهی است از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر

فرهنگ معین

(حِ رَ ) [ ع . حیرة ] (اِمص . ) سرگشتگی ، سرگردانی .

لغت نامه دهخدا

حیرت. [ ح َ رَ ] ( ع مص ) سرگشته شدن. بر یک حال ماندن از تعجب. ( غیاث ). حیرة. رجوع به این کلمه شود. || ( اِمص ) سرگشتگی. تعجب. سرگردانی. حیرانی.بیخودی. والهی. آشفتگی. ( ناظم الاطباء ) :
از این قصیده که گفتم سخنوران جهان
بحیرتند چو از منطق طیور غراب.
خاقانی.
گردد فلک ز حیرت حالش زمین نشین
گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام.
با این فکرت در بیابان تردد و حیرت یکچندی بگشتم. ( کلیله و دمنه ).
- حیرت آفرین ؛ بوجودآورنده حیرت. آفریننده حیرت.
- حیرت آمیز ؛ آمیخته با حیرت و سرگردانی.
- حیرت آور ؛ حیرت آورنده. باعث بر حیرت و سرگشتگی. موجب تحیر.
- حیرت افزا ؛ حیرت افزاینده.
- حیرت انگیز ؛ انگیزنده حیرت و سرگشتگی.
- حیرت بخش ؛ حیرت آور.
- حیرت زا ؛ حیرت زاینده.
- حیرت زدگی ؛ سرگشتگی. تحیر.
- حیرت زده ؛ سرگشته. متحیر. ( آنندراج ) :
حیرت زده روی تو بر هم نزند چشم
چون دیده تصویر که بیگانه خواب است.
( از آنندراج ).
- حیرت سرا ؛ سرای حیرت. کنایه از دنیا.
- حیرت فزودن ؛ سرگشتگی و تحیر افزودن :
زهی قدرت که در حیرت فزودن
چنین ترتیب ها داند نمودن.
نظامی.
لیک چون من لم یذق لم یدر بود
عقل و تخییلات او حیرت فزود.
مولوی.
- حیرت کده ؛ جایی پر از حیرت و سرگشتگی :
نیست خالی ز صفا خلوت بیهوشی من
فرش حیرتکده ام از نمد آئینه است.
شوکت ( از آنندراج ).
حیرتکده چشم مرا خواب ندیده است
افتادگی چشم مرا آب ندیده است.
صائب ( از آنندراج ).
- حیرت کردن ؛ متحیر گردیدن.
- حیرت کردنی ؛ شایسته و درخور حیرت و سرگشتگی.
- حیرت نگاه ؛ نگاهی حیرت زده :
تا بچندای آفتاب حسن مستوری کنی
چشم ما حیرت نگاهان کم ز چشم روزن است.
صائب ( از آنندراج ).

حیرت.[ ح َ رَ ] ( اِخ ) میرزا اسماعیل. متخلص به حیرت ( 1254 - 1316 هَ. ق. ) مترجم معروف تاریخ ایران تألیف سرجان ملکم از انگلیسی بفارسی که دوبار در بمبئی بطبعرسیده است. وفاتش در بیست وچهارم جمادی الاولی سنه 1316 هَ. ق. در بمبئی اتفاق افتاد و سنش شصت ودو بود ودر همین شهر در قبرستان ایرانیان مدفون شد. ( وفیات معاصرین محمد قزوینی مجله یادگار سال 3 شماره 5 ).

حیرت . [ ح َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر. واقع در 26هزارگزی جنوب نوشهر. دارای 410 تن سکنه است . محصولاتش غلات ، ارزن و لبنیات . اهالی به کشاورزی ، گله داری ، تهیه ٔ ذغال و چوب گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


حیرت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) سرگشته شدن . بر یک حال ماندن از تعجب . (غیاث ). حیرة. رجوع به این کلمه شود. || (اِمص ) سرگشتگی . تعجب . سرگردانی . حیرانی .بیخودی . والهی . آشفتگی . (ناظم الاطباء) :
از این قصیده که گفتم سخنوران جهان
بحیرتند چو از منطق طیور غراب .

خاقانی .


