عبدالعزیز بن محمد نَسَفی معروف به عزیزالدین نسفی از عرفای فارسی نویس برجسته سدهٔ هفتم هجری بود. وی در فرارود ماوراءالنهر می زیست و در سال ۶۱۷ ه.ق در زمان حمله مغول آن دیار را ترک کرد. وی منسوب به شهر نخشب (نسف یا قارشی در ازبکستان امروزی) است. نسفی را می توان از پیروان تحقیق علمی در مسائل مربوط به عقاید و تصوف دانست.
هیچ ذره از ذرات عالم نیست که خدای با آن نیست از جهت آن که خیال بی حقیقت، و سایه بی ذات نتواند بود؛ و این سخن تو را جز به مثالی معلوم نشود: بدان که نزدیک حکما هوا هستی است نیست نمای و سراب نیستی است هست نمای. وجود سراب به هواست و ظهورِ هوا به سراب است؛ و هوا حقیقت سراب است و سراب صورت هواست. پس معیّت خدای را با عالم همچنین می دان که معیّت هوا با سراب است؛ و اینجا گفته اند که العالمُ کلُّهُ خیال فی خیال اَو مَنامُ فی مَنام. این است معنی اَلناسُ نِیامٌ فاذا ماتُوا انتَبَهُوا.
یا عزیز! آخرِ کار دانا در معرفت خدا و معرفت عالم حیرت است؛ و هرچه حیرت بیشتر نظاره کردن بیشتر، از جهت آنکه عقل علت حیرت است، و حیرت علت نظاره کردن است. پس آنکه عقل او بیشتر است حیرت او بیشتر است؛ و برای آنکس که حیرتش بیشتر است، نظاره کردن بیشتر خواهد بود. نظاره کردنِ بدون شکایت، مقامی عالی و کاری عظیم است.
ای درویش! در ابتدای این مقام از سالکان هرآینه این آواز برآید که لَیسَ فی جُبَتی سوی الله و لیس فی الدارین غیر الله و در وسط این مقام هرآینه این آواز برآید که اَنا الحَق و سبحانی ما اَعظمَ شأنی، و در انتهای این مقام چنان خاموشی و سکوت بر سالک غالب شود که با هیچ کس در هیچ وقت سخن نگوید مگر که ضرورت باشد؛ و چنان عجز و نادانی بر سالک غالب شود که به یقین بداند که ذات و صفات خدای را هیچ کس و چنان که ذات و صفات خدایست ندانست و نخواهد دانست.
از کتاب های مهم او می توان به کشف الحقایق اشاره کرد. کشف الحقایق مبتنی بر فلسفه و عرفان است و نسفی در ۱۰ اصل کتاب را تألیف کرده است. نسفی از جمله کسانی است که بحث وجود را در کتابش مطرح می کند. نسفی را می توان از مهم ترین افرادی دانست که در فلسفه تأثیرگذار بوده اند. آثار او برای آشنایی با عرفان نظری بهترین مدخل است چرا که او با آرای حکما و عرفای پیش از خود آشنایی داشته و به زبان فارسی و ساده به نگارش آثارش پرداخته است. مقبرهٔ او در شهر ابرکوه قرار دارد.
رسیدن نسفی به ایدهٔ انسان کامل در واقع اساسی ترین نتیجهٔ تفکرات وی است. نسفی از آنجا که خصلتی مرتبه ای برای معرفت در نظر می گیرد، فردی را که توانسته به بالاترین میزان معرفت دست یابد به عنوان انسان کامل معرفی می کند. با توجه به واحد بودن منبع معرفت و وجود (خداوند) در نزد نسفی، کسی که در معرفت به مراتب بالا رسیده است، از لحاظ وجودی نیز در مرتبهٔ تکاملِ نسبی قرار می گیرد. انسان کامل نسفی در واقع از خصلت مرتبه ای بودن معرفت شناسی وی استخراج می شود. مفهوم کمال و انسان کامل نسفی که محوری ترین بحث وی است، به لحاظ سیاسی نیز قابل بررسی است. اهمیت سیاسی مبحث کمال در نظر نسفی در بازگشت سالک کامل از دیدار خداوند متحقق می شود. انسان کامل از آنجا که تمامی مراحل معرفت را پشت سر گذاشته است، بیش از هر کسی می داند که صلاح مردم در چیست؛ زیرا وی به بالاترین درجه معرفت رسیده است. انسانی که به اوج قله معرفت رسیده است، انسان کامل خوانده می شود و خلایق نیازمند هدایت و رهبری انسان کامل و به بیان نسفی «خلیفة الله» هستند. نسفی خود را به کنج عزت و خمول نمی کشاند. بر خلاف برخی محققین که نسفی را مخالف سیاست و فردی زاویه نشین دانسته اند، نسفی آنگه که معنای سلوک را بیان می کند، معتقد است پادشاه هم می تواند اهل سلوک باشد و در عین ریاست بر امور دنیوی، سلوک معنوی نیز داشته باشد:
«سلوک طلب است و سالک شاید که در خانقاه باشد و شاید که در کلیسا بود و شاید که در پادشاهی بر تخت باشد، پس هر که طالب است، سالک است.» در نظر نسفی میان سیاست و سلوک منافاتی وجود ندارد، چه سیاست اساساً حق فردی است که به نهایت سلوک رسیده است.
