فلسفه مَشّاء یا مکتب مشاء مکتبی از فلسفه است که از آموزه های ارسطو الهام می گیرد. در عین حال، فلسفه مشایی، یکی از سه شاخه اصلی فلسفه اسلامی است که از فلسفهٔ یونان و به ویژه ارسطو و تفاسیر نوافلاطونی آن سرچشمه گرفته است.
کلمه مَشّاء به معنی راه رونده یا بسیار راه رونده است. ارسطو در پنجاه و سه سالگی پس از بازگشت به آتن مدرسه خود لیسیوم را بنا نهاد. ارسطو در هنگام تدریس معمولاً قدم می زد و بدین سبب «لیسیوم» به مدرسه مشائی (راه رونده) معروف گردید. به این ترتیب، پیروان ارسطو را مشائی می گویند و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس» است. همچنین گفته می شود چون آنان برای کشف حقیقت متوسل به تعقل می شدند و فکر را به کار می انداختند، آنان را مشاء گفتند، یعنی مشی فکر می کردند.
در فلسفه ارسطویی و مشاء بیشتر بر استدلال و برهان تأکید می شود، در حالی که در فلسفه افلاطونی و فلسفه اشراق علاوه بر استدلال، کشف و شهود نیز راه دارد. در روش اشراقی برای تحقیق در مسایل فلسفی و مخصوصاً حکمت الهی تنها استدلال و تفکرات عقلی کافی نیست، سلوک قلبی و مجاهدات نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق ضروری و لازم است.
تقسیم فلسفه به مشائی و اشراقی در عین اینکه یکی از تقسیمات فلسفه اسلامی است. در حقیقت پیروان ارسطو عموماً مشائی و پیروان افلاطون اشراقی نامیده می شوند. در وجه تسمیه مشاء اقوال مختلفی گفته شده است. برخی علت این نامگذاری را عادت ویژه ارسطو در تدریس ذکر کرده اند. گفته می شود ارسطو به هنگام تدریس فلسفه قدم می زده است. برخی نیز وجه آن را این دانسته اند که چون عقل و اندیشه این فلاسفه پیوسته در مشی و حرکت بوده فلسفه آنان به فلسفه مشاء مشهور شده است؛ چرا که حقیقت فکر همان حرکت به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتایج است. در میان فلاسفه اسلامی کندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده می شوند. در جهان اسلام فلسفه مشاء با نام ابن سینا شناخته و آموزش داده می شود.
کلمه مَشّاء به معنی راه رونده یا بسیار راه رونده است. ارسطو در پنجاه و سه سالگی پس از بازگشت به آتن مدرسه خود لیسیوم را بنا نهاد. ارسطو در هنگام تدریس معمولاً قدم می زد و بدین سبب «لیسیوم» به مدرسه مشائی (راه رونده) معروف گردید. به این ترتیب، پیروان ارسطو را مشائی می گویند و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس» است. همچنین گفته می شود چون آنان برای کشف حقیقت متوسل به تعقل می شدند و فکر را به کار می انداختند، آنان را مشاء گفتند، یعنی مشی فکر می کردند.
در فلسفه ارسطویی و مشاء بیشتر بر استدلال و برهان تأکید می شود، در حالی که در فلسفه افلاطونی و فلسفه اشراق علاوه بر استدلال، کشف و شهود نیز راه دارد. در روش اشراقی برای تحقیق در مسایل فلسفی و مخصوصاً حکمت الهی تنها استدلال و تفکرات عقلی کافی نیست، سلوک قلبی و مجاهدات نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق ضروری و لازم است.
تقسیم فلسفه به مشائی و اشراقی در عین اینکه یکی از تقسیمات فلسفه اسلامی است. در حقیقت پیروان ارسطو عموماً مشائی و پیروان افلاطون اشراقی نامیده می شوند. در وجه تسمیه مشاء اقوال مختلفی گفته شده است. برخی علت این نامگذاری را عادت ویژه ارسطو در تدریس ذکر کرده اند. گفته می شود ارسطو به هنگام تدریس فلسفه قدم می زده است. برخی نیز وجه آن را این دانسته اند که چون عقل و اندیشه این فلاسفه پیوسته در مشی و حرکت بوده فلسفه آنان به فلسفه مشاء مشهور شده است؛ چرا که حقیقت فکر همان حرکت به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتایج است. در میان فلاسفه اسلامی کندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده می شوند. در جهان اسلام فلسفه مشاء با نام ابن سینا شناخته و آموزش داده می شود.
wiki: فلسفه مشاء