گردد فلک ز حیرت حالش زمین نشین
گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام .
با این فکرت در بیابان تردد و حیرت یکچندی بگشتم . (کلیله و دمنه ).
- حیرت آفرین ؛ بوجودآورنده ٔ حیرت . آفریننده ٔ حیرت .
- حیرت آمیز ؛ آمیخته با حیرت و سرگردانی .
- حیرت آور ؛ حیرت آورنده . باعث بر حیرت و سرگشتگی . موجب تحیر.
- حیرت افزا ؛ حیرت افزاینده .
- حیرت انگیز ؛ انگیزنده ٔ حیرت و سرگشتگی .
- حیرت بخش ؛ حیرت آور.
- حیرت زا ؛ حیرت زاینده .
- حیرت زدگی ؛ سرگشتگی . تحیر.
- حیرت زده ؛ سرگشته . متحیر. (آنندراج ) :
حیرت زده ٔ روی تو بر هم نزند چشم
چون دیده ٔ تصویر که بیگانه ٔ خواب است .

(از آنندراج ).


- حیرت سرا ؛ سرای حیرت . کنایه از دنیا.
- حیرت فزودن ؛ سرگشتگی و تحیر افزودن :
زهی قدرت که در حیرت فزودن
چنین ترتیب ها داند نمودن .

نظامی .


لیک چون من لم یذق لم یدر بود
عقل و تخییلات او حیرت فزود.

مولوی .


- حیرت کده ؛ جایی پر از حیرت و سرگشتگی :
نیست خالی ز صفا خلوت بیهوشی من
فرش حیرتکده ام از نمد آئینه است .

شوکت (از آنندراج ).


حیرتکده ٔ چشم مرا خواب ندیده است
افتادگی چشم مرا آب ندیده است .

صائب (از آنندراج ).


- حیرت کردن ؛ متحیر گردیدن .
- حیرت کردنی ؛ شایسته و درخور حیرت و سرگشتگی .
- حیرت نگاه ؛ نگاهی حیرت زده :
تا بچندای آفتاب حسن مستوری کنی
چشم ما حیرت نگاهان کم ز چشم روزن است .

صائب (از آنندراج ).



حیرت .[ ح َ رَ ] (اِخ ) میرزا اسماعیل . متخلص به حیرت (1254 - 1316 هَ . ق .) مترجم معروف تاریخ ایران تألیف سرجان ملکم از انگلیسی بفارسی که دوبار در بمبئی بطبعرسیده است . وفاتش در بیست وچهارم جمادی الاولی سنه ٔ 1316 هَ . ق . در بمبئی اتفاق افتاد و سنش شصت ودو بود ودر همین شهر در قبرستان ایرانیان مدفون شد. (وفیات معاصرین محمد قزوینی مجله ٔ یادگار سال 3 شماره 5).