هیچ ذره از ذرات عالم نیست که خدای با آن نیست از جهت آن که خیال بی حقیقت، و سایه بی ذات نتواند بود؛ و این سخن تو را جز به مثالی معلوم نشود: بدان که نزدیک حکما هوا هستی است نیست نمای و سراب نیستی است هست نمای. وجود سراب به هواست و ظهورِ هوا به سراب است؛ و هوا حقیقت سراب است و سراب صورت هواست. پس معیّت خدای را با عالم همچنین می دان که معیّت هوا با سراب است؛ و اینجا گفته اند که العالمُ کلُّهُ خیال فی خیال اَو مَنامُ فی مَنام. این است معنی اَلناسُ نِیامٌ فاذا ماتُوا انتَبَهُوا.
یا عزیز! آخرِ کار دانا در معرفت خدا و معرفت عالم حیرت است؛ و هرچه حیرت بیشتر نظاره کردن بیشتر، از جهت آنکه عقل علت حیرت است، و حیرت علت نظاره کردن است. پس آنکه عقل او بیشتر است حیرت او بیشتر است؛ و برای آنکس که حیرتش بیشتر است، نظاره کردن بیشتر خواهد بود. نظاره کردنِ بدون شکایت، مقامی عالی و کاری عظیم است.
ای درویش! در ابتدای این مقام از سالکان هرآینه این آواز برآید که لَیسَ فی جُبَتی سوی الله و لیس فی الدارین غیر الله و در وسط این مقام هرآینه این آواز برآید که اَنا الحَق و سبحانی ما اَعظمَ شأنی، و در انتهای این مقام چنان خاموشی و سکوت بر سالک غالب شود که با هیچ کس در هیچ وقت سخن نگوید مگر که ضرورت باشد؛ و چنان عجز و نادانی بر سالک غالب شود که به یقین بداند که ذات و صفات خدای را هیچ کس و چنان که ذات و صفات خدایست ندانست و نخواهد دانست.
از کتاب های مهم او می توان به کشف الحقایق اشاره کرد. کشف الحقایق مبتنی بر فلسفه و عرفان است و نسفی در ۱۰ اصل کتاب را تألیف کرده است. نسفی از جمله کسانی است که بحث وجود را در کتابش مطرح می کند. نسفی را می توان از مهم ترین افرادی دانست که در فلسفه تأثیرگذار بوده اند. آثار او برای آشنایی با عرفان نظری بهترین مدخل است چرا که او با آرای حکما و عرفای پیش از خود آشنایی داشته و به زبان فارسی و ساده به نگارش آثارش پرداخته است. مقبرهٔ او در شهر ابرکوه قرار دارد.
رسیدن نسفی به ایدهٔ انسان کامل در واقع اساسی ترین نتیجهٔ تفکرات وی است. نسفی از آنجا که خصلتی مرتبه ای برای معرفت در نظر می گیرد، فردی را که توانسته به بالاترین میزان معرفت دست یابد به عنوان انسان کامل معرفی می کند. با توجه به واحد بودن منبع معرفت و وجود (خداوند) در نزد نسفی، کسی که در معرفت به مراتب بالا رسیده است، از لحاظ وجودی نیز در مرتبهٔ تکاملِ نسبی قرار می گیرد. انسان کامل نسفی در واقع از خصلت مرتبه ای بودن معرفت شناسی وی استخراج می شود. مفهوم کمال و انسان کامل نسفی که محوری ترین بحث وی است، به لحاظ سیاسی نیز قابل بررسی است. اهمیت سیاسی مبحث کمال در نظر نسفی در بازگشت سالک کامل از دیدار خداوند متحقق می شود. انسان کامل از آنجا که تمامی مراحل معرفت را پشت سر گذاشته است، بیش از هر کسی می داند که صلاح مردم در چیست؛ زیرا وی به بالاترین درجه معرفت رسیده است. انسانی که به اوج قله معرفت رسیده است، انسان کامل خوانده می شود و خلایق نیازمند هدایت و رهبری انسان کامل و به بیان نسفی «خلیفة الله» هستند. نسفی خود را به کنج عزت و خمول نمی کشاند. بر خلاف برخی محققین که نسفی را مخالف سیاست و فردی زاویه نشین دانسته اند، نسفی آنگه که معنای سلوک را بیان می کند، معتقد است پادشاه هم می تواند اهل سلوک باشد و در عین ریاست بر امور دنیوی، سلوک معنوی نیز داشته باشد:
«سلوک طلب است و سالک شاید که در خانقاه باشد و شاید که در کلیسا بود و شاید که در پادشاهی بر تخت باشد، پس هر که طالب است، سالک است.» در نظر نسفی میان سیاست و سلوک منافاتی وجود ندارد، چه سیاست اساساً حق فردی است که به نهایت سلوک رسیده است.
wiki: عزیزالدین نسفی