فرهنگ عمید

۱. سرگشته شدن، سرگردان شدن، سرگشتگی، سرگردانی.
٢. آشفتگی.
٣. (تصوف ) از مراحل سلوک که در آن عارف خود را سرگشته می یابد.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۷′۴۷″ شمالی ۵۱°۲۷′۱۳″ شرقی / ۳۶٫۴۶۳۰۶°شمالی ۵۱٫۴۵۳۶۱°شرقی / 36.46306; 51.45361
حیرت نام روستایی از توابع بخش کجور شهرستان نوشهر در استان مازندران ایران است.
روستای حیرت حدود ۵۰ کیلومتری شهر بندری نوشهر واقع شده است. این روستا از شمال به روستاهای گندیسکلا و لشکنار، ازجنوب به روستای دشت نظیر، از مشرق به روستای عالیدره و از مغرب به روستای کینس مشرف است.روستای حیرت دارای پنج بخش می باشد که عبارتند از: گته محله، اکرشت، قسبونی سر، مسیح آباد و زاربنگته محله: جنوب غربی روستای حیرت را در بر می گیرد و بافت قدیمی روستا محسوب می شود در این بخش خانه های قدیمی بدون سکنه زیادی را می توان مشاهده کرد همچنین حمام قدیمی از جنس ساروج و گنبدی شکل که در حال از بین رفتن است در این منطقه قرار دارد.اکرشت: شمال غربی روستای حیرت را در بر می گیرد و تقریباً مسطح و دارای باغ های فراوانی می باشد.قسبونی سر :جنوب غربی روستای حیرت را در بر می گیرد و قبرستان قدیمی و مسجد که از قداست خاصی نزد اهالی منطقه کجور و روستای های اطراف برخوردار است در این بخش قرار دارند.مسیح آباد: شمال شرقی روستای حیرت را در برمی گیرد و ورودی روستای حیرت در این منطقه است و چشمه و باغ های بسیار زیبایی را در این بخش می توان مشاهده کرد.زاربن: شمال روستای حیرت را در برگرفته است و بافت تازه روستا محسوب می شود که در حال توسعه می باشد و اکنون ساخت و ساز در این بخش رونق خاصی دارد.
منابع طبیعی روستای حیرتاستان مازندران به ویژه دامنه سلسله جبال البرز دارای درختان جنگلی و پوشش گیاهی انبوهی است. روستای حیرت نیز به علت واقع شدن در این استان و قرارگیری آن در دامنه ها وارتفاعات دارای پوشش گیاهی غنی است. از طبیعت این منطقه جنگل های بی شمار و دشت هایی بی نظیر را می توان نام برد که جلوه آن نظر هر بیننده ای را جلب می کند.جنگل پرشن که دارای پوشش گیاهی بسیار عالی می باشد که الحمدالله تاکنون دست نخورده باقی مانده است.رودخانه دلم رود که یکی از دو شاخه اصلی رود چالوس می باشد و به دریای مازندران می ریزد قابل ماهیگیری است و انواع ماهی ها به ویژه قزل آلای حیرت در آن یافت می شود.چشمه های آب گرم دلم معروف به لاروچشمه های متعدد کچل، کنسنو، سر چشمه، دل دل چشمه، کچیک چشمه، گته چشمه، دروزن چشمه و چشمه های درلو دره و چشمه های متعدد ازرچال و...لهجه مردم روستای حیرت اکثراً مازندرانی و عده ای هم که از روستا مهاجرت کرده اند فارسی است و لهجه خاصی را نمی توان به عنوان لهجه مردم روستای حیرت نام برد.

تعجب، شگفتی.


دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ابوالحسن میرزا قاجار (۱۲۶۴ـ۱۳۳۶ق)

فرهنگ فارسی ساره

شگفت


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حیرت، اصطلاحی در عرفان اسلامی به معنای حالت عجز و ناتوانی از ادراک حصولی ـ معرفتیِ حقیقت که ممکن است خودْ حاصل ادراک حضوری ــ وجودی آن باشد.
حَیرَت و تحیُّر در لغت به معنای سرگشتگی است.
حیرت در اصطلاح صوفیه
و در اصطلاح صوفیه، حالتِ سرگشته شدنِ ناگهانی است که به هنگام تأمل و تفکر و حضور برای سالک پیش می آید و او را از ادامه تأمل و تفکر باز می دارد.
ارتباط حیرت و عقل
در دلالت شناسیِ این واژه، چه در کاربرد عرفی و چه در کاربرد عرفانی آن، تنش و تنافری میان حیرت و عقل دیده می شود. از سوی دیگر از این سخن جنید (متوفی ۲۹۷) که نهایت راه عقل در توحید، حیرت است چنین برمی آید که عقل است که دچار حیرت می شود.
رابطه حیرت و معرفت خدا
...

گویش مازنی

/heyret/ میرزا اسماعیل حیرت الارزی از شعرای فارسی گوی هزارجریب بهشهر که در دوره ی قاجار می زیسته است & از توابع دهستان پنچک رستاق منطقه ی کجور

میرزا اسماعیل حیرت الارزی از شعرای فارسی گوی هزارجریب بهشهر ...


از توابع دهستان پنچک رستاق منطقه ی کجور


جدول کلمات

بهت

پیشنهاد کاربران

کپ

دهشت

تعجّب کردن


تعجب

یعنی سرگشتگی
امریست که وارد میشود بر دلهای عارفان بهنگام تامل و حضور و تفکر آنان و ایشانرا از تامل و تفکر حاجب گردد.


اعجاب برانگیز

تعجب، بهت زده

بهت ، شگفتی

عارف با اتصال به حقایق عالی و ادراکات متعالی حاصل از کشف و شهود به حالتی دست می یابد که توان و جرأت فاش کردن آنها را ندارد.


کلمات دیگر: